تاریخ انتشار: 
1397/08/11

اقناع چه فرقی با فریفتن دارد؟

رابرت ناگِل

Time

وقتی کسی را فریب‌کار بخوانیم، در واقع از او انتقاد کرده‌ایم. وقتی می‌گویید فریب خورده‌اید، دارید از بدرفتاری با خود شکایت می‌کنید. فریب‌کاری (manipulation) در بهترین حالت بالقوه خطرناک است و در بدترین حالت کاملاً غیراخلاقی است. اما چرا چنین است؟ فریب‌کاری چه اشکالی دارد؟ آدمیان همیشه، و به شکل‌های گوناگون، یکدیگر را تحت نفوذ قرار می‌دهند. اما چه چیز فریب‌کاری را از دیگر انواع اِعمال نفوذ متمایز می‌کند، و چه چیز آن را غیراخلاقی می‌سازد؟

ما دائماً در معرض تلاش‌ دیگران برای فریب‌کاری هستیم. اینجا فقط به چند مثال اشاره می‌کنم. یکی شبهه‌پراکنی است که شخص را به شک و تردید نسبت به داوری خود و، در عوض، اتکا به نظر شخص فریب‌کار ترغیب می‌کند. دیگری  ایجاد احساس شدید گناه در کسی است که به حرف آدم فریب‌کار گوش نداده است. فشار همسالان و شیرین‌ زبونی شخص را وادار می‌کند که آن‌قدر به تأیید شخص فریب‌کار اهمیت دهد که به همه‌ی خواسته‌هایش گردن نهد.

تبلیغات فریبنده‌اند زیرا مخاطبان را به باور به عقایدی نادرست تشویق می‌کنند؛ مثل وقتی که به ما می‌گویند که باور کنیم که مرغ سرخ‌کرده غذایی سالم است. علاوه بر این، گاهی تبلیغات ما را ترغیب می‌کنند که فکر کنیم دو چیز بی‌ربط به هم مربوط‌اند؛ مثل وقتی که وانمود می‌کنند که سیگار مارلبرو و نیرومندی مارلبرومَن به هم ربط دارند. فیشینگ و دیگر کلاهبرداری‌ها با آمیزه‌ای از حیله و نیرنگ (از دروغ‌های فاحش گرفته تا شماره‌تلفن‌ها یا نشانی‌های اینترنتی دروغین) و بازی با احساساتی مثل طمع، ترس یا همدلی، قربانیان خود را می‌فریبند. سپس نوبت به فریب‌کاری صریح‌تر می‌رسد که شاید مشهورترین مثالش وقتی است که یاگو با فریب‌کاری اتللو را نسبت به  وفاداری دزدمونا دچار سوءظن می‌کند، و با سوءاستفاده از شک‌وتردیدهای اتللو حسادتش را برمی‌انگیزد و او را چنان خشمگین می‌کند که معشوقه‌اش را به قتل می‌رساند. همه‌ی این نمونه‌های فریب‌کاری حاکی از غیراخلاقی‌بودن است. وجه اشتراک آن‌ها چیست؟

فریب‌کاری از نظر اخلاقی مشکوک است، حتی وقتی که به شخص فریب‌خورده سود می‌رساند نه زیان.

شاید فریب‌کاری نادرست باشد زیرا به آدم فریب‌خورده آسیب می‌رساند. قطعاً فریب‌کاری «اغلب» آسیب می‌رساند. اگر آگهی‌های فریبنده‌ی سیگار موفق از کار درآیند به بیماری و مرگ  کمک می‌کنند؛ فیشینگ و دیگر کلاهبرداری‌ها هویت‌ربایی و دیگر تقلب‌ها را تسهیل می‌کنند؛ شگردهای اجتماعیِ فریب‌کارانه می‌تواند به سوءاستفاده و روابط ناسالم کمک کند؛ فریب‌کاری سیاسی می‌تواند به اختلافات دامن زند و دموکراسی را تضعیف کند. اما فریب‌کاری همیشه مضر نیست.

فرض کنید که اِیمی همین الان شریک‌زندگی بدرفتار اما وفادارش را ترک کرده است، اما در لحظه‌ی ضعف و ناتوانی وسوسه می‌شود که به سوی او بازگردد. حال تصور کنید که دوستان اِیمی همان ترفندهایی را به کار ببرند که یاگو در مورد اتللو به کار برد. آن‌ها اِیمی را می‌فریبند تا به اشتباه فکر کند که شریک‌ زندگی سابقش نه تنها بدرفتار بوده بلکه وفادار هم نبوده است، و به این طریق خشم او را برمی‌انگیزند. اگر این فریب‌کاری مانع از آشتی ایمی با شریک‌ زندگی‌اش شود، ممکن است به سود ایمی باشد و وضع زندگی‌اش بهتر شود. با وجود این، به نظر بسیاری از افراد، این کار باز هم از نظر اخلاقی نادرست است. از نظر اخلاقی بهتر آن می‌بود که دوستان ایمی از راه‌هایی غیر از فریب‌کاری به او کمک می‌کردند که عقب‌نشینی نکند. فریب‌کاری از نظر اخلاقی مشکوک است، حتی وقتی که به شخص فریب‌خورده سود می‌رساند نه زیان. بنابراین آسیب رساندن نمی‌تواند دلیل نادرست بودن فریب‌کاری باشد.

شاید فریب‌کاری به این دلیل نادرست باشد که مبتنی بر ترفندهایی ذاتاً غیراخلاقی برای رفتار با دیگران است. این تصور ممکن است مخصوصاً برای کسانی جذاب باشد که از امانوئل کانت الهام گرفته‌اند؛ زیرا به نظر کانت اخلاقیات ما را ملزم می‌کند که با یکدیگر همچون موجوداتی عاقل و نه اشیای محض رفتار کنیم. شاید تنها راه درست برای تأثیر گذاشتن بر رفتار سایر موجودات عاقل، اقناع عقلانی باشد، و بنابراین از نظر اخلاقی، هر شکل دیگری از اِعمال نفوذ نادرست است. اما این پاسخ به‌رغم تمام جذابیتش متقاعدکننده نیست زیرا بسیاری از دیگر شکل‌های اِعمال نفوذ را که از نظر اخلاقی بی‌خطرند محکوم می‌کند.

برای مثال، بخش اعظم فریب‌کاری یاگو با توسل به احساسات اتللو صورت می‌گیرد. اما توسل به احساسات همیشه فریب‌کاری به شمار نمی‌رود. اقناع اخلاقی اغلب متکی بر توسل به همدلی است، یعنی می‌کوشند به شما بفهمانند این که اگر دیگران با شما مثل خودتان رفتار کنند چه احساسی به شما دست می‌دهد. به همین ترتیب، ترساندن کسی از چیزی واقعاً خطرناک، یا القای احساس گناه در او درباره‌ی چیزی واقعاً غیراخلاقی، یا برانگیختن میزان معقولی از اعتماد در او نسبت به توانایی‌های واقعی‌اش، فریب‌کاری به نظر نمی‌رسد. حتی کاشتن بذر شک و تردید در دل فرد نسبت به داوری خود، همیشه فریب‌کاری نیست؛ برای مثال، در شرایطی که ــ شاید به علت سرمستی یا غلبه‌ی احساسات ــ واقعاً دلیل معقولی برای این کار وجود دارد. چنین نیست که هر شکلی از اِعمال نفوذِ غیرعقلانی فریب‌کاری باشد.

شخص فریب‌کار می‌کوشد تا عقیده یا احساسی را به دیگری القاء کند که خودش از نادرستی آن آگاه است.

بنابراین، به نظر می‌رسد که فریب‌کارانه بودن اِعمال نفوذ به کاربرد آن بستگی دارد. کارهای یاگو فریب‌کارانه و نادرست است زیرا هدف از آن‌ها این است که اتللو را به اشتباه اندازد. یاگو می‌داند که دلیلی ندارد که اتللو حسود باشد اما به هر حال حسادت اتللو را برمی‌انگیزد. این از نظر عاطفی مشابه همان حیله و نیرنگی است که یاگو به کار می‌بندد تا اوضاع را طوری ترتیب دهد (مثلاً دستکش‌هایی را بر زمین می‌اندازد) که اتللو فریب بخورد و باورهایی را بپذیرد که یاگو از نادرستی‌اش آگاه است. شبهه‌پراکنی‌ِ فریبکارانه هنگامی رخ می‌دهد که شخص فریب‌کار دیگری را گول می‌زند تا به چیزی شک کند که شخص فریب‌کار از درستی‌اش باخبر است. برعکس، برحذر داشتن یک دوست عصبانی از قضاوت‌های عجولانه فریب‌کاری نیست، البته به این شرط که بدانید قضاوت دوست‌تان واقعاً موقتاً نادرست است. وقتی یک شیاد سعی می‌کند شما را به همدلی با شاهزاده‌ی نیجریه‌ای خیالینی وادارد، رفتارش فریب‌کارانه است زیرا می‌داند که همدلی با کسی که وجود خارجی ندارد نادرست است. اما توسل صادقانه به همدلی با آدم‌هایی واقعی‌ که بدون استحقاق به فلاکت مبتلا شده‌اند نوعی اقناع اخلاقی است نه فریب‌کاری. وقتی یک شریک‌زندگی بدرفتار سعی می‌کند تا شما را به خاطر مشکوک شدن به بی‌وفایی واقعی‌اش دچار احساس گناه کند، سرگرم فریب‌کاری است زیرا سعی می‌کند تا احساس گناه بی‌موردی را به شما القا‌ء کند. اما وقتی دوستی سعی می‌کند تا شما قدری احساس گناه کنید که او را به هنگام نیاز تنها گذاشته‌اید، این کار او فریب‌کارانه به نظر نمی‌رسد.

آن‌چه اِعمال نفوذ را فریب‌کارانه و نادرست می‌کند یک چیز است: شخص فریب‌کار می‌کوشد تا عقیده یا احساسی را به دیگری القاء کند که خودش از نادرستی آن آگاه است. از این نظر، فریب‌کاری مثل دروغ‌گویی است. آن‌چه حرفی را دروغ و از نظر اخلاقی نادرست می‌کند یک چیز است-این‌که گوینده سعی می‌کند تا کسی را به پذیرش عقیده‌ای وادارد که خودش از نادرستی آن آگاه است. در هر دو مورد، مقصود آن است که دیگری را به اشتباه واداریم. دروغگو سعی می‌کند شما را به پذیرش باوری کاذب وادارد. فریب‌کار ممکن است چنین کند، اما در عین حال  ممکن است سعی کند تا احساس نامناسب (یا به طور نامتناسبی ضعیف یا شدید) را به شما القاء کند، یا شما را وادارد که به چیزهای نادرست (مثل تأیید دیگران) بیش از حد بها دهید، یا شما را بی‌دلیل به شک اندازد (مثلاً درباره‌ی قضاوت خودتان یا وفاداری معشوق‌تان). تمایز میان فریب‌کاری و اعمال نفوذِ غیرفریب‌کارانه وابسته به این است که آیا فردِ تأثیرگذار دارد سعی می‌کند کسی را در مورد باورها، احساسات و شک‌وتردیدهایش به اشتباه اندازد یا نه.

یکی از ویژگی‌های کلی ما انسان‌ها این است که به طرق گوناگون، و نه فقط از طریق اقناع عقلانی محض، بر یکدیگر تأثیر می‌گذاریم. گاه، این تأثیرات تصمیم‌گیری شخص دیگر را بهبود می‌بخشد زیرا او را به باور کردن، تردید کردن، احساس کردن یا توجه کردن به چیزهای درست سوق می‌دهد؛ گاهی به تصمیم‌گیری صدمه می‌زنند زیرا فرد را به باور کردن، تردید کردن، احساس کردن یا توجه کردن به چیزهای نادرست سوق می‌دهند. اما فریب‌کاری عبارت است از استفاده‌ی عامدانه از چنین اعمال نفوذهایی برای جلوگیری از اخذ تصمیم درست-«این» همان غیراخلاقی‌بودن اساسی فریب‌کاری است.

این طرز فکر درباره‌ی فریب‌کاری کمک می‌کند تا آن را تشخیص دهیم. شاید وسوسه‌ شویم که فکر کنیم فریب‌کاری نوعی اعمال نفوذ است. اما همان‌طور که دیدیم، انواع یکسانی از اعمال نفوذ را می‌توان برای فریب‌کاری و کارهای غیرفریب‌کارانه به کار برد. آنچه در تشخیص فریب‌کاری اهمیت دارد نه نوع اعمال نفوذ بلکه این است که آیا هدف از اعمال نفوذ، بهبود وضعیت تصمیم‌گیری فرد است یا بدتر کردن آن. بنابراین، برای تشخیص فریب‌کاری باید نه به شکل اعمال نفوذ بلکه به قصد و نیت کسی توجه کرد که اعمال نفوذ می‌کند. زیرا جوهره و غیراخلاقی‌بودن اساسی فریب‌کاری عبارت است از نیت معطوف به بدتر کردن وضعیت تصمیم‌گیری فرد.

 

برگردان: افسانه دادگر


رابرت ناگل استاد فلسفه در دانشگاه مرکزی میشیگان است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او است:

Robert Noggle, ‘How to tell the difference between persuasion and manipulation’, Aeon,  1 August 2018.