تاریخ انتشار: 
1401/12/25

کنزابورو اوئه، برنده‌ی نوبل ادبیات: «تولد پسرم به من آموخت که انسان باشم»

شیان کین

pbs

کنزابورو اوئه، نویسندهی برجستهی ژاپنی و برندهی نوبل ادبیات، به تازگی در ۸۸ سالگی درگذشت.

آثار داستانی و جستارهای او به طیف وسیعی از موضوعات، از نظامی‌گری و خلع سلاح هسته‌ای تا معصومیت و آسیب روانی، می‌پردازد و او در برابر آنچه کاستی‌های کشورش می‌پنداشت به مدافع صریح‌اللهجهی بی‌صدایان تبدیل شد. سبک اوئو که بعضی‌‌ در ژاپن آن را فوق‌العاده غربی می‌دانستند اغلب به سبک ویلیام فاکنر تشبیه می‌شد. او خود می‌گفت در «نوشته‌هایم از مسائل شخصی آغاز می‌کنم و بعد آن‌ها را با جامعه، حکومت و جهان پیوند می‌زنم.»

بسیاری از داستان‌ها و جستارهای اوئه برگفته از وقایع دگرگون‌کننده‌ی زندگی‌اش بود، از جمله تأثیر جنگ بر جامعه‌ی ژاپن در رمان‌هایی همچون فریاد خاموش (رمانی که کمیته‌ی نوبل آن را شاهکار اوئه معرفی کرد) یا تولد پسرش هیکاری که به بررسی تجربه‌ی خودش به‌عنوان پدرِ یک فرزند دچار معلولیت در رمان‌های یک مسئله شخصی و زندگی آرام انجامید.

کودانشا، ناشر او، اعلام کرد که مرگ وی در ۳ مارس به علت کهولت سن بوده است.

هنری میلر در جایی اوئه را از حیث «دامنه‌ی امیدواری و ناامیدی» به داستایفسکی تشبیه می‌کند. ادوارد سعید، که با او دوستیِ بیست‌ساله‌ای داشت، به «قدرت خارق‌‌العاده‌ی درک همدلانه‌»‌اش اشاره می‌کند. کازوئو ایشی‌گورو، یکی از دیگر برندگان نوبل ادبیات، در جایی او را «واقعاً نجیب، فروتن، فوق‌العاده پذیرا، صادق و کاملاً بی‌اعتنا به شهرت» توصیف کرده است و مترجم آثارش، جان نِیتان، او را «مثل فاکنر و تنها چند نویسنده‌ی ژاپنی قبل از خودش خالق زبانی منحصر‌به‌فرد» می‌داند.

اوئه در سال ۱۹۳۵ در روستایی دورافتاده در جنگل‌های شیکوکو متولد شد. او پنجمین فرزند در میان هفت خواهر و برادرش بود و کودکی‌اش را به شنیدن داستان‌‌های فولکلور از زبان مادر و مادربزرگش گذراند. پس از کشته شدن پدرش در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۴ مادرش او را با کتاب‌هایی همچون ماجراهای هالکبری ‌فین و ماجرا‌های شگفت‌انگیز نیلز هولگرسون بزرگ کرد، کتاب‌هایی که در سخنرانی‌اش هنگام دریافت جایز‌ه‌ی نوبل در سال ۱۹۹۴ گفت تأثیرشان را «تا آخر عمر» به همراه خواهد داشت.

اوئه که در کودکی با این باور بزرگ شده بود که امپراتور ژاپن خدای زنده‌ است وقتی در ده سالگی صدای امپراتور هیروهیتو را بعد از تسلیم در پی بمباران هیروشیما و ناکازاکی شنید تکان خورد. تمامی باورهای او دگرگون شده بودند. او بعدها گفت: «اگر به خاطر تجربه‌‌هایم در سال ۱۹۴۵ و سال‌های بعد از آن نبود هرگز رمان‌نویس نمی‌شدم.»

اصلاحات ارزی در ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم خانواده‌ی او را که عمده‌فروش کاغذ اسکناس بودند به وضعیت بی‌ثباتی دچار کرد. اوئه تنها عضو خانواده بود که به دانشگاه رفت، زبان فرانسه یاد گرفت و روزنامه‌نگار شد. او از سال ۱۹۵۷ شروع به انتشار آثار داستانی کرد و یک سال بعد در ۲۳ سالگی رمان کوتاهش به نام شکار درباره‌ی دوستی میان یک کودک ژاپنی و یک اسیر جنگیِ آمریکاییِ سیاه‌پوست جایزه‌ی اکوتاگاوا را از آنِ خود کرد. اولین رمان او گل‌ها را بچین کودکان را بکش (۱۹۵۸) داستان گروهی نوجوان بزهکار است که در زمان جنگ به روستایی انتقال می‌یابند که ساکنانش بعد از مدتی آن‌ها‌ را به حالِ خود رها می‌کنند.

اوئه به‌تدریج دیدگاه‌های سیاسی پیدا کرد و علیه تمدید معاهده‌ی امنیتی میان ژاپن و ایالات متحده و جنگ ویتنام در تظاهرات شرکت کرد. او حتی در سال ۱۹۶۱ در کنار ژان پل سارتر و سیمون دوبووار در مخالفت با جنگ الجزایر در پاریس به خیابان‌ها رفت. او به‌سرعت در میان نسل جوان ژاپنِ پس از جنگ به نویسنده‌ای محبوب تبدیل شد و صدای خشم آن‌ها علیه حکومت کشور را بلند کرد. اوئه در مصاحبه‌ای با پاریس ریویو در سال ۲۰۰۷ می‌گوید که خودش را یک آنارشیست می‌داند: «کورت ونه‌گات یک بار گفت که ندانم‌انگاری است که به عیسی مسیح احترام می‌گذارد. من آنارشیستی هستم که عاشق دموکراسی است.»

«کورت ونه‌گات یک بار گفت که ندانم‌انگاری است که به عیسی مسیح احترام می‌گذارد. من آنارشیستی هستم که عاشق دموکراسی است.»

اوئه متأثر از سارتر و ادبیات آمریکایی ضدقهرمان‌هایی مطرود و مضحک خلق می‌کرد. منتقدان ژاپنی نوشته‌های او را، که به نظرشان به دستور زبان غربی آلوده بود، «متعفن» می‌خواندند. محافظه‌کاران ژاپنی به علت انتقادهای اوئه از امپراتور و ارائه‌ی چهره‌ای مطیع و رقت‌انگیز از ژاپن در در چند داستان بی‌پرده‌ی جنسی به او حمله می‌کردند. اوئه پس از انتشار رمان هفده در سال ۱۹۶۱ که الهام‌گرفته از قتل رئیس حزب سوسیالیست ژاپن در سال قبل از آن بود پیام‌های تهدید به مرگ دریافت کرد و در هنگام سخنرانی در دانشگاه توکیو هدف ضرب و شتم قرار گرفت. او در سال ۱۹۷۰ جستاری با عنوان یادداشت‌های اوکیناوا منتشر کرد و در آن شرح داد که چطور ارتش ژاپن غیرنظامیان اوکیناوا را متقاعد کرده بود که پس از هجوم متفقین خودکشی کنند. انتشار این جستار به اقامه‌ی دعوا از طرف دو افسر بازنشسته‌ی ارتش علیه او در سال ۲۰۰۵ انجامید اما او سه سال بعد از همه‌ی اتهامات تبرئه شد. رمان روزی که او خود اشک‌های مرا پاک خواهد کرد که هجویه‌ای درباره‌ی میهن‌پرستیِ افراطی‌ است، در سال ۱۹۷۲ در حالی منتشر شد که تنها دو سال قبل از آن رمان‌نویس ژاپنی، یوکیو میشیما، بعد از رهبریِ یک کودتای ناموفق دست به خودکشیِ آیینی زده بود.

اوئه در سال ۱۹۶۰ با همسرش یوکاری ازدواج کرد. سه سال بعد اولین فرزندشان هیکاری با بیماری فتق مغزی به دنیا آمد و پزشکان از اوئه و همسرش خواستند که بگذارند او بمیرد. اوئه بعدها اعتراف کرد که یک بار آرزوی مرگ پسرشان را کرده بود، آرزویی که بعدها در نوشته‌هایش آن را «فکر پلیدی» خواند که «با هیچ شوینده‌ای نتوانسته ننگِ آن را از زندگی‌اش پاک کند». اما مواجهه‌ی یک ماه بعدِ او با بازماندگان واقعه‌ی هیروشیما برایش متحول‌کننده بود و به نگارش مقاله‌ی یادداشت‌های هیروشیما انجامید. او در مصاحبه‌ای با گاردین در سال ۲۰۰۵ گفت: «تولد پسرم مرا تربیت کرد تا نویسنده و انسان باشم.» هیکاری بعدها نبوغ خاصی در زمینه‌ی موسیقی از خود نشان داد و به آهنگ‌سازی برجسته و برنده‌ی جوایز متعدد تبدیل شد. اوئه بعدها گفت: «آثار موسیقاییِ او پرفروش‌تر از رمان‌های من است و من به این امر افتخار می‌کنم.»

اوئه در داستان‌هایش بارها شخصیت پدرهایی را خلق کرد که پسرانی دچار معلولیت داشتند، از جمله در کتاب‌های مسئله‌ی شخصی، فریاد خاموش و زندگی آرام که به کارگردانیِ برادر زنش، یوزو ایتامی، و آهنگ‌سازیِ هیکاری به فیلم تبدیل شد. او در سال ۱۹۹۵، مجموعه‌ جستارهای پرفروش خانواده‌‌ی شفابخش را منتشر کرد و در آن از هیکاری تشکر کرد که قوای شفابخش هنر را به او آموخته است. اوئه در رد ادعای کسانی که او را به دلیل نوشته‌های صریحش درباره‌ی پسرش به سوءاستفاده از وی متهم می‌کردند گفت: «رابطه‌ی ما رابطه‌‌ای واقعی است. این رابطه برای من مهم‌ترین چیز است: اول زندگی برایم اهمیت دارد و بعد ادبیات... من همیشه از با او بودن لذت می‌برم. بعضی وقت‌ها به‌شدت احساسِ تنهایی می‌کنم و از آدم‌ها می‌ترسم. اما وقتی با پسرم هستم کاملاً آزادم.»

اوئه در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ گفت حالا که هیکاری به شخصیت معتبری تبدیل شده است دیگر می‌خواهد دست از نوشتن بردارد و سه‌گانه‌ی درخت سبزِ سوزان را نشانه‌ی پایان حرفه‌ی نویسندگی‌اش دانست، اما دریافت جایزه‌ی نوبل در سال ۱۹۹۴ نظرش را تغییر داد. او چند روز بعد از دریافت جایزه‌ی نوبل از پذیرش نشان فرهنگ ژاپن سر باز زد و در توضیح این تصمیم گفت که نمی‌تواند «هیچ مرجعیت و ارزشی بالاتر از دموکراسی را به رسمیت بشناسد.» این امر بحرانی در ژاپن پدید آورد و او بارِ دیگر پیام‌های تهدید به مرگ دریافت کرد.

اوئه تا نزدیک به هشتادسالگی به نوشتن ادامه داد و آخرین کتابش با عنوان به شیوه‌ی اخیر در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. او همچنان علیه جنگ، انرژی هسته‌ای و احیای ناسیونالیسم ژاپنی صحبت می‌کرد و خواهان پرداخت غرامت رسمی از سوی ژاپن به «زنان تسلی‌بخش» (برده‌های جنسیِ دوران جنگ کره) و تمرکز ژاپن بر آشتی با همسایگانش در آسیا بود. او در مصاحبه‌ای با گاردین در سال ۲۰۰۵ گفت: «باید دوباره به تاریخ نگاه کرد. اگر ژاپن فکر می‌کند که رفاه و دادوستد مالی کافی است کاملاً در اشتباه است. دوست دارم زنده باشم و روزی را ببینم که ژاپن، چین و کره سرانجام با یکدیگر آشتی می‌کنند.»

 

برگردان: آیدا حق‌طلب


شیان کین معاون دبیر بخش فرهنگیِ روزنامه‌ی گاردین در استرالیا است. آنچه خواندید برگردان این مقاله با عنوان اصلیِ زیر است:

Sian Cain, Kenzaburo Oe, Nobel prize-winning Japanese writer, dies aged 88, The Guardian, 13 March 2023