چند هفته پیش از انتشار قانون «عفاف و حجاب» مقامات در ایران از ابتکار دیگری با عنوان «کلینیک ترک بیحجابی» رونمایی کردند که ظاهراً قرار است با کمک علم روانشناسی زنان را به رعایت حجاب وادارد. یعنی در واقع بیحجابی را نوعی اختلال روانی تلقی میکنند که با علم روانشناسی قابل علاج است.
رسانههای سه سازمان اصلیِ حق رأی زنان در بریتانیا (اتحادیهی ملی حق رأی زنان، اتحادیهی اجتماعی و سیاسی زنان و اتحادیهی آزادی زنان) متون مختلفی را به طاهره اختصاص دادند.
چرا نظم اجتماعی در زندانهای دنیا بهشدت با یکدیگر تفاوت دارد؟ چه ویژگیهایی شیوهی ادارهی زندانها در کشورهای اروپای شمالی را از دیگر جوامع متمایز میکند؟
سالها است که از من میپرسند «چرا به زبان کردی نمینویسی؟» پرسش بجایی است زیرا کردم و به زبان ترکی مینویسم. در چنین مواقعی نفس عمیقی میکشم و میکوشم پاسخی بدهم.
طی پژوهشی تاریخی به قصد بازسازیِ بخشی از تاریخ زنانهی سدهی گذشته در خاورمیانه، به نام زنانی برخوردم که نام و امضاء و دستنوشتهها و مقالاتشان در میان انبوه برگههای آرشیوی موجود بود اما از خودشان اثری نبود و حتی تصویر بعضی از آنها از عکسها هم حذف شده بود.
در این سلسله درسگفتارها، عباس امانت، استاد بازنشستهی تاریخ در دانشگاه ییل، درباره ساختارهایی در تاریخ ایران صحبت میکند که به باور او از قرنها پیش تا امروز پایدار مانده و زندگی ایرانیان را شکل داده است.
پرستو فروهر، فرزند داریوش و پروانه فروهر، امسال نیز برای برگزاری مراسم یادبود فروهرها به تهران سفر کرده است. او در این گفتوگو از معنای این سفر، مسیر سخت دادخواهی و چالشهای برگزاری این مراسم طی ۲۶ سال گذشته میگوید.
این کتاب به بررسیِ مبانیِ نظری و ساختار نظام انتخاباتیِ آمریکا، تحولات این نظام، نقاط قوت و ضعف آن و تأثیر عواملی مثل نظام حزبی، قوانین انتخاباتی، پول و رسانهها بر روند کنونیِ انتخابات اختصاص دارد.
این نامه و دلنوشتهی من برای زنانِ همسرنوشتم است تا بخوانند و آگاه شوند که تنها نیستند. ما در هر گوشهای این مبارزه را به شکلهای متنوع ادامه خواهیم داد، حتی اگر هیچ چیزی برایمان باقی نماند.
«تابستان بدی بود». این جمله، شروع داستانی است از گلی ترقی با عنوان «خانهای در آسمان» که در مجموعه داستان خاطرات پراکنده منتشر شده است. اخیراً این جمله و این داستان برای دوستداران و علاقهمندان آثار گلی ترقی معنای واقعیتری یافته است، با انتشار این خبر که این نویسندهی توانا و سرشناس ایرانی را به یک آسایشگاه سالمندان در حومهی پاریس بردهاند.
از خودم خجالت میکشیدم. دستهایم را ناخواسته با دستهای او مقایسه میکردم. چیزی جز فقر که بیداد میکرد نمیدیدم. نمیدانم که او چه میدید و چه فکر میکرد.
بعضی عقیده دارند که جنگ در حال افول است، فقط به این دلیل که هنوز جنگ جهانیِ سومی رخ نداده است. اووری با این نظر مخالف است و به وفورِ جنگهای کوچکتر (از جمله، همین حالا، در اوکراین، میان ایران و اسرائیل، و جنگ داخلیِ مرگبارتری در سودان) اشاره میکند.
یکی از نشریاتی که نقشی پررنگ در تحکیم روابط ادبی ایران و افغانستان داشت «ارمغان» بود، نشریهای که از سال ۱۲۹۹ توسط «انجمن ادبی ایران» منتشر میشد و تا انقلاب ۱۳۵۷ به کار خود ادامه داد.
نویسندگان این کتاب با صداقتی تحسینبرانگیز دفتری برابر ما گشودهاند تا با چشمی باز به جهان نگاه کنیم و بر این نکتهی مهم پایداری نشان دهیم که هیچ چیزی مقدس نیست.
زنی یگانه و آزاد که پابهپای مردان میرقصد، با آنها معاشرت میکند و تن به حجاب نمیدهد، یا زنی که به دست مردانِ خانواده کشته و مثله میشود و تن به آتشی که در حیاط خانهاش افروخته، میدهد؟ کدام یک تصویر و تعریفی درست از «زن کُرد» است؟
دین، مخصوصاً در زمینهی ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، موضوعی جنجالبرانگیز و حساس بوده است؛ از سویی با تمام رنجها و تاریکیهایی که به بار آورده و از سوی دیگر با تمام امید و نیرویی که عرضه کرده است. این مجموعه تلاش میکند تا نگاهی اجمالی به موضوع «دین در دنیای معاصر» داشته باشد و در این راستا، ضمن اشاره به برخی از نگاههای نظری، به بررسی تفاوت آرای جوامع دینی مختلف در رابطه با تجربهی فعلیشان و همینطور نسبت بهینهی حضورشان در عرصهی عمومی بپردازد.
سال پیش، دوستی از اهالی مطبوعات زنگ زد و از من خواست که چیزی دربارهی آقای گلستان بنویسم. گفتم به چه مناسبت؟ گفت امسال صدمین سال تولد اوست. این یادآوری مرا دوباره به یاد گفتگوی سالها پیش انداخت. به سراغش رفتم و آن را از آرشیو بیرون آوردم و تنظیم کردم که به مناسبت صدمین سال او منتشر کنم.
جامعهی رنگینکمانی و متکثر ایرانی در برابر دیدگان ماست؛ از افراد و گرایشهای بهشدت دینی تا افراد و گرایشهای بهشدت ضددینی. موضوع مهم، پیداکردن راهی برای همزیستی مسالمتآمیز جمعی است؛ راههایی همچون پذیرش تکثر، گفتوگو، تسامح، جدایی دین و دولت و روش حل اختلاف مانند دموکراسی و صندوق آرا و به رأی و رقابت قرار دادن برنامهها و نه عقاید.
در این دفتر، مروری به مسئلهی مهاجران در ایران داشتهایم و بخشی کوتاه از تجربهی آنها را نیز مرور کردهایم. اقلیتی که «دیگری» و «بیگانه» تصور شده و خصوصاً در چهار دههی اخیر، امکانِ پذیرش در جامعهی ایران و حتی گاه برخورداری از حقوق اولیهی خود را نیز نداشته است.
تضاد میان «طبیعت» و «فرهنگ» به دلایل بسیار مسئلهبرانگیز است، اما بهندرت دربارهی یکی از این دلایل بحث میکنیم. دوگانگیِ «طبیعت در تقابل با فرهنگ» حوزهی کاملی را از قلم میاندازد که بهدرستی به هیچیک تعلق ندارد: دنیای زباله.
در قبرس ۵۸ درصد و در یونان ۴۲ درصد، در مجارستان ۴۸ درصد و در بلغارستان ۴۲ درصد از مردم معتقدند که درمان سرطان وجود دارد اما شرکتهای بزرگ دارویی آن را مخفی نگاه میدارند. بیش از نصف شهروندان قبرس، بلغارستان و رومانی معتقدند که ویروس کووید برای محدود کردن آزادی ما در آزمایشگاهها ساخته شده است.
پارلمان بریتانیا نوعی مجمع شهروندی بهنامِ «مجمع اقلیمی بریتانیا» متشکل از ۱۰۸ شهروند را ایجاد کرد. اعضای این مجمع چند هفتهی متوالی در تعطیلات آخر هفته دور یکدیگر جمع شدند و دربارهی اقلیمشناسی، تأثیرات اقلیمی و اقدامات اقلیمی آموزش دیدند؛ با کارشناسان و یکدیگر بحث و گفتوگو کردند؛ و سپس دربارهی توصیهها رأی دادند. یافتههای این مجمع عبارت است از مجموعهای منسجم و فراگیر از پیشنهادها برای مقابله با وضعیت اضطراریِ اقلیمی. این پیشنهادها ثمرهی نوع متفاوتی از سازماندهیِ دموکراتیک است.
علاقهی توکویل به نهادهای آمریکایی بازتاب چیزی بیش از کنجکاوی بود: در موطن او، فرانسه، انقلابی که با آرمانهای والای مشابهی دربارهی برابری و دموکراسی آغاز شده بود پایان تلخی داشت. در موجی از خشونت که پس از رویدادهای سرنوشتساز سال 1789 به راه افتاد، چیزی نمانده بود که والدین توکویل با گیوتین اعدام شوند. برعکس، دموکراسیِ آمریکایی کارآمد بود ــ و توکویل میخواست علتش را بفهمد.
۳۵ سال پس از پایان جنگِ هشتساله با عراق، بسیاری از ایرانیان همچنان درگیر تبعات و زخمهای آن هستند. تجربهای که اغلب در روایتهای رسمی و حکومتی نادیده گرفته شده یا وارونه بازنمایی میشود. در این مجموعه تلاش شده است تا از دریچهی سینما، ادبیات، مردمشناسی و کودکانی که زندگیشان به جنگ گره خورده است، این جنگ را از نگاه مردم مرور کنیم.
بیات میخواهد نشان دهد که کنش غالب زنان ایرانی در دوران پس از انقلاب اسلامی متکی بر «قدرت حضور» آنان بوده است؛ بهوسیلهی انجام کارهای روزمرهای مانند کارکردن، درسخواندن، پوشیدن و... تا از این طریق، ساحتهایی متفاوت برای آزادی خود بگشایند. از نظر بیات، قدرت مؤثر این کنشها دقیقاً در همین معمولیبودنشان است.
همیشه زنان این امکان را ندارند که بین دو گزینهی تقابل و تعامل یکی را انتخاب کنند. مسئلهی اصلی برای بسیاری از زنان در جهان سوم شیوهی همکاری و مبارزهی توامان با دولت است.
دالیتها در هند پایینترین کاست به شمار میروند. کاستهای بالاتر، بر پایهی آموزههای دینیِ هندو، دالیتها را نجس میشمارند. اِواماریا هارتمن، استاد انسانشناسی اجتماعی در دانشگاه استکهلم که درخصوص زنان دالیت تحقیق میکند، نگاهی دارد به سیر تحولات فعالیتهای فمینیستهای دالیت در یک قرن اخیر.
از دههی ۱۹۸۰ رویهی برخورد با خشونت خانگی در آمریکا تغییر کرد. از این دوره به بعد بود که قوانین سختگیرانهای علیه خشونتورزان به اجرا درآمد. گروبر نشان میدهد که آنچه اتفاق افتاده، دستاورد صرف فمینیستها نبوده است، بلکه حاصل ائتلافی بوده میان فمینیستهای پیگیر رفع خشونت خانگی با جنبش «دفاع از حقوق قربانیان خشونت».
تجربهی زنان درگیر در جنبش خانههای امن در ترکیه به آنها نشان داده است که نگهداری از این خانهها مستلزم مسئولیتپذیری دولت است، زیرا بدون بودجهی مستمر دولتی این پناهگاهها مدام در معرض خطر تعطیلی قرار میگیرند.
وقتی احزاب سهمیهبندیهای نامزدی را میپذیرند اغلب به دنبال جذب رایدهندگان زن هستند و همین سیاست جذب غالبا پای مباحث و موضوعاتی را که رنگ فمینیستی دارند به مباحث درون احزاب باز میکند.
تأکید صرف بر اعطای سهمیهی نمایندگی به زنان گاه میتواند موجب قربانی شدن مطالبات زنان برای نیل به عدالت توزیعی و دسترسی برابر به منابع و امکانات عمومی شود.
وقتی سیاست نمایندگی صرفاً با اتکا به نمایندگیکردن منافع و تبیین وضعیتها پیش میرود و حضور خود صاحبان منافع یا زیاندیدگان از وضعیتها در عرصهی تصمیمگیری اولویت پیدا نمیکند، چیزی که در وهلهی اول از دست میرود، «تجربه» است.
فمینیستهای بسیاری از کشورهای عربی به این فکر افتادهاند که همبستگی را خارج از دولت شکل دهند و با تشریک مساعی و بسیج نیروهای خود انحصار دولتی در امور زنان را بشکنند.
فموکراتها از طریق «جودوی فمینیستی» میخواستند با فراهمکردن وسایل پایاندادن به وابستگی اقتصادی و جنسی زنان، دولت پدرسالارِ سرمایهداری را علیه خودش به کار بگیرند. از جمله مهمترین دشواریهای تبیین این موضع ایدئولوژیک، جاانداختن زنان در مقام یک گروه ذینفعِ مجزا از سایر گروهها بود؛ دشواریای که البته فموکراتها در آن با دیگر فمینیستها شریک بودند.
بازاریشدن معیارهای مدیریت دولتی بر رابطهی فعالان فمینیست با دولت تاثیر گذاشته است و سازمانهای مردمنهاد را هم مجبور به اتخاذ رویههای مشابه کرده تا حساب «سود و زیان»شان را داشته باشند و ارائه دهند.
آیا فمینیستها هیچکجا با دولتها روابط خوبی داشتهاند؟ آیا توانستهاند بهنحوی مؤثر وارد روند سیاستگذاری شوند و اندیشههای خود را محقق کنند؟ اصطلاح «فمینیسم دولتی» که در مباحث و متون فمینیستی به کار میرود، بهخودیخود بر نوعی رابطه میان دولت و فمینیستها یا اندیشههایشان دلالت دارد. اما این اصطلاح از کجا آمده و دلالتش واقعاً به چهچیزی است؟
گروهی از فمینیستهای جهان سوم دولتهای جدید خود را با پدرسالاری سنتی در تقابل دیدهاند و گروهی قایل به همزیستی مسالمتآمیز این دو هستند اما هر دو گروه موافقند که نه باید از دولت به عنوان ابزاری در دست سلطهجویی مذکر صرف نظر کرد، و نه میتوان با آغوش باز با آن همکاری کرد.