اگر پیشگامان حقوق بشر امروز زنده بودند چه میگفتند؟
truthout
در هفتهی گرامیداشتِ هفتادوپنجمین سالگرد تصویب «اعلامیهی جهانیِ حقوق بشر» و «میثاق منع و مجازات نسلکشی»، سرگرم تفکر دربارهی مبدأ و منشأ هر دو رویداد بوده و به این میاندیشیدهام که امروز چطور باید خاطرهی آنها را زنده نگه داریم.
این دو سند در دسامبر ۱۹۴۸ به فاصلهی ۲۴ ساعت از یکدیگر در پاریس تصویب شدند؛ هدف «اعلامیهی جهانیِ حقوق بشر» حفاظت از افراد است، در حالی که «میثاق منع و مجازات نسلکشی» در پی حفاظت از گروهها است. آن لحظه در پاریس لحظهای انقلابی بود زیرا این امر را به رسمیت شناختند که حقوقِ حکومت نامحدود نیست، و اعلام کردند که دوران لگدمال کردنِ زندگیِ انسانها با توسل به قانون به سر رسیده است.
منظورم را میفهمید؟ در عالَمِ خیال به حوالیِ سال ۱۹۴۵ سفر میکنم، به زمان انتشار دو کتاب به قلم دو مردی که ریشهی آنها و افکارشان را باید در شهر بهیادماندنیِ لِویو و دانشکدهی حقوقِ دانشگاهِ آن شهر جُست. یکی از این دو کتاب، سلطهی متحدین در اروپای اشغالی، به قلم رافائل لمکین بود که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد و لمکین در آن اصطلاح «نسلکشی» را وضع کرد. دومی لایحهی بینالمللیِ حقوق بشر، به قلم هرش لوترپاخت بود که چند ماه بعد منتشر شد و لوترپاخت در آن ایدههایی را مطرح کرد که بر پیشرفت حقوق بشر و توجه به «جنایت علیه بشریت» تأثیر گذاشت.
هر دو نفر عضو تیم دادستانی در دادگاه نورنبرگ بودند. آنها هانس فرانک را که زمانی وکیل آدولف هیتلر بود تحت پیگرد قانونی قرار دادند، بیآنکه بدانند او در قتل همهی اعضای خانوادهشان دست داشته است. آنها فقط در پایان محاکمه به این واقعیت پی بردند. دور از انتظار نبود اگر این دو نفر عزلت میگزیدند و به حالِ دنیا افسوس میخوردند و برای عزیزان ازدسترفتهی خود سوگواری میکردند. اما چنین نکردند. آنها ایدههایی را پرورش دادند، و سپس آن ایدهها را ترویج کردند. اگر آنها ۷۵ سالِ بعد زنده بودند و اوضاع کنونیِ دنیا را میدیدند چه احساسی داشتند؟
دربارهی حقوق ویکتوریا آمِلینا، دوستِ نویسندهام، و همهی دیگر شهروندانِ مقتول در اوکراین چه فکر میکردند؟ دربارهی حقوق اهالیِ چاگوس، که ۵۰ سال قبل بهزور از خانههای خود رانده شدند و هنوز نتوانستهاند به آنجا بازگردند، چه فکر میکردند؟ دربارهی دولتِ بریتانیا که میخواهد تأثیر «میثاق اروپاییِ حقوق بشر» را ــ که خودِ این کشور در نگارشِ آن نقشِ مهمی داشته ــ محدود کند تا بتواند پناهجویان را به رواندایی بفرستد که دیوان عالیِ بریتانیا آن را امن نمیداند، چه فکر میکردند؟ دربارهی مرگهای هولناکِ ۷ اکتبر در جنوب اسرائیل چه فکر میکردند؟ دربارهی مرگهای هولناکِ بعدی در غزه چه فکر میکردند؟ دربارهی حبس دستهجمعیِ اویغورها چه فکر میکردند؟ دربارهی سیاستِ شکنجه پس از ۱۱ سپتامبر چه فکر میکردند؟
میتوانیم گمانهزنی کنیم ولی نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که اگر لمکین و لوترپاخت زنده بودند چه فکر میکردند. اما میدانم که خودم، در این سالگرد، با الهام از ایدهها و تلاشهای آنها و عدهی زیاد دیگری، چه فکر میکنم. بهنظرم اکنون زمانِ جشن گرفتن نیست بلکه وقتِ آن است که هم به تفاوتهای امروز و دستاوردهایمان اذعان کنیم و هم بپذیریم که هنوز کارهای بسیار زیادی باقی مانده است.
چهار سال قبل، در میزگردی در دانشگاه جورج واشنگتن شرکت کرده بودم که تامس بورگِنتال، یکی از قضاتِ سابق «دیوان بینالمللیِ دادگستری»، هم در آن حاضر بود. او دههها قبل، در دهسالگی، در محلی به نام آشویتس در اختیار یک پزشکِ نازی به اسم یوزف مِنگِله بود. زمان برگزاریِ آن میزگرد یک هفته قبل از آغاز رسیدگیِ «دیوان بینالمللی دادگستری» به اقامهی دعوای گامبیا علیه میانمار بود، پروندهای که در آن گامبیا خواهان صدور دستور موقت برای متوقف ساختن نسلکشیِ قوم روهینگیا بود. تام گفت، «میتوانید تصور کنید که چه میشد اگر در سال ۱۹۴۴ معاهدهای وجود داشت که چنان رفتاری با من و دیگران را ممنوع میکرد؟ ]میتوانید تصور کنید که چه میشد[ اگر دادگاهی وجود داشت که همهی کشورها میتوانستند به آن مراجعه کنند؟ ]میتوانید تصور کنید که چه میشد[ اگر کشورِ دوردستی واقعاً تمایل داشت که به آن دادگاه برود و از قضات بخواهد دستور توقف چنان رفتاری را صادر کنند؟»
یک هفته بعد در دیوان لاهه کنار آنگ سان سوچی نشسته بودم که بهعنوان نمایندهی میانمار در دادگاه حاضر شده بود. با بخش عمدهای از سخنانی که او آن روز در دادگاه بر زبان آورد موافق نبودم اما جملهای گفت که هنوز آن را به یاد دارم: «احتمالاً حقوقِ بینالملل تنها نظامِ ارزشیِ جهانیِ موجود است.»
حرفِ او درست بود. آن ۱۷ قاضی به اتفاقِ آرا دستورِ موقتِ مهمی مبنی بر لزوم توقف نسلکشی صادر کردند و الزاماتِ بیسابقهای برای گزارشدهی دربارهی روند پرونده وضع کردند. صدها پناهندهی روهینگیایی در شهر کاکس بازار در بنگلادش تجمع کردند و پلاکاردهایی را در دست گرفتند که روی آن نوشته شده بود: «گامبیا متشکریم.»
بنابراین، امروز پس از گذشت ۷۵ سال چطور باید سالگرد تصویب «اعلامیهی جهانی حقوق بشر» و «میثاق منع و مجازات نسلکشی» را گرامی داشت؟ شاید هنوز دستاوردهایمان کافی نباشد اما دستمان خالی هم نیست، و همین امر مایهی دلگرمی و امیدواری است.
در این زمانهی غمانگیز و در این دنیای پرهرجومرج بهنظرم باید به محدودیتِ دستاوردهای خود اذعان کنیم و چهار کار انجام دهیم.
اول: از آنچه داریم، از آنچه در آن لحظهی مهم در سال ۱۹۴۸ به دست آوردیم حفاظت کنیم، زیرا اکنون خطر شدیدی هم این دستاوردها و هم آرمانهای قانونمداری را تهدید میکند.
دوم: پاسخگوییِ عمومی را تقویت کنیم. از «میثاق منع و مجازات جنایت علیه بشریت» حمایت کنیم. از پاسخگویی در مورد همهی جرائم بینالمللی، از جمله جرم تجاوز، پشتیبانی کنیم. از «دیوان کیفری بینالمللی»ای حمایت کنیم که همهی متهمان، و نه فقط ضعیفترینها یا آفریقاییها، را به پاسخگویی وادار کند.
سوم: از حقوق بشر فراتر برویم و به حقوق طبیعت توجه کنیم. دانشمندان به ما میگویند که تغییرات اقلیمیِ سریع به فاجعه خواهد انجامید، و اینکه ناکامیِ اجلاس کاپ ۲۸ در ملزم ساختن کشورها به کنار گذاشتن سوختهای فسیلی نامناسب خواهد بود. شاید محیط زیست جانِ سالم به در برَد اما ما انسانها جانِ سالم به در نخواهیم بُرد. باید به حقوقِ مربوط به بحران تغییرات اقلیمی بیندیشیم و «بومکُشی» را بهعنوان پنجمین جرم به اساسنامهی «دیوان کیفری بینالمللی» اضافه کنیم.
چهارم: با تأثیراتِ مستمرِ جرائمِ گذشته، از جمله بردهداری و استعمار ــ که امانوئل مکرون از آن با عنوان «جنایت علیه بشریت» یاد کرده است ــ و همچنین تخلفاتِ قبلی در مورد انتشار گازهای گلخانهای مقابله کنیم. شاید خوشمان نیاید اما پرداخت غرامت، یا چیزی شبیه به آن، یکی از گزینههای روی میز است و همچنان بهعنوان یکی از گزینهها باقی خواهد ماند.
برگردان: عرفان ثابتی
فیلیپ سندز استاد حقوق بینالملل در دانشگاه یوسیال در لندن و نویسندهی کتاب خیابان شرقی غربی: در باب خاستگاههای نسلکشی و جنایت علیه بشریت است. آنچه خواندید برگردان این مقاله با عنوان اصلیِ زیر است:
Philip Sands, ‘From Gaza to Ukraine, what would the pioneers of human rights think of our world today?’, The Guardian, 12 December 2023.