تاریخ انتشار: 
1399/01/11

زیستن در دایره‌ی حقیقت، شیوه‌ی مبارزه‌ی مداوم

الهه رضوی

elmundo

پشت جلد کتاب «قدرت بی‌قدرتان» را جایی خواندم و به سمتش کشیده شدم،‌ آنجا که می‌گفت: «...لازم نیست مردم همه‌ی دروغ‌ها و مغلطه‌های این نظام را باور کنند،‌ اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دستکم در سکوت از کنارشان بگذرند. لزومی ندارد این دروغ‌ها را بپذیرند. کافی است بپذیرند که با این دروغ‌ها و در بطن آنها زندگی کنند...»

این جمله‌ها را که می‌خواندم گفتم حتماً کتاب روی صحبتش با ماست. از عنوانش هم این طور برمی‌آید. مردم بی‌قدرتی که در کشوری با نظامی استبدادی یا به قول نویسنده در نظامی پساتوتالیتر زندگی می‌کنند و خود به خوبی می‌دانند که زیر سایه‌ی چنین نظامی زندگی می‌کنند اما نمی‌توانند چیزی را تغییر دهند. و حالا که نمی‌توانند چیزی را تغییر دهند بهتر است در سکوت نظاره‌گر باشند و بگذرند. نویسنده می‌گوید کافی است این مردم بپذیرند که با این دروغ‌ها و در بطن آنها زندگی کنند. زیرا به این ترتیب بر نظام صحه می‌گذارند، اطاعتشان را از نظام نشان می‌دهند،‌ نظام را می‌سازند و اصلاً خودِ نظام می‌شوند.

کتاب «قدرت بی‌قدرتان» پارسال در ایران منتشر شد اما مثل کتابهای «شکستن طلسم وحشت» و «امید در تاریکی» امسال مورد توجه قرار گرفت، بعد از کشتار خیابانی آبان‌ماه و سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی به دست سپاه. کتاب را واتسلاو هاول نوشته و نشر نو با ترجمه‌ی احسان کیانی‌خواه منتشر کرده است. هاول نقش پررنگی در انقلاب مخملی خشونت‌پرهیز چکسلواکی داشت و بعد از به ثمر رسیدن انقلاب و جدا شدن چک و اسلواکی، به ریاست جمهوری کشور چک برگزیده شد. بسیاری منتقد عملکرد او و سیاستی بودند که بعد از به قدرت رسیدن در پیش گرفت. محمد مختاری، نویسنده و شاعر ایرانی که در قتل‌های زنجیره‌ای دگراندیشان در ایران به قتل رسید، در نوشته‌ای با عنوان «کریسمس مبارک آقای هاول» از او در قبال موضع‌گیری‌اش در جنگ‌های بالکان انتقاد کرد و دغدغه‌های هاول قبل از دستیابی به قدرت را به او یادآور شد.

اما هاولی که «قدرت بی‌قدرتان» را در سال ۱۹۷۸ نوشته هنوز انقلاب چک را ندیده و نمی‌داند که قرار است بعد از این انقلاب، به شخص اول کشور تبدیل شود. بنابراین، حرفهایش حرفهای یک مبارز متعهد و جسور و روی صحبتش با مردمی است که در صف اول مبارزه نیستند و مجال و امکانی برای قرار گرفتن در این صف ندارند اما همچنان می‌خواهند در «دایره‌ی حقیقت» زندگی کنند: «هزاران نفر آدم بی‌اسم و رسم هستند که می‌کوشند در دایره‌ی حقیقت زندگی کنند و میلیون‌ها نفر دیگر هم هستند که چنین تمایلی دارند اما قادر به انجامش نیستند،‌ شاید فقط به این دلیل که دست زدن به این کار در شرایطی که آنها زندگی می‌کنند نیازمند شهامتی ده برابر شهامت کسانی باشد که پیش‌تر آن گام اول را برداشته‌اند.»

در ماه‌های اخیر بیش از همیشه دچار استیصال و سردرگمی و ناتوانی دستهای سیمانی‌مان بوده‌ایم. در غیاب تشکل‌های مستقلی که طی چند دهه یک به یک از بین رفتند یا پیش از جوانه زدن از ریشه درآمدند،‌ در غیاب دغدغه‌های جمعی یا منتقدان پیشرویی که گفت‌وگویی قابل قبول درباره‌ی شرایط موجود به راه بیندازند، به قدم‌هایمان شکل دهند و برای مسیر پیش رو برنامه و هدف تعیین کنند، در سایه‌ی حکومتی که با تمام توان سرکوب می‌کند و زمین‌گیر می‌کند و به زندان می‌فرستد، و در هیاهوی گروه‌های اپوزیسیونی که نمی‌توانیم هیچ کدام را نماینده‌ی خود بدانیم و به دغدغه‌ها و تلاش‌هایشان باور داشته باشیم، تبدیل به توده‌ی بی‌شکل و جداافتاده‌ای شده‌ایم که روزها را در تعلیقی مداوم سپری می‌کنیم و بدن‌های انباشته از تنفر خود را به این ‌طرف و آن‌ طرف می‌کشیم و باور نداریم که کاری هر چند کوچک از ما ساخته باشد. در بحرانی‌ترین شرایط در ماههای اخیر پرسشی مدام تکرار می‌شد: چرا کاری از دستمان برنمی‌آید؟ وقتی این سؤال را می‌پرسیم دلمان می‌خواهد در مبارزه‌ای صریح، و مهمتر از همه نتیجه‌بخش حاضر باشیم و از قید حکومتی که با تمام وجود می‌خواهد به بندمان بکشد رها شویم اما نمی‌توانیم.

در این شرایط کتاب «قدرت بی‌قدرتان» راهکار کوچک اما مفیدی را به ما پیشنهاد می‌کند که شاید برای کسانی که دیگر چیزی جز تغییری بزرگ راضی‌شان نمی‌کند سازشکارانه یا بیش از حد منعطف به نظر برسد. در نوشته‌ی هاول مثالی از یک سبزی‌فروش در موقعیت‌های مختلف وجود دارد که برای ما کاملاً ملموس است. سبزی‌فروش کاغذی به شیشه‌ی مغازه‌اش چسبانده که روی آن نوشته شده: «کارگران جهان، متحد شوید.»

در بحرانی‌ترین شرایط در ماه‌های اخیر پرسشی مدام تکرار می‌شد: چرا کاری از دست‌مان برنمی‌آید؟‌ 

تقریباً در هیچ مغازه و فروشگاه و رستورانی نیست که عکس بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر فعلی کشور را کنار هم نبینیم. کاغذی که سبزی‌فروش به مغازه چسبانده همان کارکرد را دارد. ما باید مغازه‌هایمان را به این تصاویر و نوشته‌ها مزین کنیم بی‌آنکه لحظه‌ای به محتوای آنها بیندیشیم. این طور از ما خواسته‌اند و اگر این خواسته را اجابت نکنیم – که همیشه هم با زبانی مستقیم و صریح امر نمی‌شود – خود را به دردسر انداخته‌ایم. هاول با همین مثال مشخص می‌کند که با نوعی دیکتاتوری‌ سنتی و نظام تمامیت‌خواه کلاسیک مواجه نیستیم بلکه با نظامی تمامیت‌خواه و پیچیده مواجه‌ایم که به دست گروه کوچکی از آدمها اداره نمی‌شود که حکومت کشور را با توسل به زور قبضه کرده باشند. با حکومتی مواجه‌ایم که هر یک از مردم در چرخیدن چرخ‌های تمامیت‌خواهی در آن سهم دارند. حکومت لوازمی را در اختیار مردم قرار داده که به وسیله‌ی آنها فرمانبری خود را ثابت کنند. یکی از لوازم همین عکسها و پیام‌هاست. در کشور ما تبعیت از حجاب اجباری، التزام به اسلام و مقدسات تعیین شده و همه‌ی آن‌چه که به صورت ثابت یا متغیر ایدئولوژی جمهوری اسلامی را شکل می‌دهند، نشانه‌های این وفاداری هستند. به قول هاول، ایدئولوژی پلی است میان رژیم و مردم که رژیم از طریق آن به مردم نزدیک می‌شود و برعکس مردم هم از طریق آن به سوی رژیم می‌روند. زندگی در چنین نظامی آکنده از ریاکاری و دروغ است و حکومت همه‌ی مفاهیمی را که مردم از یک کشور آزاد انتظار دارند جعل می‌کند و وارونه جلوه می‌دهد. مثلاً وانمود می‌کند به حقوق بشر احترام می‌گذارد، انتخاباتش آزاد است و شهروندانش را بابت اعتقادات خود آزار و اذیت نمی‌کند. نقشش را که بازی کرد، نوبت مردم می‌شود. مردمی که نیاز نیست همه‌ی این وارونگی‌ها را باور کنند، کافی است جوری رفتار کنند که گویا باورش دارند یا دستکم در سکوت از کنارش بگذرند و به روی خودشان نیاورند. نقشی به آنها داده شده که ایفایش زحمت و مرارتی نخواهد و از عهده‌ی تکتک شهروندان کشور ساخته باشد. هاول نام چنین نظامی را نظام پساتوتالیتر می‌گذارد و توضیح می‌دهد که بی‌میلی مصرف‌کنندگان به چشم‌پوشی از بعضی منافع مادی‌شان به استقرار نظام پساتوتالیتر کمک زیادی می‌کند.

نویسنده در صفحات بعدی کتاب توضیح می‌دهد که چطور می‌توان با کارهای کوچک در این وفاداری شکاف انداخت و چطور می‌توان به ثمربخش بودن کارهای کوچک باور داشت و منتظر نتیجه‌ای فوری و آنی نشد. او شورش کردن در برابر ملعبه شدن در هر سطحی، اعتصاب کارگران، تظاهرات دانشجویی، رأی ندادن در انتخابات نمایشی یا اعتصاب غذا را نمونه‌هایی از زندگی در دایره‌ی حقیقت می‌داند. تلاش‌ از سوی افرادی که نه دستشان به قدرت می‌رسد و نه اصلاً گوشه‌ی چشمی به آن دارند و عموماً شهروندانی عادی هستند که دلشان می‌خواهد عزت و کرامت انسانی‌شان را حفظ کنند. به نظر او،علت بیداری جامعه تلاش برای اصلاح سیاسی نیست بلکه بر عکس، اصلاح سیاسی نتیجه‌ی نهایی آن بیداری است.

نویسنده می‌گوید اگر به زیستن در دایره‌ی حقیقت نگاهی سیاسی داشته باشیم مردم را وارد بازی سراسر وابسته به بخت و شانس می‌کنیم که در آن یا برنده می‌شوند یا همه‌چیز را می‌بازند. زیستن در دایره‌ی حقیقت نه روشی برای مبارزه‌ی صرفِ سیاسی بلکه شیوه‌ای برای زندگی است. وقتی چنین زیستی دوام پیدا کند خواه ناخواه ساختارهای موازی شکل می‌گیرند و حکومت مجبور است گاهی در مقابل آنها انعطاف به خرج دهد. این ساختارهای موازی می‌توانند اتحادیه‌ها باشند یا جمع‌هایی که بر اساس اهداف مشترکی شکل گرفته‌اند. در ایران این ساختار موازی را تا حدودی می‌توان در بخش اطلاع‌رسانی و انتشار اخبار دید. درحالی که پخش خبر و اطلاع‌رسانی مدت‌ها در انحصار حکومت و صداوسیما بود، شکل‌گیری شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنتی ساختارهایی موازی را ایجاد کرد و هر چند حکومت با فیلتر کردن و پارازیت انداختن کوشید تا در این روند اختلال ایجاد کند اما در بخش‌های وسیعی مجبور به پذیرش و انعطاف شد. توئیتر و تلگرام را فیلتر کرد اما اجازه داد که مردم و رسانه‌ها در اینستاگرام به فعالیت خود ادامه دهند.

هاول پذیرش چنین شیوه‌ای از زیستن را نه تنها دارای کارکردهای سیاسی بلکه انقلابی زندگی‌بنیاد و امیدی برای بازسازی اخلاقی جامعه و نظم انسانی می‌داند. او با نقش مهمش در انقلاب مخملی چکسلواکی به ما امید می‌دهد که چنین شیوه‌ای از زیست دلخوشکنک نیست و می‌تواند به تحولات عظیم سیاسی بینجامد، همانگونه که در کشور او چنین شد. کار در مقیاس کوچک و انجام دادن صحیح کوچکترین کار نقد غیرمستقیمی بر سیاستهای بد است و موقعیت‌هایی پیش می‌آید که قدم گذاشتن در این مسیر ارزشش را دارد حتی اگر به این معنی باشد که از حق طبیعی‌ات برای انتقاد مستقیم صرف نظر کنی.