تاریخ انتشار: 
1398/09/24

روح نظام اخلاقی قرآن با نظام تبعیض به هیچ عنوان سازگار نیست

یاسر میردامادی

چگونه «مذهب رسمی» به عنوان هویت ایرانی، به قانون اساسی در دوران مشروطه، وارد شد در حالی‌که مفاد آن قانون با نگاه به قوانین اروپایی و با هدف ایجاد جامعه‌ای دموکراتیک نوشته شده بود؟ آیا مذهب رسمی مبنایی‌ست برای اعطای امتیاز بیشتر به پیروان آن مذهب و یا حذف و نفی حقوق دیگران؟ آیا یک نظام سیاسی با قبول اصلِ «مذهب رسمی»، می‌تواند خود را ملزم به بنای «حکومت دینی» نداند؟
پس از گذشت بیش از یک قرن از تثبیت «مذهب رسمی» به عنوان یک اصل غیر قابل تغییر در قانون اساسی ایران، آسو بر آن شده تا با طرح سؤالاتی از صاحب‌نظران در زمینه‌های تاریخی، حقوقی، شرعی و اجتماعی به بازنگری کارکرد این اصل در تعاملات جامعه‌ی امروزِ ایران بپردازد. در دومین گفتگو پرسش‌هایمان را با دکتر یاسر میردامادی، پژوهشگر اخلاق زیستی-پزشکی در مؤسسه‌ی مطالعات اسماعیلی
 در میان گذاشته‌ایم.

 

مذهب رسمی؟ (۱) الهیات سیاسی و سیاست الهی فرجامش کشتار است

مذهب رسمی؟ (۳) در حکومت دینی-فقهی نابرابری‌های حقوقی بین شهروندان گریزناپذیر خواهد بود

مذهبی رسمی؟ (۴) «مذهب رسمی»، مانعی در برابر دموکراسی و آزادی


آسو: چگونه حکومتی با وجود انتخاب مذهب رسمی میتواند خود را ملزم به بنای «حکومت دینی» نداند؟

یاسر میردامادی: این درست است که در کشورهایی که «مذهب رسمی» دارند شکل حکومت سراسر سکولار نیست اما از نظر تاریخی این به معنای آن نبوده که حکومت آن کشورها لزوماً به «حکومت دینی» (theocracy) تبدیل شده باشد. مثلاً در بریتانیا دین رسمی، مسیحیت پروتستان است و به طور خاص در انگلستان از ۱۵۳۴ میلادی بدین سو «کلیسای انگلستان» کلیسای رسمی کشور بوده است. با این حال، در بریتانیا تعقیب و آزار رسمی ادیان دیگر وجود ندارد و همه‌ی ادیان آزادند.

تردیدی نیست که در ایران کنونی «دین رسمی» به قیمت سرکوب ادیان دیگر تمام شده است. اما پرسش این است که: آیا ممکن است که در ایران، در آینده‌ی میان‌مدت یا بلندمدت، حکومت دینی وجود نداشته نباشد اما هم‌چنان «دین رسمی» در قانون اساسی وجود داشته باشد؟ با توجه به نمونه‌‌ای مثل بریتانیا چنین چیزی به لحاظ نظری ممکن است.

در هر حال، یک چیز در این میان مسلم است: همه‌ی ادیان باید از آزادی مساوی برخوردار باشند و نیز نهادهای دینی باید مستقل از نهاد دولتی باشد. اما آیا ممکن است یک دین، صرفاً به شکل نمادین، به عنوان «دین رسمی» در قانون اساسی یک کشور دموکراتیک وارد شود؟ چنین چیزی ممکن است، گرچه بهتر است که در ایران آزاد آینده «دین رسمی» را اساساً کنار گذاشت، البته در صورتی که جامعه آمادگی پذیرش این امر را داشته باشد. زیرا «دین رسمی» حتی در قالب نمادینش نیز همیشه این استعداد را دارد که نمادین بودن خود را به تدریج از دست بدهد و کفه‌ی قدرت به سود صاحبان «دین رسمی» بچرخد.

 

در جامعهای که اکثریت غالب، باوری خاص دارند آیا تحمیل و تعمیم آن باور به اقلیت دگراندیش امری موجه یا لازم است؟

اگر منظور از «باور خاص» در سؤال‌تان باور دینی و مذهبی است، پاسخ منفی است. نه اقلیت می‌تواند باور دینی و مذهبی خود را به اکثریت تحمیل کند نه اکثریت می‌تواند نسبت به اقلیت چنین کند؛ هیچ کس نباید دین و مذهب خود را به فرد دیگری تحمیل کند. دلیل این امر آن است که دین‌ورزی در صورت اصیل آن چیزی شبیه تجربه‌ی عاشقی است و اگر عاشقی را می‌توان به کسی تحمیل کرد دین‌ورزی را نیز می‌توان تحمیل کرد. دین البته جنبه‌ی اجتماعی دارد اما در نهایت قرار است که دین‌ورزی درست مثل عاشقی از درون فرد بجوشد و نه این‌که از بیرون تحمیل شود.

 

جدا از نظر و عملکرد حکومتها، دین اسلام از نظر حقوق مدنی برخوردی یکسان و برابر با اهل کتاب و بقیه ندارد و این دو را از هم جدا و دارای حقوق و وظایفی متفاوت میداند. در بستر امروزی و زمانه‌ی ما آیا قائل شدن به چنین تفکیکی در ذات دین پدیدهای اخلاقی است؟ چگونه مذهبی با این قرائت رسمی، میتواند خود را با تعاریف امروزی از حقوق برابر انسانها وفق دهد؟

 اگر نظام اخلاقی قرآن اجبارگریز و تبعیض‌ستیز باشد آن‌گاه با «دین رسمی» غیرنمادین، که اجبارگرا و تبعیض‌آور است، ناسازگار خواهد بود

دین، به طور عام، و اسلام، به طور خاص، مجموعه‌ای تعیّن‌یافته با تفسیری تجدیدنظرناپذیر نیست. این درست است که فهم غالب فقهی از اسلام فهمی تبعیض‌آمیز است که حقوقی نامساوی میان زن و مرد، بنده و آزاد، مسلمان و غیر مسلمان، «مؤمن» و «کافر» و غیره برقرار می‌کند. این تبعیض‌ها اگر به فرض در دوران قدیم وجاهتی داشت امروزه دیگر هیچ‌گونه وجاهتی ندارد. درست همان‌طور که برده‌داری کنار گذاشته شده (با آن‌که در قرآن برده‌داری رد نشده، گرچه توصیه هم نشده است) تبعیض‌های پیش‌گفته و نظایر آن‌ها نیز باید اساساً کنار گذاشته شود. آیا فقه اسلامی به تبعیض‌زدایی راه می‌دهد یا نفی تبعیض همان و فروریختن چارچوب (فقهی) اسلام همان؟

بگذارید به جای پاسخ کلی در باب انعطاف‌پذیری یا انعطاف‌ناپذیری اسلام، به طور عام، و فقه اسلامی به طور خاص، به مورد مشخّص نفی «دین رسمی» بپردازم. تا جایی که «دین رسمی» به معنای اجبار دیگران به درآمدن به یک دین است، چنین چیزی در قرآن نفی شده است. نفی اجبار در دین، بهویژه، در این آیه نمود یافته است: «در دین هیچ اجباری نیست» (بقره: ۲۵۶). آیه‌ی دیگری این معنا را واضح‌تر بیان می‌کند: «و اگر پروردگار تو مى‌خواست، قطعاً کسانى که در زمین‌اند همهی آنها یکسره [به اجبار] ایمان مى‌آوردند. حال آیا تو مردم را مجبور مى‌کنى که مؤمن شوند» (یونس: ۹۹).

تفسیری که مفسران برای نفی اجبار می‌آورند گویا است: دین با مسئولیت شخصی همراه است. بنابراین، از منظر دینی، فرد در مقابل خدا در روز قیامت پاسخ‌گو خواهد بود اما اگر کسی را اجبار به دین‌داری کنند مسئولیتی متوجه فرد مجبور نخواهد بود و در نتیجه این با سرشت‌ دین‌داری ناسازگار است. برای بحث بیشتر در باب تفسیر آیه‌ی ۲۵۶ سوره بقره بنگرید به تفسیر این آیه در:

Seyyed Hossein Nasr et al., The Study Quran: A New Translation and Commentary (New York: Harper Collins, 2015).

با این حال، «دین رسمی» ممکن است به معنای اجبار مستقیم کسی به تغییر دین نباشد بلکه به معنای بنا کردن نظام تبعیض نهادینه علیه صاحبان ادیانی غیر از اسلام باشد. یعنی فرد غیرمسلمانی که ذیل حکومتی با «دین رسمی» زندگی می‌کند مجبور نباشد که مسلمان شود ولی اگر مثلاً بر آیین بهائی است حق رفتن به دانشگاه ندارد. به فرض هم که مدرکی دانشگاهی گرفت جایی استخدام نمی‌شود زیرا در کشوری با «دین رسمی» استخدام مخصوص مسلمان‌ها است.

روح نظام اخلاقی قرآن اما با برپاکردن چنین نظام تبعیضی به هیچ عنوان سازگار نیست. قرآن دعوای مذهبی مسیحیان و یهودیان بر سر «من دین حق‌ام تو دین باطل» را دعوایی از سر نادانی می‌داند و از مسیحیان و یهودیان می‌خواهد دعواهای مذهبی را کنار بگذارند و بر سر «خیرات» با هم مسابقه دهند نه بر سر دعواهای الهیاتی. قرآن از ستیزه‌جویان مذهبی می‌خواهد که داوری در باب اختلاف نظرهای الهیاتی را به خداوند در روز قیامت واگذارند: «و یهودیان گفتند: "ترسایان بر حق نیستند." و ترسایان گفتند: "یهودیان بر حق نیستند" ــ با آن که آنان کتاب [آسمانى‌] را مى‌خوانند. افراد نادان نیز [سخنى‌] همانند گفتهی ایشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف مى‌کردند، میان آنان داورى خواهد کرد.» (بقره: ۱۱۳). هم‌چنین: «براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار داده‌ایم. و اگر خدا مى‌خواست شما را یک امت قرار مى‌داد، ولى [خواست‌] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت [همه‌ی] شما به سوى خداست؛ آن گاه دربارهی آنچه در آن اختلاف مى‌کردید آگاهتان خواهد کرد.» (مائده: ۴۸).

تأکید قرآن بر نیکی‌ها و شتاب در انجام ‌آن‌ها به جای دعوای حق و باطل مذهبی، بیش از همه خود را در مفهوم کلیدی «تقوا» (به معنای خویشتن‌بانی یا به تعبیر رایج پرهیزکاری) نشان می‌دهد. قرآن تنوع جامعهی انسانی را امری نیک می‌داند که ارزش معرفتی دارد (از این طریق یکدیگر را بهتر می‌شناسید) اما ملاک نهایی عزت الهی را تعلق به این یا آن گروه نمی‌داند بلکه خویشتن‌بانی می‌داند: «اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّتملّت و قبیلهقبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترینِ شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات: ۱۳).

قرآن از یک سو تنوع قومی و مذهبی را امری مثبت می‌داند و از سوی دیگر وقتی این تنوع‌ها موجب نزاع می‌شود معیاری اخلاقی برای انسجام جامعه و نیز محفوظ ماندن هدایت الهی پیشنهاد می‌کند: خویشتن‌بان باشید و در کار خیر از دیگران پیشی بگیرید و نه در دعواهای فرقه‌ای و قبیله‌ای. چنین نظام اخلاقی‌ای در بن و بنیاد تبعیض‌گریز است. اگر نظام اخلاقی قرآن اجبارگریز و تبعیض‌ستیز باشد آن‌گاه با «دین رسمی» غیرنمادین، که اجبارگرا و تبعیض‌آور است، ناسازگار خواهد بود.