تاریخ انتشار: 
1398/05/08

دل بستن ز همه عالم به روی دوست

به مناسبت روز جهانی دوستی
فرناز سیفی

Sanity's Cove 

این مطلب به مناسبت «روز جهانی دوستی» نگاشته شده است.[1]

 

هر بار که  کسی از من می‌پرسد کدام رمان از هر داستان بلند دیگری به قلب و روان و جان و دل‌ات نزدیک‌تر بود، بی‌تأمل جواب می‌دهم: «یک زندگی کوچک» نوشته‌ی هانیا یاناگیهارا. به چند دلیل شخصی با قهرمان اصلی کتاب در تجربه‌ی تحمل درد جسمی مداوم و همیشگی، احساس نزدیکی می‌کنم و مثل او از پس هزار آزمون و خطا به همان راه‌حل عجیب و نسخه‌ی شخصی رسیدم که تنها راه‌حل تحمل دردِ جسمیِ مدامِ ناشی از مریضی غیرقابل‌درمان، دردِ جسمیِ بیشتری است که به دست خودت به تن‌ات وارد کنی. قهرمان رمان طولانی و به‌غایت خواندنی یاناگیهارا، برای تحمل این درد مدام دست و پای خود را با تیغ می‌برد تا خون فواره زند. من هر روز سخت‌تر و سنگین‌تر از دیروز ورزش می‌کنم یا سراغ ورزش‌های تازه می‌روم. دمار از تک تک اعضا و عضلات و سلول‌های تن درمی‌آورم، بعد تن چنان خسته می‌شود که دیگر نا و مجالی برای درد جسمانی باقی نمی‌ماند تا عرض اندام کند. درد، چند ساعتی به لاک خود می‌خزد و اجازه می‌دهد تمرکز و محور آن چند ساعت، چیز دیگری باشد. 

اما یکی دو دلیل دیگر هم دارم که چرا رمان یک زندگی کوچک تا این اندازه در دل و جان من نشست. یکی دوستی عمیق، طولانی و پرفراز‌ونشیب چهار مرد داستان است. دوستی‌ای که از ابتدای جوانی و سال‌های دانشگاه شروع می‌شود و در سراسر رمان هزار پوست‌اندازی، قهر و آشتی، بالا و پایین این دوستی‌های شخصی و جمعی میان این چهار نفر روایت می‌شود. جایی در رمان یکی از شخصیت‌های اصلی با خودش فکر می‌کند: «چرا می‌گویند رابطه‌ی دوستانه به اندازه‌ی رابطه‌ی عاشقانه خوب نیست؟‌ چرا بهتر نیست؟‌ رابطه‌ی دوستانه، رابطه‌ی دو آدمی است که با هم مانده‌اند، هر روز، بدون هم‌خوابگی و جذابیت تن و پول و بچه و املاک. با هم مانده‌اند به خاطر یک توافق گفته یا ناگفته که این رابطه را ادامه بدهند، اتحاد دونفره‌ای که هر دو برای آن وقت و انرژی می‌گذارند بدون این‌که برای آن قاعده و چارچوب قانونی بگذارند. چرا این بهتر از آن نیست؟»

شاید شما هم گاه در موقعیتی گیر افتاده باشید که باید بین «دوستی» یا دوستان‌تان و «رابطه‌ی عاطفی جدی» و آن کس دیگر، یکی را انتخاب کنید. شاید شما هم در بزرگ‌سالی از دوستی خنجر خورده‌اید، شاید وقتی زمین خورده‌اید و مستأصل‌اید، درست در لحظه‌ای که از همه چیز دل‌زده بودید، دوستی آمد و دست شما را گرفت و بار دیگر از زمین بلند کرد.

اهمیت «دوست» و «دوستی» در سراسر زندگی ما و به‌ویژه در بزرگ‌سالی آن‌قدر پررنگ و جدی است که سازمان ملل متحد روز ۳۰ ماه ژوئیه‌ی هر سال را «روز جهانی دوستی» نامیده است. سازمان ملل متحد می‌گوید در این جهان سرشار از تنش، درگیری، معضل و چالش مدام، شاید بتوان رگ و ریشه‌ی این همه معضل را با گسترش و دفاع از ارتباط عاطفی و انسانی پیدا کرد و چاره بود. ساده‌ترین این ارتباط‌های انسانی مهم، «دوستی» است. دوستی‌ای که پای ما را روی زمین، سفت و پشت‌مان را گرم می‌کند، از حس تنهایی و استیصال ما می‌کاهد، تیزی‌های ما را صیقل می‌زند و به حیات روزمره‌ی ما معنای بیشتری می‌بخشد.

هنوز در ذهن اغلب افراد، در سلسله‌مراتب روابط انسانی، دوستی اغلب آن پایین است و کم‌اهمیت‌تر از سایر روابط انسانی (رابطه‌ی ما با شریک زندگی‌مان، فرزندان، والدین، خواهر و برادر و اقوام و …) در حالی که این یکی از معدود روابط انسانی ماست که کاملاً به میل و اختیار خودمان است و خودمان تصمیم می‌گیریم وارد یک رابطه‌ی دوستانه شویم یا به آن پایان دهیم. برخلاف نسبت‌های خونی که هیچ نقش و انتخابی در آن نداریم.

اما واقعیت این‌جاست که تأثیر و نقش دوستی در زندگی بزرگ‌سالی ما مهم‌تر و جدی‌تر از این حرف‌ها است. یک تحقیق مؤسسه‌ی «انجمن بازنشستگان آمریکا» که سال‌هاست هدف اصلی‌اش تحقیق و بررسی این دغدغه است که آدم‌ها چطور در گذران عمر، زندگی می‌کنند و چه چیزهایی در برهه‌های زمانی مختلف برای آن‌ها مهم‌تر است، نشان داد که در کنار سلامتی و خانواده، دوستان و گروه‌های دوستی یکی از سه معیار اصلی رضایت و خوشحالی افراد است. تحقیق دیگری با استناد به داده‌های ملی ایتالیا نشان داد که آن‌ها که روابط دوستی عمیق و باکیفیت دارند و دوستان خود را مرتب می‌بینند، خوشحال‌تر و راضی‌تر از دیگرانی‌اند که چنین روابطی را در زندگی خود ندارند.

تحقیقات نشان می‌دهد که تأثیر دوستان ما در زندگی روزمره‌‌مان خیلی زیرپوستی‌تر و جدی‌تر از این حرف‌ها است. تام رث، مدیر مؤسسه‌ی نظرسنجی «گالوپ»، طی چندین سال، تحقیق گسترده‌ و چندجانبه‌ای را با همکاری بعضی از مهم‌ترین متخصصان حوزه‌های نظرسنجی پیش برد تا اهمیت و تأثیر دوستی را بر زندگی و رفتار ما بررسی کنند. تحقیق آن‌ها نتایج غیرقابل‌انتظاری داشت: اگر دوست شما رژیم غذایی سالمی داشته باشد، این احتمال که شما هم رو به سالم‌خوری بیاورید پنج برابر می‌شود. افراد متأهل گفتند که در مجموع  رابطه‌ی دوستانه و داشتن دوست خوب برای آن‌ها از رابطه‌ی جنسی خوب با همسر، دست‌کم پنج برابر مهم‌تر است. از میان آن‌ها که گفتند در محیط کاری خود هیچ دوستی ندارند، در هر ۱۲ نفر تنها یک نفر ممکن است وظایف شغلی خود را با رضایت و رغبت انجام دهد. هم‌زمان اگر در محیط کار یک «دوست خیلی صمیمی و خوب» داشته باشید، احتمال این‌که کار خود را با شوق و رغبت انجام دهید، هفت برابر است. تام رث می‌نویسد که سالیان سال تحقیق و نظرسنجی آن‌ها نشان داد که اکثر افراد، دلیل اصلی بسیاری از شکست‌ها یا از دست‌دادن‌ها در زندگی خود را (از جمله طلاق، بی‌خانمان شدن، اعتیاد) در این می‌دانند که هیچ «دوست واقعی» نداشتند و احساس می‌کردند که کسی آن‌ها را دوست ندارد و مراقب‌شان نیست.

دکتر هوارد فریدمن و دکتر لسلی آر.مارتین، نویسندگان کتاب پروژه‌ی طول عمر: یافته‌های غیرقابل‌انتظار برای زندگی طولانی و سالم طی هشت دهه تحقیق به یافته‌های پژوهشی طولانی و کم‌نظیر اشاره می‌کنند که از سال ۱۹۲۱ در دانشگاه هاروارد شروع شد و هشتاد سال تمام چند نسل محقق دانشگاهی این پروژه را ادامه دادند. بعد از هشت دهه دنبال کردن و بررسی زندگی صدها هزار نفر به یک نتیجه‌ رسیدند: هیچ چیز در زندگی انسان مهم‌تر از «ارتباط انسانی» نیست و هیچ چیز بیش از کمک به دیگری و دست یاری به سوی دوستان و نزدیکان، آدمی را خوشحال و راضی نمی‌کند. نه سال‌ها ورزش مدام، نه غذای سالم، نه پول و امکانات مادی فراوان، نه ساحل دریا و آفتاب و نخل‌های بلند، نه تن سالم، نه برنامه‌ریزی دقیق و مدرک تحصیلی خوب، نه شغل ایدئال آن‌قدر مهم و کلیدی نیست که «ارتباط انسانی» و کمک به هم‌نوع و گروه‌های دوستی.

اما شاید شما هم این را تجربه کرده باشید که انگار هرچه سن ما بالاتر می‌رود، پیدا کردن دوست و ساختن دوستی‌های عمیق، دشوارتر می‌شود. دیگر نه آن‌قدرها وقت و انرژی و رغبت برای خشت روی خشت گذاشتن یک دوستی تازه را داریم، نه حوصله و تمایل به این‌که رویه‌ی خود را اندک تغییری دهیم یا کمی از موضع خود کوتاه بیاییم تا در قالب یک دوستی تازه جا بگیریم. از سوی دیگر در قرن بیست و یکم خیلی‌ها با یک معضل تازه مواجه‌ایم که ساختن دوستی‌های ریشه‌دار را دشوارتر یا حتی بی‌معنا کرده است: «معضل جابجایی‌های مدام.» مهاجرت، گسترده‌تر از همیشه است و حتی داخل مرزهای یک کشور، آدم‌ها مدام به دلایل شغلی و تحصیلی و خانوادگی در حال تغییر شهر محل سکونت‌اند. در چنین شرایطی خیلی‌ها اصلاً از تلاش برای ساختن دوستی تازه، سرخورده و ناامید می‌شوند. تحقیقها هم نشان می‌دهد که جابجایی‌های متعدد، دوستی‌ها را ریشه‌دار نکرده و دوستی‌هایی شکل می‌گیرد که عمق و معنای زیادی ندارد. حالا با این گرفتاری‌های تازه باید چطور دوستی‌های معنادار تازه ساخت؟‌

نتیجه‌ی یک تحقیق که در نشریه‌ی «روان‌شناسی اجتماعی و شخصیت» منتشر شد، نشان داد که از اهمیت روابط نیم‌بند دوستی و آشنایی نباید غافل شد. معاشرت و وقت‌گذرانی حتی با آن‌ها که لزوماً دوست یا دوست نزدیک ما نیستند و صرفاً با آن‌ها آشنایی داریم، کماکان کمک بزرگی به سلامت روان و احساس رضایت است. از دل همین معاشرت‌ها هم گاه، دوستی‌های تازه‌ جوانه می‌زند. تحقیق‌های دیگری هم نشان می‌دهد که یکی از مهم‌ترین ملزومات ساختن یک دوستی تازه و معنادار، «وقت» است. باید زمان گذاشت، وقتی را به این اختصاص داد که با دیگران بیرون رفت، چای و قهوه‌ای نوشید و گپ زد. نتیجه یک تحقیق دانشگاه کانزاس نشان داد به‌طور میانگین ۵۰ ساعت زمان و وقت‌گذرانی لازم است تا یک نفر از «آشنا» تبدیل به یکی از دوستان ما شود؛ بعد از آن متوسط ۴۰ ساعت دیگر وقت لازم است تا آن فرد وارد حلقه‌ی «دوستان نزدیک‌تر» شود و ۲۰۰ ساعت دیگر زمان می‌برد تا اگر همه‌چیز بر وفق مراد باشد، فرد یکی از دوستان نزدیک ما شود.

یکی دیگر از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که در بزرگسالی درهای بسته را به روی ما باز می‌کند و ارتباط دوستی را عمق و معنای واقعی می‌بخشد، این نکته است که کمی درهای حریم خصوصی خود را به روی دیگری باز کنیم. از مشکلات و تجربه‌های شخصی انسانی‌‌ خود بگوییم، از ضعف‌ها، اشتباه‌ها، ناتوانی‌ها و ترس‌هایمان. ژست و ادای «انسان همه‌چیز تمام» و همیشه «قوی و عاقل و منطقی» و بی‌نیاز از دیگران، برای ما دوستیِ تازه و معناداری به همراه ندارد و تأثیرش اغلب برعکس است.

یک نکته‌ی مهم دیگر موضوعی است که دو پژوهشگر روانشناسی از آن به عنوان مسئلهی«اگر-بعد» نام می‌برند: «اگر فلان اتفاق رخ دهد، بعد واکنش دوستم این‌طور خواهد بود.» هرچقدر بتوانید برای این «اگرهای» محتمل، «بعد» درست‌تری را پیش‌بینی کنید، نشان می‌دهد که دوست‌تان را بهتر شناخته، خود واقعی‌تان را بیشتر نشان داده و رابطه‌ی دوستی شما با آن فرد عمق بیشتری پیدا کرده و شانس بیشتری دارد که ادامه پیدا کند.

در سال ۱۹۹۴، مجموعهی مصاحبه‌های با افراد میانسال در آمریکا نشان داد که اکثر آن‌ها از نداشتن «دوست واقعی» شکایت دارند. اکثر آن‌ها در تعریف خود از «دوست واقعی» نوشتند دوستی که وقتی به او احتیاج دارند، پیش آن‌ها باشد و برای آن‌ها وقت بگذارد. اما هم‌زمان خود آن‌ها اعتراف می‌کنند که اغلب وقت کافی ندارند تا به دوستان نزدیک و صمیمی خود اختصاص دهند و با این‌که می‌دانند اختصاص وقت به دوست مهم است و ضروری، این مسئله را یکی از اولویت‌های زندگی خود نمی‌کنند. تحقیق‌های دیگری هم نشان می‌دهد که لازمه‌ی دوستی واقعی و نزدیک، این است که ارتباط مستمر و مداوم داشته باشید. نمی‌شود ۶ ماه یک‌بار احوالی از کسی گرفت و انتظار داشت که بین شما دوستی واقعی و نزدیکی شکل بگیرد. باید وقت‌گذرانی با دوستان را اولویت کرد و به آن زمانی اختصاص داد، وگرنه که دوستی‌ها همان‌طور سطحی و گذرا باقی خواهد ماند. پژوهشگران دانشگاه نوتردام هشت میلیون تماس تلفنی میان دو میلیون نفر را بررسی کردند و نتیجه گرفتند که باید دست‌کم هر ۱۵ روز یک‌بار احوال دوست را پرسید و از او سراغی گرفت تا دوستی عمق پیدا کرده و معنادار شود.

نوزده ساله بودم که در کتابی ــ که اسمش یادم نمانده ــ خواندم دوست خوب و نزدیک، مثل یک آینه است. نگاه‌شان می‌کنی، درست مثل یک آینه انعکاس تصویری را می‌بینی، تصویری که اگرچه خود تو نیست و مستقل است، اما به نرمی و آرامی یادآوری می‌کند که تو تنها نیستی، تنها نیستی، تنها نیستی… روزی که این مطلب منتشر شود، در هواپیما خواهم بود. به سوی شهری دور که والدین و تنها برادرم را ببینم و یکی از همین «آینه‌های» زندگی‌ام که هیچ مثل من نیست و مستقل است، اما هربار دیدن او به نرمی و آرامی یادآوری می‌کند که در این جهان بزرگ، تنها نیستم.

 

*عنوان این نوشته مصرعی از این شعر سعدی است: «دل بسته‌ام ز همه عالم به روی دوست/ وز هرچه فارغ‌ایم، جز گفتگوی دوست»


[1] این نوشته را به یاد چهار «میم» و یک «ح» نوشتم که آب و نان و مهر و دوستی و چهاردیواری امنِ بزرگ‌سالی من بوده و هستند و به پاس خاطره‌ی «ب» که انتخاب‌اش در سر کردن با بیماری لاعلاج، اتانازی بود. یاد او با من باقی است، تا همیشه.