وقتی برتراند راسل مُرد در ایران برای گزارهای که میخواست خبر این مرگ را بدهد اتفاق عجیبی افتاد. در مورد کسی که کتاب «چرا مسیحی نیستم» را نوشته بود باید چه مینوشتند؟ او جان به جانآفرین تسلیم کرد! این یعنی او اکنون به نزد دادار بیهمتاست. اما این نظر کسانی است که به جانآفرین اعتقاد دارند و او نداشت، که مسیحی نبود. اگر این طور مینوشتند خبر مرگ او را برخلاف نظر او داده بودند.
محمود درویش، مانند پیامبران، میان سه زمان: گذشتهی تراژیکِ «نکبت» فلسطینی، حالِ اشغال و تبعید، و آیندهای با امید به رهایی قرار دارد. زینت حلبی با قرار دادن او در چارچوب دوران روشنگری عرب و جهان پس-از-بهارِ عربی، رهایی فلسطین را به عنوان راهی برای رستگاری کل بشریت ارائه میدهد.
یک فرد راستگرای معمولی (مثل من) این احساس را دارد که به چیزی که به او به ارث رسیده است تعلق دارد: به یک ملت، به یک دین، به عادات و رسوم، و به یک خانواده. اینها حوزهی عشق ورزیدن هستند. اما چپ ویژگیهای متفاوتی دارد. چپ هویت خود را با تعلق توضیح نمیدهد بلکه با تجاربی توضیح میدهد که آزادی را افزایش میدهد و حقوقی برابر به همه عطا میکند.
این پرشورترین ماجرای عاشقانهی فکری و سیاسیِ روشنفکران مدرن عرب با یک اندیشمند زندهی اروپایی بود و، مهمتر این که، این احساس متقابل بود. از اواخر دههی 1940 تا اواخر دههی 1960، فلسفهی ژان-پل سارتر، و دستورعملهای سیاسی او برای خودرهایی، سرمشق پروژهی آزادی اعراب بود.
کتاب یواو دی-کاپوا، پشت درهای بسته: اگزیستانسیالیسم عربی، ژان-پل سارتر و استعمارزدایی، از بسیاری جهات اثری مهیج است. این کتاب، که ظاهراً به «مواجهه میان روشنفکران عرب، ژان-پل سارتر، حلقهی فرانسوی اطراف او، و اگزیستانسیالیسم» اختصاص دارد، داستان مهیج زمانهای است که اکنون به دورهی استعمارزدایی شهرت یافته، یعنی وقتی که به نظر بسیاری از اهالی مستعمرههای پیشین، تحقق «وعدهی رهاییبخش شهروندیِ جهانی» دور از دسترس نبود.
کامو و سارتر کمونیست بودند یا سوسیالیست؟ چرا کامو با با خشونت انقلابی مخالف بود؟ در صورت تعارض آزادی و عدالت کدام یک را باید برگزید؟