همهگیریِ جهانیِ چندساله و فجایع زیستمحیطیِ فزاینده دنیا را به هم ریخته، و ترس از جنگ هستهای در پی تلاشهای ولادیمیر پوتین برای احیای امپراتوری روسیه باعث تشویش خاطر شده است.
مسئول عادلانهتر کردن جامعه برای طبقاتِ فرودست کیست؟ رهبران سیاسیای که احتمالاً هیچ قرابتی با تجارب مردم عادی ندارند؟ بازاری که سود برایش اولویت دارد و نه امنیت و رفاه این طبقه؟ یا اینکه خودِ این طبقات فرودست بهتر میتوانند منافع گروههای فرودست را تأمین کنند؟
«نه» به جمهوری اسلامی، نجوایی است که طی سالها، و مشخصاً در دههی اخیر، از عرصهی خصوصی به خیابان و دیگر عرصههای عمومی رسید و با فریاد «زن، زندگی، آزادی» به انگارهای جمعی برای مردم ایران تبدیل شد.
چهرهی آدمها سرشار از خشم و اندوه بود. نیامده بودند که از موقعیت استفاده کنند تا شعار بدهند یا جمعیتی را هدایت کنند. همه در سکوت و خشمگینانه به بیمارستان و سرکوبگران چشم دوخته بودند.
ژان ژاک روسو، هموطن بسیار نامدارتر سوشون، بهخاطر جملهى آغازین کتاب قرارداد اجتماعی (۱۷۶۲) شهرت دارد: «انسانْ آزاد به دنیا میآید، اما همهجا در زنجیر است.» تقریباً هفتاد سال قبل از او، سوشون نوشت که زنانْ آزاد به دنیا میآیند، اما همهجا در زنجیرند.
جوامع مدرن بر سر نوعی رواداریِ نصفه و نیمه به توافق رسیده و پذیرفتهاند که در محدودهی نظم عمومی، مردم میتوانند هر مناسکی را که مایلاند به جای آورند زیرا هیچیک از این اقدامات بر نحوهی تصمیمگیریهای مهم یا نظم زندگیِ مدنی و شخصیشان تأثیری نخواهد داشت.