تاریخ انتشار: 
1398/07/07

اقتصاد سودآور برای همگان

مارک بوکانان

appliedworks.co.uk

اصول علم اقتصاد فضای فکری‌ای ایجاد می‌کند که اکثر بحث‌های سیاسی در حیطه‌ی آن به جریان می‌افتد. ایده‌های غالب علم اقتصاد را اغلب برای توجیه آرایش جامعه‌ی مدرن به کار می‌گیرند، و همچنین برای توجیه جایگاه‌ها و مواضعی که ثروتمندترین و قدرتمندترین اعضای جامعه دارند. هر خطری که متوجه این ایده‌ها شود ضمناً خطری است که متوجه قدرت اقتصادی، و دارندگان آن، می‌شود ــ و واکنش آن‌ها ممکن است بسیار بی‌رحمانه باشد. 

و همین اتفاق هم می‌افتد: به دنبال انتشار شایعاتی مبنی بر این که یک اقتصاددان سرشناس به نوسازی بخش عمده‌ای از نظریه‌ی اقتصادی پرداخته و به نتایجی رسیده است که نشان می‌دهد با بازآرایی اساسی دنیای اقتصاد وضعیت اقتصادی به شدت بهبود خواهد یافت. محتوای کار این اقتصاددان پیش از انتشار رسمی‌اش به بیرون درز کرده، و موجب جلب توجه شدید اقتصاددانان، سیاست‌مداران، و کنشگران اجتماعی‌ای شده است که احساس می‌کنند این اثر می‌تواند اهمیتی عظیم، در حد دگرگون کردن دنیا، داشته باشد. اما این اقتصاددان، درست ساعاتی پیش از آن که نتایج کارش را به مخاطبان جهانی عرضه کند، بر اثر یک تصادف مشکوک در برلین درگذشته است. دست‌نوشته‌های او هم گم شده‌اند. البته آن تصادف تصادفی نبوده: آن اقتصاددان با دسیسه‌ی صاحبان منافع سیاسی و مالی‌ای به قتل رسیده است که مصمم بوده‌اند از طرح افکاری که می‌توانسته قدرت آنان را نابود کند جلوگیری کنند.

ماجرای بالا داستان است ــ اما داستانی قابل توجیه که در ملتقای مرموز قدرت، ایدئولوژی، و اقتصاد اتفاق می‌افتد. این ماجرا محور رمانی به زبان آلمانی با عنوان طمع (۲۰۱۹)، نوشته‌ی مارک اِلسبرگ، نویسنده‌ی اتریشی است و از تحقیقاتی الهام گرفته است که اول بی. پیترز (از «آزمایشگاه ریاضی لندن») و ماری گِل-من فقید (از «انستیتوی سانتافه» در نیومکزیکو، و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل) نتایج آن را در مقاله‌ای در سال ۲۰۱۶منتشر کرده بودند. در این رمان، السبرگ تلاش می‌کند تا تجسم کند که چگونه رویکرد تازه‌ای به اقتصاد می‌تواند واکنش شدید و خشونت‌بار کسانی را به دنبال بیاورد که از توهمات غالب کنونی در این عرصه سود می‌برند. داستان مهیج السبرگ ماجرای دراماتیکِ ردیابی و گردآوریِ سرنخ‌ها و شواهدی در سراسر برلین است و به تلاش‌های مسئولان برای حل این معما می‌پردازد که چه‌کسی طراح قتل بوده ــ و، از این مهم‌تر، ایده‌های به شدت بحث‌انگیزی که آن اقتصاددان می‌خواسته ارائه کند چه بوده است.

در دنیای واقعی، در لابه‌لای صفحات مجلات علمی، نوشته‌های وبلاگی، و تبادل نظر‌های داغ در توئیتر، اکنون این مجموعه ایده‌ها با عنوان «اقتصاد ارگودیسیتی» مورد بحث قرار می‌گیرد و در حال براندازی یکی از مفاهیم بنیادی در بطن علم اقتصاد است، کاری که پیامدهایی اساسی برای رویکرد ما به موضوعات «عدم‌اطمینان» و «تعامل» خواهد داشت. گروه اقتصاد «آزمایشگاه ریاضی لندن» در حال تلاش برای بازآرایی بنیادیِ نظریه‌ی اقتصادی است، و اساس کار خود را از اصل آغاز می‌کند که افراد برای بهره‌برداری بیشینه از آن‌چه برایشان در طول زمان اتفاق می‌افتد تلاش می‌کنند، نه از آن‌چه به شکل میانگین در مجموعه‌ای از دنیاهای موازی برایشان اتفاق می‌افتد.

این مفهوم جدید از مضامین اصلی تحقیقاتی است که پیترز یک دهه پیش آغاز کرده بود و سپس آن را با همکاری گل-من و کن اَروی فقید در «انستیتوی سانتافه» و الکس آدامو و یوناتان برمن و بسیاری دیگر در «آزمایشگاه ریاضی لندن» گسترش داد. این دیدگاه عمدتاً بر نقد دقیقی از یک الگوی تصمیم‌گیری انسانی اتکا دارد که با عنوان «نظریه‌ی منفعت مورد انتظار» (expected utility theory) شناخته می‌شود. هرکسی همواره با عدم‌اطمینان‌هایی روبرو می‌شود، در این باره که به فلان کار بپردازد یا به یک کار دیگر، یا این که دارایی‌اش را در کجا سرمایه‌گذاری کند ــ تحصیلات، سفر یا مسکن. دیدگاه متکی به «نظریه‌ی منفعت مورد انتظار» این است که افراد این تصمیم‌گیری را با محاسبه‌ی منفعت مورد انتظاری که از هریک از گزینه‌ها عایدشان می‌شود و سپس انتخاب بیشترین منفعت انجام دهند. به لحاظ ریاضی، «بازده» مورد انتظار از گزینه‌ها را می‌توان با تجمیع نتایج ممکن آن‌ها و سپس سنجش عواید آن‌ها با اتکا به احتمال وقوع‌شان محاسبه کرد.  

  از منظر اصولی، شراکت در منابع برای تمام طرف‌های تعامل نوعی اطمینان خاطر ایجاد کرده و به منزله‌ی بیمه‌نامه‌ای عمل می‌کند که از آنان در مقابل عوایدِ بعضاً اندک در مواجهه با مخاطرات محافظت خواهد کرد.

این چارچوبِ انتظارات البته یک ویژگی عجیب هم دارد، و آن این که اساساً «زمان» را در محاسبات خود لحاظ نمی‌کند. اما هرکسی که در طول زمان در موقعیت‌های مخاطره‌بار قرار می‌گیرد، در مجموع باید با مخاطرات هم دست‌وپنجه نرم کند، مخاطراتی که در محور زمانی و در پی هم اتفاق می‌افتند. کارآیی و جاذبه‌ی شدید مفهوم «احتمال» در این است که این جنبه‌ی تاریخ‌دار را با تجسم دنیایی از میان بر می‌دارد که با احتمالات مشخص به عوالم موازی تقسیم می‌شود، و هر احتمال در یکی از آن‌ها اتفاق می‌افتد. در این‌جا ارزش مورد انتظار از میانگینِ محاسبه‌شده بر اساس گذر زمان حاصل نمی‌شود، بلکه با میانگین محاسبه‌شده بر اساس عواید ممکنِ مختلف بدون لحاظ کردن زمان برآورد خواهد شد. در نتیجه، مسئله آسان می‌شود، اما این به حل مسئله‌ای کمک می‌کند که اساساً سوای مسئله‌ی واقعاً موجود بوده، یعنی مسئله‌ی عاقلانه عمل کردن در طول زمان در دنیایی که با عدم‌اطمینان همراه است.

«نظریه‌ی منفعت مورد انتظار» آن‌چنان برای کارشناسان اقتصادی، و به طور کلی متخصصان امور مالی و مدیریت مخاطرات، مأنوس به نظر می‌رسد که اکثر آنان این نظریه را شیوه‌ی بدیهی استدلال به حساب می‌آورند. بسیاری از آنان اصلاً بدیلی برای این نظریه نمی‌بینند. اما اشتباه می‌کنند. همین نکته به محققان «آزمایشگاه ریاضی لندن» انگیزه داد تا به بازنویسی مبانی نظریه‌ی اقتصادی روی آورند، به دام میانگین‌گیری از عواید ممکن نیافتند، و در عوض به میانگین‌گیری از عواید در طول زمان، عوایدی که در محور زمانی حاصل می‌شوند، مطابق با آن‌چه در دنیای واقعی اتفاق می‌افتد، بپردازند. بسیاری از افراد ــ از جمله اکثر اقتصاددانان ــ ساده‌انگارانه بر این باورند که این دو رویکرد حتماً به نتایج یکسانی می‌رسند، اما چنین نیست. تفاوت‌های این دو پیامدهای عظیمی دارد، نه فقط برای افرادی که در مواجهه با عدم‌اطمینان‌ها تمام تلاش خود را برای موفقیت می‌کنند، بلکه همچنین برای جهت‌گیری اصلی کل نظریه‌ی اقتصادی و رهنمودهای آن برای این که حیات اقتصادی را چگونه می‌توان به بهترین شکل سامان داد.

خلاصه این که، یک رویکرد کمتر برجسته و عمدتاً ازیادرفته در علم ریاضی که قرن‌ها قدمت دارد مدت‌ها است که علم اقتصاد را به مسیر عجیبی کشانده است. و ما تازه الان کم کم متوجه این نکته می‌شویم که وضعیت می‌توانسته به شکل دیگری باشد ــ و یک رویکرد واقع‌گرایانه‌تر می‌تواند به بازآرایی سنت اقتصادی و همسوسازی آن با واقعیت، به سود همگان، کمک کند.

نکته‌ی به ویژه بااهمیت این است که، این رویکرد چشم‌انداز جدیدی برای فهم تعامل و رقابت به روی ما باز می‌کند، و شرایطی را نشان می‌دهد که فعالیت‌های تعاملیِ سودآور در چارچوب آن میسر می‌شود. طرز فکر مرسوم و استاندارد اقتصادی مجال اندکی برای تعامل دارد، و بر این باور است که هر فرد یا هر کسب‌وکاری که به دنبال منافع خاص خود می‌رود فقط در صورتی باید از تعامل استقبال کند که در نتیجه‌ی همکاری بتواند به منفعتی بیشتر از تک‌کاری دست پیدا کند ــ برای مثال، در صورتی که طرف‌های تعامل مهارت‌ها یا منابعی مکملِ یک‌دیگر داشته باشند. اگر احتمال تبادلِ منافع وجود نداشته باشد، معنا ندارد که طرفی که منابع بیشتری دارد آن منابع را با طرفی سهیم یا شریک شود که منابع کمتری دارد. این رویکرد رایج و استاندارد اقتصادی، طبعاً، حامی خرد کردن جامعه به افرادی است که فقط به تأمین منافع خاص خودشان می‌اندیشند، و بر این باور است که چنین کاری با چنین رویکردی بهتر انجام خواهد شد.

اما اگر این نکته را مد نظر بگیریم که طرف‌های تعامل در مواجهه با عدم‌اطمینان‌ها و مشارکت مکرر در فعالیت‌های مخاطره‌بار در طول زمان در چه وضعیتی قرار می‌گیرند، اوضاع به شکل چشمگیری عوض خواهد شد. همان‌گونه که السبرگ در رمان‌اش به تصویر می‌کشد، چنین شرایطی دامنه‌ی این امکان را به شدت گسترش می‌دهد که شراکت و به اشتراک گذاشتن منابع به سود همه‌ی شرکا باشد. از منظر اصولی، شراکت در منابع برای تمام طرف‌های تعامل نوعی اطمینان خاطر ایجاد کرده و به منزله‌ی بیمه‌نامه‌ای عمل می‌کند که از آنان در مقابل عوایدِ بعضاً اندک در مواجهه با مخاطرات محافظت خواهد کرد. ممکن است که شماری از شرکا با مخاطرات مجزا مواجه شوند، اما بسیار بعید است که همگی همزمان به بازده منفی برسند. حتی طرف‌هایی که منابع بیشتر دارند در تعامل با طرف‌هایی که منابع کمتر دارند عملکرد بهتری خواهند داشت. این نگرش نیازمند پرداخته‌تر شدن است، اما نشان می‌دهد که دامنه‌ی تعاملات سودآور بسیار گسترده‌تر از آن چیزی که پیش‌تر تصور می‌شد.

ایده‌های در حال پرداخته شدن در خصوص «اقتصاد ارگودیسیتی» در مجموعه‌ای از مطالب مکمل برای مقاله‌ی پیش‌گفته (۲۰۱۶) تشریح شده‌اند، و همچنین در برخی نوشته‌های اینترنتی که بعضی از این ایده‌ها و پیامدهای آن‌ها را شرح می‌دهند. این ایده‌ها چشم‌انداز کاملاً تازه‌ای در مورد موضوعات متنوع ارائه می‌کنند، از بهینه‌سازی سبد سرمایه‌گذاری تا سازوکار اختلاف ثروت، و شرایط لازم برای آن که شراکت و به اشتراک گذاشتن منابع بتواند به سودآوری برای همگان برسد. این ایده‌ها، اگر به شکل گسترده انتشار پیدا کنند، می‌توانند بر عالم اقتصاد اثر بگذارند و دولت‌ها را به اتخاذ رویکرد اساساً متفاوتی در زمینه‌ی سیاست‌گذاری ترغیب کنند. از همین رو، می‌توان انتظار داشت که این ایده‌ها به شدت مناقشه‌انگیز باشند و حتی شاید با مقاومت قهرآمیز مواجه شوند ــ همچنان که رمان طمع به این ماجرا می‌پردازد.

 

برگردان: پیام یزدانجو


مارک بوکانان فیزیکدان انگلیسی و نویسنده‌ در حوزه‌ی علوم است. مقالات او در نشریات ساینس، نیویورک تایمز و وایرد منتشر شده است. آخرین کتاب او پیشبینی: آنچه فیزیک، هواشناسی، و علوم طبیعی میتوانند دربارهی علم اقتصاد به ما بیاموزند است. آن‌چه خواندید برگردانِ این نوشته‌ی اوست:

Mark Buchanan, ‘How ergodicity reimagines economics for the benefit of us all,’ Aeon, 14 August 2019.