تاریخ انتشار: 
1398/02/17

آیا انتخاب زلنسکی نشانه‌ی سلامتیِ دموکراسی در اوکراین است؟

ناتالی نوگرد

bloomberg

در شب انتخابات ریاست جمهوریِ اوکراین، ولادیمیر پوتین گوشیِ تلفن را بر نداشت تا به برنده‌ تبریک بگوید. تا کنون هم چنین کاری نکرده است. پوتین در حالت انتظار به سر می‌برد. شاید به این علت که نمی‌تواند مثل اوکراین در کشورِ خودش انتخاباتی آزاد و منصفانه و با حضور نامزدهای گوناگون برگزار کند و به انتقال دموکراتیک قدرت رضایت دهد.

اما بی‌تردید، هیچ چیز به اندازه‌ی حرف‌های رئیس جمهورِ منتخبِ اوکراین، ولودیمیر زِلِنسکی، در شب پیروزی توجه پوتین را جلب نکرد: «روی سخنم با تمام کشورهای اتحاد جماهیر شورویِ سابق است: به ما نگاه کنید. هر چیزی ممکن است!» این فراخوان تغییر و تجدیدنظر در ساختارهای قدیمیِ قدرت، حتی در خارج از اوکراین، به مذاق کرملین خوش نیامده است.

بنابراین، ولودیمیرِ 41 ساله‌ی اوکراینی در برابر ولادیمیرِ 66 ساله‌ی روس قد عَلَم کرده است. زلنسکی، بازیگر نقش‌های طنزآمیز و تهیه‌کننده‌ی سابق برنامه‌های تلویزیونی، در حوزه‌ی سیاست کاملاً بی‌تجربه است. پوتین، مأمور سابق کاگ‌ب، وقتی در سال 2024 در پایان دوره‌ی فعلیِ ریاست جمهوری از قدرت کنار برود (البته اگر به قانون اساسیِ روسیه احترام بگذارد) 25 سال بی‌وقفه نخست وزیر یا رئیس جمهور بوده است. او هیچ برنامه‌ی مشخصی برای انتقال قدرت ندارد. بر عکس، روند دموکراتیک فعلیِ اوکراین به آرامی و آسانیِ نسبی ادامه دارد. از هنگام فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 اوکراین شش رئیس جمهور و روسیه تنها سه رئیس جمهور داشته‌ است.

پس از انتخاب زلنسکی، فعالان روس می‌پرسیدند: آیا از اوکراین می‌توان چیزی یاد گرفت؟ چرا روس‌ها هم نمی‌توانند سیاستمداران جدید را جایگزین سیاستمداران قدیمی کنند؟ وقتی رئیس جمهور دیرینه‌ی الجزایر، عبدالعزیز بوتفلیقه، از قدرت عزل شد، و وقتی رهبر قزاقستان، نورسلطان نظربایف، از قدرت کناره‌گیری کرد، گمانه‌زنی‌ها شدت گرفت: ممکن است که حکومت روسیه مقتدر و یکدست، و حکومت اوکراین از نظر سیاسی تک‌رو به نظر برسد اما شاید در واقع این طور نباشد.

انتخابات اوکراین بار دیگر نشان داد که این کشور چقدر از زمان سقوط کمونیسم از روسیه فاصله گرفته است. بی‌تردید جنگ در شرق اوکراین، که در پی تجاوز نیروهای نظامیِ روسیه در سال 2014 درگرفت، تا حدی به فهم این اختلاف کمک می‌کند. اما در عین حال نباید خوانش‌های متفاوت این دو کشور از تاریخ را نادیده گرفت. رویکرد روسیه و اوکراین به اتحاد جماهیر شوروی به‌شدت با یکدیگر تفاوت دارد. به دلیل همین میراث مشترکِ تمامیت‌خواهانه و چگونگیِ کنار آمدن با آن، هر گونه مقایسه‌ی سیاست اوکراین با پوپولیسم رایج در کشورهای غربی نادرست است.

به اختصار می‌توان گفت که روسیه در دوران حکومت پوتین به نوعی شوروی‌گراییِ عاری از کمونیسم روی آورده است: خود را قربانی غرب جلوه داده، در پی اعاده‌ی حیثیت از میراث استالین است و دوران اتحاد جماهیر شوروی را در مجموع دوره‌ی درخشانی از تاریخ شکوهمند هزار ساله‌ی روسیه شمرده است. اما اوکراینِ پساشوروی، به‌ویژه از زمان انقلاب میدان در سال 2014، روایت کاملاً متفاوتی را ترویج کرده است: به اروپا روی آورده و جنایت‌های عظیم دوران شوروی را محکوم کرده و در عین حال پذیرفته است که شکست نازیسم مدیون فداکاریِ اهالی شوروی بود.

به تعبیری، اوکراین همان چیزی است که روسیه هرگز نبوده است. با توجه به این امر می‌توان فهمید که چرا پوتین از رشد و نمو انقلاب میدان جلوگیری کرد و در دونباس جنگ به راه انداخت، جنگی که به کشته‌ شدن 13 هزار نفر و آوارگی 3 میلیون نفر دیگر انجامیده است. افزون بر این، می‌توان دریافت که چرا روی آوردن اوکراین به اروپا و دموکراسی-که انتخاب زلنسکی مؤید آن است-مایه‌ی انزجار پوتین است.

اوکراین هرگز امپراتوری نبوده است. اما می‌توان گفت که روسیه‌ی پساشوروی هم در واقعیت و هم در ذهنیتِ خود همچنان نوعی امپراتوری مانده است (جنگ‌های نواستعماریِ آن در چچن و گرجستان را به یاد آورید). یادم هست که وقتی در میانه‌های دهه‌ی 1990 به شرق اوکراین سفر کرده بودم، اهالیِ روس‌زبان از این که در کشوری جدا از روسیه زندگی می‌کنند ابراز خوشحالی می‌کردند: «دست‌کم پسرانمان را به جنگ در قفقاز نمی‌فرستند.» بدون‌شک، اوکراین کشور پیچیده‌ای است و مشکلات فراوانی دارد. اما در این قرن، شهروندانش از شرِ مغرشوییِ روزمره خلاص شده‌اند، برخلاف شهروندان روسیه که هر روز پوتین آنها را به ایجاد «نسل جدیدی از فاتحان» فرا می‌خواند.

گالیا اَکِرمَن، مورخ مقیم پاریس، در کتاب لشکر جاودانی می‌گوید که پوتین مردم را در نوعی تله‌ی ذهنی به دام انداخته است. پوتین با بازنویسیِ تاریخ قرن بیستم این توهم را ایجاد کرده که روسیه در اوکراین دوباره سرگرم نبرد با «فاشیسم» است-گویی مرور مداوم خاطرات «جنگ میهن‌پرستانه‌ی بزرگ» سال‌های 1945-1941 تنها راه اتحاد و تجدیدقوای روس‌ها است.

پس از انتخابات اوکراین، اکرمن در گفت‌وگویی تلفنی به من گفت: «نوعی گسست تمدنی میان روسیه و اوکراین وجود دارد، شکافی که واقعاً به موافقت یا مخالفت با غرب مربوط نمی‌شود. این اختلاف بسیار عمیق‌تر است و به دروغ پوتین درباره‌ی دوران شوروی ربط دارد-دروغی که تقریباً همه‌ی اوکراینی‌ها آن را رد می‌کنند.» پترو پروشنکو، رئیس جمهور کنونی، به دلایل ایدئولوژیک شکست نخورد: «او شکست خورد چون مردم از فقر خسته شده‌اند.»

همچون گذشته، سرنوشت اوکراین برای آینده‌ی اروپا به‌شدت اهمیت دارد. ممکن است اوکراین کشور خاصی به نظر برسد اما در کانون بسیاری از چالش‌های اروپا قرار دارد. نه صلح و ثبات تضمین‌شده است و نه وحدت اروپا-به‌ویژه درباره‌ی مسئله‌ی راهبردیِ خط لوله‌ی گاز که متأسفانه آلمان در مورد آن موضع مبهمی دارد.

بی‌تردید، ابهامات فراوانی درباره‌ی زلنسکی وجود دارد زیرا او یک‌شبه به قدرت رسیده و هیچ سیاست خاصی را مطرح نکرده است. (در مورد دونباس گفته که می‌خواهد «جنگ اطلاعاتی» به راه بیندازد.) اما درباره‌ی ساختار دموکراتیک اوکراین هیچ شک و تردیدی وجود ندارد و با اطمینان می‌توان گفت که این کشور می‌خواهد به اروپا نزدیک‌تر شود-امری که مایه‌ی ناراحتیِ پوتین است.

این هفته گِلِب پاولوفسکی، تحلیلگر امور روسیه و مشاور پیشین پوتین، پیش‌بینی کرد که کرملین برای زلنسکی «هدیه نخواهد فرستاد.» او گفت، «پوتین او را رئیس جمهور ضعیفی می‌داند، و می‌دانیم که پوتین از استالین نقل‌قول کرده که "ضعفا شکست می‌خورند."» صحت این حرف وقتی معلوم شد که کرملین اعلام کرد که در دونباس گذرنامه‌های روسی توزیع خواهد کرد-نوعی هشدار صریح به زلنسکی. وقتی عناوین خبریِ مربوط به اوکراین را می‌خوانید به تاریخ فکر کنید.

 

برگردان: عرفان ثابتی


ناتالی نوگرد سردبیر پیشین روزنامه‌ی لوموند و از دبیران روزنامه‌ی گاردین است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلی زیر است:

Natalie Nougayrede, ‘Zelenskiy’s election proves Ukraine is a healthy democracy. Putin hates that, The Guardian, 25 April 2019.