با اینکه حرفهی رسمی ساعدی پزشکی بود، با تمام وجود یک نویسنده بود و میخواست نویسنده بماند؛ نویسندهای که یک تعهد اخلاقی و تعلق عاطفی به میدان مبارزهی سیاسی میکشیدش تا هرگونه سرسپردگی ایدئولوژیک. اگر این سخن دربارهی او درست باشد، میتوانم بگویم که او نویسندگی و توانایی هنرمندانهی خود را قربانیِ این تعهد اخلاقی و تعلق عاطفی کرد و اگر روزگار جز این میبود و او بیشتر به کار خود میپرداخت چه بسا آثاری بهتر و پرداختهتر از این از او میداشتیم.
با نگاهی به نقد ادبیات کودک و نوجوان در دهههای ۱۳۷۰و ۱۳۸۰ و عوامل تأثیرگذار بر آن، از نهادها تا آثار منتشر شده در این حوزه، میتوان به شکوفایی کمّی و کیفی نقد ادبی پی برد. انتشار منابع نظری بستر مناسبی برای ایجاد گفتمان و ارائهی تأویلهای مختلف و رشد نقد ادبی را فراهم کرد. به عبارت دیگر، در این سالها نقد ادبیات کودک و نوجوان، در حال گذار از رویکرد سنتی به رویکرد ادبی بوده است.
دیوارهای شهر تهران به عنوان پایتخت حکومت اسلامی، از وجود زنانی با هویت مستقل خالی است. زنان اگر حضور دارند یا در نقش مادر ترسیم شدهاند یا در نقش همسر و مادر و دختر شهید یا سرآسیمه در پی مردان. زنان حامل هیچ هویت فردی، جدای از «دیگری»، و دارای هیچ نقش قائم به ذات و مستقلی نیستند.
این متن کوتاه، برگزیده از داستان بلندِ «ما و آنها»، نوشتهی بهیه نخجوانیست، که متأثر از ماجرای اخیر گورستان خاوران، خود او برای آسو فرستاده.
در مثلث نویسنده، متن و خواننده، خواننده نیرویی خدایی دارد زیرا اگر او متن را نخوانَد، هیچچیز به وجود نخواهد آمد و نویسنده درون حروف بیجانِ متن خود گرفتار میماند. علاوه بر این، آغاز کار خواننده به پایان نگارش متن موکول نمیشود بلکه نویسنده به محض اینکه قلم برمیگیرد خوانندهی خود را در ذهن دارد و تصویر خواننده هرگز در جریان کار نگارش ناپدید نمیشود.