تاریخ انتشار: 
1398/02/27

زندگی جوانان در غزه

اولیور هولمز
حازم بعلوشه

loe.org

وقتی در بزرگراه ساحلیِ اسرائیل به سمت جنوب می‌روید تقریباً هیچ تابلوی راهنمایی و رانندگی‌ای نمی‌بینید که نشان دهد دارید به غزه نزدیک می‌شوید. در این باریکه‌ی کناره‌ی دریای مدیترانه دو میلیون نفر در حبس به سر می‌برند اما ممکن است رانندگان بی‌آن‌که متوجه شوند از کنار این شهر بگذرند.

معمولاً فقط دیپلمات‌ها، امدادگران و روزنامه‌نگاران به نوار غزه می‌روند، آخرین محل توقف‌ آنها در اسرائیل پمپ بنزینی است که قهوه‌خانه‌ی آمریکایی‌اش پاتوق گردشگران دریای سرخ و مسافران روزانه‌ای است که در آن قهوه می‌نوشند و کرواسان شکلاتی می‌خورند. وقتی قهوه‌خانه را ترک می‌کنند و به طرف اتوموبیل‌های خود می‌روند، می‌توانند تنها نشانه‌ی ضمنیِ وجود غزه را ببینند-گوی سفیدرنگی در جنوب آسمان، بالون نظارتیِ ثابتی که به ارتش اسرائیل اجازه می‌دهد تا به طور شبانه‌روزی از بالا این سرزمینِ محصور را زیر نظر داشته باشد.

در جاده‌ی خلوتی از کنار چمن‌زارها می‌گذریم و به گذرگاه مرزیِ اِرِتص می‌رسیم که تنها گذرگاه زمینیِ موجود میان اسرائیل و غزه است و به یک ترمینال هواپیماییِ متروکه شباهت دارد. فقط دو باجه‌ی این ایستگاه باز است. پس از بازبینیِ گذرنامه با نرده‌ی گردونی در دیوار بتونی مواجه می‌شویم. پس از عبور از این نرده به پیاده‌رو 900 متریِ محصوری قدم می‌گذاریم که به غزه، یا به قول اهالی‌اش، بزرگ‌ترین زندان دنیا ختم می‌شود.

حالا فلسطینی‌ها جای اسرائیلی‌ها را می‌گیرند. جاده‌های تازه ‌آسفالت‌شده و علائم واضح سفیدرنگ جای خود را به راه‌های ناهموار پر از شن و ماسه می‌دهند. دیگر خبری از اتوموبیل‌های شیک نیست و درشکه‌های کوچک و گاری‌های چوبی‌‌ای را می‌بینیم که خرها آنها را این سو و آن سو می‌کِشند.

theguardian


خالد النیرب، جوان 22 ساله‌ی اهل غزه، این شهر را «قبرستان استعداد» می‌خواند.

او به نسلی از اهالی غزه تعلق دارد که همه‌ی عمرشان را در این شهرِ محصور گذرانده‌اند و به زودی تحصیلات خود را تمام می‌کنند. والدین‌شان زمانی را به یاد می‌آورند که هزاران فلسطینی در اسرائیل کار می‌کردند اما فقط تعداد بسیار کمی از هم‌نسلان خالد یک اسرائیلی را از نزدیک دیده‌اند.

سه جنگ مهم با اسرائیل، درگیری‌های مداوم میان اسرائیل و حاکمان غزه (حماس)، و کشمکش‌های داخلی میان گروه‌های مختلف فلسطینی به زندگیِ این نسل آسیب رسانده است. نیرب و هم‌سالانش در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که ۷۰ درصد از جوانانش بیکارند، نظام بهداشتی و درمانی‌اش از‌هم‌گسیخته است، مردم از دسترسی به آب آشامیدنیِ سالم محروم‌اند و با بی‌برقیِ مداوم مواجه‌اند.

اسرائیل و مصر، دیگر همسایه‌ی غزه، به «حصر» کمرشکن ادامه داده‌اند و از ورود کالا به این باریکه‌ی 25 مایلی جلوگیری می‌کنند. اسرائیل، که در سال 2005 به اشغال غزه پایان داد، این محدودیت‌ها را ضامن امنیت خود می‌داند. اما سازمان ملل این حصر را نوعی «مجازات دسته‌جمعی» خوانده است.

همین وضعیت سبب شده که از حدود یک سال قبل هر جمعه هزاران نفر در مرز اسرائیل دست به تظاهرات بزنند و به سربازان اسرائیلیِ آن سوی مرز سنگ و مواد آتش‌زا پرتاب کنند. معترضان خواهان کاهش حصر و حق بازگشت فلسطینی‌ها به خانه‌های آباواجدادیِ خود در اسرائیل هستند. ارتش اسرائیل با تیراندازی به معترضان بیش از ۶۰۰۰ نفر را زخمی و دست‌کم ۱۸۰ نفر را کشته است.

نیرب می‌فهمد که چرا مردم بی‌محابا خود را به خطر می‌اندازند. مثل اکثر ساکنان غزه او هم عضو خانواده‌ی پناهنده‌ای است که حول و حوش تأسیس اسرائیل در سال 1948 از خانه‌های خود گریختند یا بیرون رانده شدند.

نیرب از نوجوانی شعر می‌سرود و به موسیقی رپ روی آورد. او که به زودی دوره‌ی مطالعات چندرسانه‌ای را به پایان خواهد برد، از زندگیِ ملال‌آور در غزه می‌نالد. «تصور کنید هر روز در یک ساعت معین به جای یکسانی بروید و همان آدم‌های همیشگی را ببینید. و اگر به هر دلیلی بخواهید مسافرت کنید، نتوانید.»

چنین به نظر می‌رسد که هرگاه بمباران نباشد نیرب می‌تواند به میل خود زندگی کند. او در خانه‌ی دوستش می‌خوابد، صبح دیروقت بیدار می‌شود، کوکاکولا می‌نوشد و ویدیوهای موسیقی را تدوین می‌کند، به دنبال شغلی نایاب می‌گردد، وقتی پول داشته باشد در استودیوی کوچکی در مرکز شهر ترانه‌های رپ ضبط می‌کند، و بیلیارد بازی می‌کند. اما مثل همه‌ی جوانان غزه هیچ تسلطی بر زندگی‌اش ندارد چون حصر حتی بر ساده‌ترین کارها هم تأثیر می‌گذارد.

کالاهای موجود در غزه تابع هوی و هوس مصر و اسرائیل هستند. وقتی معترضان شروع به سوزاندن لاستیک کردند، اسرائیل ورود لاستیک را ممنوع کرد و قیمت این کالا سه برابر شد. در بدترین هفته‌ها، باطری در بازار پیدا نمی‌شود.

آمریکا حماس را یک سازمان تروریستی می‌داند، و بنابراین نقل و انتقال پول از غزه بسیار دشوار است. حتی پول رایج محلی نیز همان واحد پول اسرائیل، شِکِل، است و در نتیجه اسرائیل بر آن نظارت دارد. اسکناس‌های پاره‌پوره را با چسب به هم می‌چسبانند چون به‌ندرت اسکناس تازه به جریان می‌افتد. حکومت خودگردان فلسطینیِ مستقر در کرانه‌ی باختری هم حقوق کارمندان دولتی در غزه را قطع کرده تا رقیب سیاسی‌اش، حماس، را تنبیه کند.

مسن‌ترها کامیون‌های جمع‌آوریِ زباله را به یاد می‌آورند. حالا ممنوعیت ورود خودرو سبب شده تا در بسیاری از محله‌ها گاری‌های اسبی زباله‌های بدبو را جمع کنند. قبلاً غزه سینما داشت اما حالا در آن سینمای مخروبه گل و گیاه روییده است. هرچند حصر یا بی‌عرضگیِ مسئولان حماس مانع از دستیابی مردم به ساحل زیبای غزه نشده است اما خرابیِ سیستم فاضلاب به آلودگی شدید آب دریا انجامیده و مردم را از شنا محروم کرده است. بخش عمده‌ای از پرورش ماهی هم در خشکی انجام می‌شود.

ورود کتاب سخت است و نیرب ناگزیر نسخه‌ی پی‌دی‌اف کتاب‌ها را می‌خواند. او درباره‌ی مشکلات غزه ترانه‌های رپ می‌سراید اما باید مواظب باشد چون حماس با بیان نظرات انتقادی مخالف است و به علت ایدئولوژی اسلام‌گرایانه‌ی سفت‌وسختش به‌ندرت مجوز برگزاری کنسرت‌های عمومی را صادر می‌کند.

«ببینید، من خواننده‌ی رپ‌ام اما اجازه ندارم که درباره‌ی هر موضوعی آواز بخوانم...نمی‌توانم با میکروفون و بلندگو در خیابان بایستم و آواز بخوانم.»

theguardian


بعضی از دوستان نیرب از طریق تونل‌های زیرزمینی‌ای که حالا خراب شده به مصر گریخته‌اند و بعد به قاچاقچی پول داده‌اند تا آنها را با قایق به اروپا ببرد. چنین کاری خیلی پرمخاطره است اما نیرب می‌فهمد که چرا مردم به چنین کاری دست می‌زنند.

به عقیده‌ی او، تظاهرات لب مرز بی‌فایده است. او می‌گوید، «تظاهرات کردن اشتباه نیست اما نحوه‌ی انجام تظاهرات نادرست است. تظاهرکنندگان در برابر سربازان مسلح، بی‌دفاع‌اند. به نظر سربازها، جانِ هر تظاهرکننده‌ای فقط به اندازه‌ی قیمت یک گلوله ارزش دارد.»

غدیر ایوب، دختر 27 ساله‌ای که دوست دارد آرایشگر شود، با نیرب هم‌نظر است. او می‌گوید، «به جای این که این بچه‌ها را به قتل‌گاه بفرستیم باید به آنها یاد دهیم که چه حقوقی دارند. باید به آنها بیاموزیم که حق زندگی کردن دارند.» این تظاهرات در ۳۰ مارس ۲۰۱۸ شروع شد و قرار بود که شش هفته طول بکشد اما مدت‌ها از آن زمان گذشته و ادامه یافته است.

با ایوب در کافی شاپی در «مرکز خرید غزه» مصاحبه کردیم، بازارچه‌ی سه‌طبقه‌ای که زمینش از تمیزی برق می‌زند و مغازه‌هایش لباس‌هایی را می‌فروشند که به آخرین مد ترکیه شباهت دارد. در میان خودروهای بیرون از بازارچه حتی یکی دو بی‌ام‌دابلیو هم دیده می‌شود. به نظر معدودی از اهالی غزه که هنوز کمی درآمد دارند، این مرکز خرید، که در سال ۲۰۱۷ گشایش یافت، گامی به سوی زندگیِ‌ دیگر اهالی خاورمیانه به شمار می‌رود.

ایوب گاهی فراموش می‌کند که اهالی غزه در چه وضعیت اسفناکی به سر می‌برند. در چنین لحظاتی احساس خوشایندی به او دست می‌دهد اما به محض این که دوباره واقعیت را به یاد می‌آورد، معذب می‌شود. یک روز سرگرم تماشای ویدیوهایی در اینترنت بود و ویدیوی سرآشپز ماهری در استانبول را دید. او که تحت تأثیر این ویدیو قرار گرفته بود آن را به پدرش نشان داد تا خوشحالش کند. اما چهره‌ی پدرش در هم رفت و با ناراحتی گفت: «ما این‌جا واقعاً زندگی نمی‌کنیم.»

او می‌گوید قیدوبندهای اجتماعی، زندگیِ زنان را بیش از پیش محدود می‌کند. «دلم می‌خواهد در خیابان بدوم اما نمی‌توانم. گاهی صبر می‌کنم تا توفان به پا شود و تقریباً کسی در خیابان‌ها باقی نماند تا بتوانم در ساحل بدوم.»

حسن زیاده، روان‌شناس ساکن غزه، می‌گوید: «مردم احساس می‌کنند که در محیط غیرقابل‌کنترلی زندگی می‌کنند. احساس ناتوانی، عجز و درماندگی می‌کنند.» او می‌افزاید که در بعضی موارد، بیماران درد شدیدی را احساس می‌کنند بی‌آن‌که بتوان علتش را تشخیص داد.

شمار زیاد مجروحان تظاهرات اخیر، بحران سلامت روانی را تشدید کرده است اما زیاده می‌گوید اهالی غزه، از منظر سلامت روانی، محتاج آن‌اند که احساس عاملیت کنند.

او می‌گوید، «مبارزه کردن از نظر روان‌شناختی خیلی مهم است. نباید قربانیِ منفعل بود. از نظر روان‌شناختی، انسان به عزت‌نفس و مناعت‌طبع احتیاج دارد.»

theguardian


ارتش اسرائیل خون‌ریزی در مرز را به گردن حماس می‌اندازد. شلیک گلوله از داخل غزه یک سرباز اسرائیلی را کشت. نیروهای اسرائیلی گروه‌هایی را بمباران کرده‌اند که به کمک بادکنک و بادبادک مواد آتش‌زا به آن سوی مرز می‌فرستند تا مزارع را بسوزانند.

محمد ودیعه هنگام راه رفتن می‌لنگد. این جوان ۲۹ ساله راننده‌ی تاکسی بود و به قول خودش در ماه مه گذشته «هیجان‌زده شد» و به تظاهرکنندگان پیوست. او به سنگ‌پراکنی پرداخت و سرانجام، به حصارها رسید اما یک تک‌تیرانداز اسرائیلی به پشت ساق‌پایش شلیک کرد.

ودیعه اتوموبیلش را فروخت و حالا پلاتین در پایش هست. او می‌گوید، «اول قهرمان بودم اما بعد از یک هفته دیگر کسی به من اهمیت نمی‌داد.» به نظر او، کل این جنبش «دروغ» بود.

از او می‌پرسم اگر از حصار رد شده بود چه کار می‌کرد. او با آسودگی‌خاطر می‌گوید: «سربازها را کتک می‌زدم.» می‌پرسم با غیرنظامیان چه می‌کرد؟ می‌گوید: «همه را می‌زدم. آنها اشغال‌گرند.»

طی چند ماه مصاحبه در غزه، تظاهرکنندگان پاسخ‌های متفاوتی دادند. بعضی از آنها می‌گویند صرفاً می‌خواهند به اسرائیل وارد شوند تا زمین آباواجدادیِ خود را لمس کنند. برخی دیگر روی سیم‌خاردارها پریده‌اند و آنها را بریده‌اند یا پرچم فلسطین را روی آنها برافراشته‌اند. در بعضی موارد، افراد مواد منفجره پرت کرده‌اند تا سیم‌خاردار از بین برود. وقتی گروهی از فلسطینی‌ها توانستند به آن طرف مرز بروند هیجان‌زده به این سو و آن سو دویدند و بعد به این طرف مرز برگشتند.

پاسخ ودیعه برای زیاده تکان‌دهنده نیست. به نظر او، زندگیِ جوانان غزه آکنده از شوک روحی و آسیب روانی است. در نتیجه، برای بعضی از آنها «زندگی بی‌معنی می‌شود.»

 

برگردان: عرفان ثابتی


اولیور هولمز خبرنگار گاردین در اورشلیم است. حازم بعلوشه روزنامه‌نگار فلسطینیِ مقیم غزه است و با رسانه‌هایی نظیر بی‌بی‌سی و دویچه وله همکاری می‌کند. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی آنها با عنوان اصلیِ زیر است:

Oliver Holmes and Hazem Balousha, ‘Gaza’s generation blockade: young lives in the world’s largest prison’, The Guardian, 12 March 2019.