گفتگوی عمومی فرانسویان دربارهی اسلام اخیراً موجی از مناقشات را در سطح بینالمللی به راه انداخته است. اغلب فرانسویان نمیدانند تاریخ ارتباط آنها با اسلام چقدر طولانی است و اغلب آن را به چند دههی اخیر محدود میدانند که طی آن اسلام در فرانسه به دین دوم تبدیل شد و از پروتستانتیسم و دین یهود پیشی گرفت.
بر حسب شاخصهای جامعهشناختی، تغییر در رفتارهای دینی و باورهای جمعیتهای محلی اصلاً به اندازهای نیست که انتصاب عنوان «پساسکولار» را بر این جوامع موجه سازد. اوج گرفتن روند دینداریِ غیرسازمانیافته و دینداری به شیوهی معنویتگرایی در حدی نیست که کاهش عضویت در جوامع عمدهی دینی را جبران کرده باشد.
چندفرهنگیگرایی به کلمهای گولزننده تبدیل شده است. این اصطلاح بیش از آنچه در نگاه اول به نظر میرسد بر موضوعات مختلفی دلالت دارد. وقتی به چندفرهنگیگرایی فکر میکنیم، ذهنمان قبل از هر چیزی به تلاقی سنتهای متنوع و رنگارنگ میرود، آداب و رسوم، غذاها، لباسها، موسیقیها و ... . اما چندفرهنگیگرایی عواقب سیاسی هم دارد و میتواند از تکثرگراییِ سنتها به تکثرگرایی در حقوق بینجامد. اینجاست که مشکل آغاز میشود.
ایاصوفیه یکی از بزرگترین بناهای شهر تاریخی استانبول است. این بنا بیش از آنکه ساختمانی تاریخی باشد نماد زوال امپراتوری بیزانس و شکوه امپراتوری عثمانی و بعدتر ترکیهی نوین است، کشوری بنا شده بر اصول لائیک که بناهایی تاریخی-مذهبی از این دست در دوران آتاتورک و با حمایت مستقیم او به مکانهایی برای بازدید عموم تبدیل شدند.
هر فاجعهای در برابر ما این پرسش را میگذارد که آیا خواست خداوند چنین بوده یا قصوری انسانی در کار بوده است؟ اگر خدا را به کلی از جهان حذف کنیم طبیعتاً این پرسش بیمعنا میشود. در گفتوگو با یاسر میردامادی، پژوهشگر دین و فلسفه، میکوشیم دستکم احتمال وجود خدا را جدی بگیریم و از این فاجعه بپرسیم.
آنچه جمهوری اسلامی انجام میدهد سناریوسازی و تبلیغ گفتمانی است که اساس آن بر دروغ، تحریف و جعل واقعیت بنا شده است. در مقابله با این رفتار زیانآور، بهترین راهکار راستگویی است. در چهار دههی گذشته یکی از ضربات بزرگی که بر پیکرهی ایران و ایرانیان وارد شده همین معنازدایی از همه چیز و بیمعنا و کردن آنهاست، از گفتار بگیرید تا کردار. برای مقابله با آن باید در هر شاخهای که پهنهی کار و تخصص ماست، معنی بیافرینیم.