02 دسامبر 2025
یهودیان ایران و تجربهی انقلاب مشروطه: برخی گشایشهای سیاسی و اجتماعی
اسفندیار دواچی
در میانهی پادشاهی پنجاهسالهی ناصرالدینشاه، رفتهرفته تغییراتی اندک، اما معنادار، در وضعیت نامساعد یهودیان ایران پدیدار شد. در حقیقت، نخستین سفر ناصرالدینشاه به اروپا (۱۸۷۳) و دیدار او با نمایندهی آلیانس فرانسه، سرآغازی بود در بهبود نسبیِ وضعیت یهودیان.
«آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» یا «اتحاد جهانی یهود» در ۱۸۶۰در فرانسه پایهگذاری شد تا به یهودیان در سراسر جهان، یاری رساند. یهودیان ایران پنج سال بعد، در ۱۸۶۵ از وجود چنین کمیتهای باخبر شدند و در پارهای موارد گزارشهایی دادخواهانه به آن فرستادند.[1] اکنون در این دیدار، رئیس کمیتهی آلیانس از ناصرالدینشاه میخواست که از «چهلهزار یهودی» که در «سایهی تاج و تخت» او زندگی میکنند حمایت کند.[2] در مقابل، شاه قجر به سیاست انکار متوسل شد و گزارشها دربارهی یهودیان ایران را دروغ خواند و گفت، «من به مذاهب غیرمسلمان بیشتر توجه دارم، یهودیان مانند سایر رعایای ما، مورد توجه میباشند ...» آنگاه با دست خود، میرزا حسینخان مشیرالدولهی صدراعظم را نشان داده، گفت: «این نخستوزیر حامی یهودیان است و این کار را مانند کار خودش میداند. او بهقدری دوست یهودیان است ... که مسلمانان کینه به وی پیدا کردند.»[3] احتمالاً بخش آخر سخنان شاه، درستترین حرفهای او بود. میرزا حسینخان از معدود دولتمردانی بود که در مسیر اصلاح و تغییرات بنیادین در ایران گام برمیداشت و درباریان و برخی ملایان ناخرسند در مسیر او سنگ میانداختند.[4]
اما خود شاه نیز، حتی پیش از سفر به اروپا، گامهایی به منظور بهبود اوضاع برخی یهودیان برداشته بود. چنانکه دانیل صادیک، استادیار پیشینِ مطالعات سِفاردی و ایرانی در دانشگاه یشیوا آمریکا، در کتاب خود میان بیگانگان و شیعیان: ایرانِ سدهی نوزدهم و اقلیت یهودی آن مینویسد، ناصرالدین شاه در برخورد با حادثهی خونبار یهودآزاری در بارفروش در سالهای ۱۸۶۶-۱۸۶۷ به دنبال مجازات مجرمان و کمک به یهودیان بود و برخلاف قوانین اسلامی، به آن دسته از یهودیانی که بهاجبار به اسلام گرویده بودند، اجازه داد تا به آیین خود بازگردند. همچنین در سال ۱۸۷۱، فشار قریبالوقوع اروپا، مقامات ایران را متقاعد کرد که قوانین نجاست شیعه علیه یهودیان و ارامنه را در تهران اجرا نکنند. در ۱۸۷۳ اما این روند به اوج خود رسید، زمانی که شاه علناً یهودیان را اعضای برابر جامعه دانست.[5]
به هر رو، مدتی از بازگشت شاه از فرنگ نگذشته بود که در ۱۸۷۵ یک یهودی در همدان، به فرمان یکی از مجتهدین شهر بهطرزی هولناک کشته شد و اموال یهودیان دیگر به یغما رفت.[6] در این برهه، مسئلهی یهودیان، رفتهرفته، به وزارت امور خارجه سپرده میشد، و از قضا در این هنگام، حسینخان مشیرالدوله از صدارت برکنار، و به وزارت امور خارجه گمارده شده بود. کوششهای نمایان حسینخان سبب شد که خاطیان به یهودیان غرامت دهند و رؤسای محلی نسبت به اقدامات تحریکآمیز در آینده، تهدید به مجازات شوند. بهگفتهی حبیب لِوی، تاریخنگار یهودی، «پس از قرنها ... این اولین دفعه بود که دولت به این قِسم، رسماً و علناً احقاق حق یهودیان ایرانی را مینمود.»[7]
بهواقع، در اواخر عصر ناصری، نشانههایی از بهبود در وضعیت اجتماعی و اقتصادی یهودیان نیز دیده میشد. چنانکه در سال ۱۸۹۱، انجمن کلیمیان تهران با عنوان حبرا (انجمن)، به هدف حل مشکلات دینی، فرهنگی، رفاهی، و خیریهی کلیمیان تأسیس شد.
با آنکه اغلب یهودیان آن دوران، تنها مجاز بودند که به حرفههایی غیرآبرومند رو آورند، در همان اوان، در رشت، عدهای از یهودیان را در ضرابخانه استخدام کردند.[8]
پیشتر، برخی از آنان در بعضی از مشاغل خاص، مانند طبابت، به مدارج بالایی دست یافته بودند. از جمله، حکیم یحزقل (حق نظر) که به دربار ناصری راه یافت و طبیب معتمد مهدعلیا و جیران، مادر و همسر شاه شد.[9] آنان در برخی صنایع نیز، همانند ریسندگی و بافندگی جایگاه ویژهای یافتند.[10]
حتی در برخی مشاغل منفور، همانند نوازندگی، که در آن روزگار شغلی غیرآبرومند دیده میشد، یهودیان دستی داشته، و نوازندگان یهودی در حفظ و انتقال موسیقی کلاسیک ایرانی نیز نقش بسزایی ایفا نمودند.[11]از جمله، موسی کاشی کلیمی که کمانچه میکشید و نوازندهی محبوب دستگاه ظلالسلطان، فرزند ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان بود.[12]
***
پس از مرگ ناصرالدینشاه، و به سلطنت رسیدن مظفرالدین میرزا، روزنههای بیشتری از امید گشوده شد. در فوریهی ۱۸۹۸، در تهران، نخستین مدرسهی آلیانس، پس از سالها انتظار، افتتاح شد.[13]اثرات این مدارس بر فرهنگ کشور بیش از آن بود که در ابتدا تصور میشد. چند سال بعد، در ژانویهی ۱۹۰۷، درست دو روز پیش از درگذشت مظفرالدین شاه، میرزا علیخان ظهیرالدوله از مدرسهی آلیانس همدان بازدید کرد و در مورد تسلط دانشآموزان آن به زبان فرانسه نوشت، «به مدرسهی آلیانس دعوت داشتم، رفتم... چهارصد پسر و هشتاد دختر شاگرد دارند. بیشتر شاگردها یهودی هستند... سه نفر رئیس و معلم دارند که فرنگی و فرانسه هستند. ولی مذهباً یهودند. جِدی دارند که بچههای پنج شش ساله را فرانسه بیاموزند و هم آموختهاند. از این عده شاگرد از کوچک تا بزرگ هیچکدام نیستند که زبان فرانسه را خوب حرف نزنند.»[14]
همین دانشآموزان یهودی، بعدها و در طی اندک امکانهای پیشآمده در دوران مشروطیت، توانستند به عنوان آموزگار خصوصی، در منازل مسلمانان، فرانسوی درس دهند. اما این تحرک فرهنگی، تنها محدود به زبانآموزی نبود: حضور کودکان مسلمان در این مدارس، برخی حصارهای دیرینِ میان یهودیان و مسلمانان را از میان برمیداشت.
علاوه بر این گونه مراودات میاندینی، گهگاه، در گوشهای از ایران، نشانههایی از یاریرساندن مسلمانان به یهودیان نیز دیده میشد. بهطوری که در بلوای یهودستیزانهی مارس و آوریل ۱۹۰۹ در کرمانشاه، بسیاری از مسلمانان شهر، برای نجات جان همسایگان یهودی خود، به مساعدت برخاستند.[15]
در واپسین ماههای پیش از انقلاب مشروطه، رویکردی برابریطلبانه نسبت به غیرمسلمانان بیش از هر زمان دیگری، آشکار میگشت. چنانکه «انجمن مخفی»، یکی از هستههای اصلی انقلاب، که در ۱۹۰۴ شکل گرفت، عضویت زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان را مشروط به «ایرانیالاصل و ایرانینژاد» بودن میپذیرفت.[16] و در بحبوحهی انقلاب، سید جمالالدین واعظ، سخنور زبردست و از پیشگامان نهضت مشروطه، به محلهی یهودیان رفت و در کنیسهی «هاداش» در باب مشروطیت، و آزادیای که یهودیان از آن برخوردار خواهند شد، داد سخن داد.[17]
یهودیان نیز از همان ابتدا، امیدوارانه به استقبال مشروطیت رفتند. آنها در اواسط اوت ۱۹۰۶، به هنگام بازگشت علما از قم، با برپایی چادری باشکوه «به قدر پانصد نفر»[18]در یکی از معابر بزرگ در جنوب تهران به گرمی از ایشان پذیرایی کردند. شاید این نوعی قدردانی از مشروطهخواهانی بود که همین چند روز قبل به دیدار صدر اعظم رفته، از او خواسته بودند که در دستخط مظفرالدین شاه، عبارت «مجلس شورای اسلامی» به «مجلس شورای ملی» تبدیل شود تا «طایفهی یهود و ارامنه و مجوس» نیز نمایندهی منتخب خود را به مجلس بفرستند.[19]
عبدالله بهبهانی، یکی از «دو سید» پرچمدار انقلاب مشروطه، آشکارا به آنها نوید «عصر جدیدی از وحدت» داد.[20] اما بنابر توضیح ناظم الاسلام کرمانی، در آستانهی انتخاباتِ مجلس اول، بر اساس تصمیم «انجمن مخفی»، یهودیان و ارامنه را متقاعد کردند که فعلاً از حقوق خود صرف نظر کرده، منافع خود را به یک نماینده مسلمان، یعنی همان بهبهانی، بسپارند. تقیزاده نیز، که خود یکی از نمایندگان مجلس اول بود، مطلب مشابهی را گزارش میکند.[21]
بهنوشتهی ناظم الاسلام، دلیل انجمن مخفی این بود که «این مطلب ]انتخاب نماینده از طرف اقلیتهای دینی[ باعث ایراد علمای نجف و اصفهان خواهد شد، و یک دفعه اختلافی بزرگ پدید خواهد آمد که شاید مخل و مانع مقصود گردد.»[22]
اما چرا یهودیان در برابر حذف نمایندهی خود، خاموش ماندند؟
پیش از هر چیز باید در نظر داشته باشیم که در اوایل سدهی بیستم و مقارن با انقلاب مشروطه، یهودیان با داشتن تقریباً چهلهزار نفر جمعیت، تنها حدود نیم درصد از جمعیت ده میلیونی ایران را تشکیل میدادند[23] که از نظر اجتماعی و اقتصادی به حاشیه رانده شده بودند. سکونت در «محله»، برخلاف «گتو» در اروپا، اجباری مدنی و حکومتی نبود؛ با وجود این، برخی قوانین مذهبی که مسلمانان را از فروش خانه به یهودیان منع میکرد، موجب محدودیت فضای محلههای یهودینشین میشد.[24] در عین حال، یهودیان بنابر غریزه و تجربه دریافته بودند که در کنار یکدیگر بهتر میتوانند در برابر حملات یهودستیزانه تاب بیاورند. از نظر اقتصادی نیز، قوانین مربوط به طهارت و نجاست، که از زمان تألیف جامع عباسی در عهد صفویه اعمال میشد، بیشتر جمعیت شاغل یهودیان را به سمت مشاغل غیرآبرومند رانده بود. و دست آخر اینکه: رخدادهای کماکان یهودستیزانه در شهرهای مختلف، وقایع هولناکی مانند یهودکشی در بارفروش (۱۸۶۶) و اجبار گسترده به اسلامآوردن در مشهد (۱۸۳۹) را در خاطرهی جمعی یهودیان زنده نگاه داشته بود.
بنابراین، با توجه به تمام این عوامل و جایگاه متزلزل یهودیان، جای تعجب نیست که حتی در رخداد آزادیخواهانهای مانند انقلاب مشروطه، کردار آنان بیشتر واکنشی و احتیاطآمیز باشد تا کنشگرا و جسورانه.
در واقعهای دیگر، یعنی در بلوای میدان توپخانه، که آفاری آن را «کودتای ناموفق» محمدعلیشاه و مخالفان مشروطه مینامد[25]، گروهی از مشروطهستیزان به محلهی یهودیان ریخته، از آنان خواستند که بر خلاف میل خود، به صف مخالفان بپیوندند. یکی از رهبران مذهبی یهودیان تهران به نام ملا آبراهام، توسط دو جوان، «مراتب را به اطلاع زعمای آزادیخواهان رساندند و آنها چون میدانستند که یهودیان چارهای ندارند، انجام این امر را موافقت کردند.»[26] روز بعد، عدهای از ریشسفیدها و جمعیت یهود را راه انداخته، در حالی که ملا آبراهام در جلو آنها بود، فریاد میکردند «ما امت موسیایم مشروطه نمیخواهیم.» بعداً یکی از روزنامههای ایران، کاریکاتوری از این صحنه به چاپ رساند. در این کاریکاتور، یکی از اوباش دیده میشد که چماق بر سر یهودیان نگاه داشته و میگفت بگویید، «مشروطه نمیخواهیم بمب توسری خواهیم مشروطه نمیخواهیم.»[27]
با این همه، یهودیان هر جا مجال یافتند، گامهای موفقیتآمیزی برداشتند؛ از جمله، در طی شکلگیری صدها انجمن ایالتی و ولایتی، انجمن کلیمیان ایران تأسیس شد.[28] و اعضای همین انجمن، در کنار انجمنهای دیگر، در برگزاری «جشن ملی سال دوم مشروطیت»، فعالانه شرکت کرده و طاق نصرتی برپا داشتند.[29]

عموماً انجمنها در شهرهای دیگر، « ... از نظر ایدئولوژیک، تفاوتهای بسیار داشتند. هرجا که ملاهای مرتجع رهبری انجمنها را به دست گرفتند، یهودستیزی شدت یافت ... ولی در انجمنهای شمال، که طرفداران سوسیال دموکرات قدرت یافتند، درها به روی ارامنه، یهودیان و زرتشتیان باز شد.»[30]چنانکه در رشت، که فضای آزاداندیشانهتری بر آن حاکم بود، یهودیان با تورات به انجمن رشت میرفتند.[31]
به علاوه، یهودیان، بهرغم تنگدستی، به درخواست مجلس به منظور افتتاح بانک ملی، پاسخ مثبت داده، در خرید سهام بانک مشارکت کردند.[32]
یهودیان در برخی فعالیتهای منفرد، اما مؤثر، نیز مشارکت داشتند. از جمله، در ۱۹۰۷، هفتهنامهی هجوآمیز، پرطرفدار، و اثرگذار «نسیم شمال» در چاپخانهی کلیمیان، یکی از کوچکترین چاپخانههای تهران، به چاپ میرسید.[33]
همچنین، در محلهی یهودنشین تهران، خیاط شانزدهسالهای به نام یوسف، انجمنی کوچک شکل داد تا «با استفاده از حمایت دولت مشروطه، محلهی یهودیان را از برخی محدودیتهای حاکم بر آن برهاند.» از جمله کوششهای این انجمن، تمیزکردن خیابانها و روشنکردن مکانهای تاریک محله بود. یوسف در مه ۱۹۰۷ نامهای به «روزنامهی مجلس» فرستاد و خطاب به نمایندگان نوشت، «اکنون مستدعی از جماعت عقلا و بزرگان ملت دین اثنی عشری هستم که قدغن سخت بفرمایید به جوانان جاهل شهر که چراغ این محلهی یهود را نشکنند.» در بخش دیگری از نامه، یوسف بهطرزی رقتبار، از هموطنان مسلمان استدعا میکند که به یهودیان ظلم نکنند. آفاری، بخشی از این نامه را برای نخستین بار در مقالهی خود منتشر کرده است.[34]
در این بین، و پس از انحلال مجلس اول و در خلال سالهای ۱۹۰۹ــ ۱۹۰۸، اتفاق نادری در میان جامعهی یهودیان ایران به وقوع پیوست: دو جوان یهودی به صف مبارزان انقلابی و یاران محمدولیخان تنکابنی پیوستند. یکی از آنها، خیاطی به نام حاجی داود آبراهام یعقوب پَرفروش بود که با سخنان مهیج خود سربازان انقلابی را به هیجان میآورد. و از این جهت، تنکابنی او را بسیار دوست میداشت. جوان دیگر، عزیز آشر ربی رحمیم، حدوداً هجده سال سن داشت که به مبارزان پیوست. او اهل تهران بود اما در سالهای اخیر، به روسیه سفر کرده، و در آنجا بهچشم خود دیده بود که همکیشانش در روسیه، از برداشتن اسلحه برای بهدست آوردن آزادی، دریغ نمیورزند. در هنگام بازگشت از روسیه، او در رشت با انقلابیون روبرو شد و در نهایت، به صف مبارزان انقلابی پیوست. او یکی از افرادی بود که در فتح تهران بهدست انقلابیون، سهیم بود.[35]
بهنوشتهی حبیب لوی، فتح تهران، «هیجان فوقالعادهای در نزد کلیهی طبقات جوان تهران ایجاد کرد. یهودیان، دیگر تصور میکردند که زمان آزادی حقیقی آنها فرا رسیده است.»[36]
تصور آنان تا اندازهای درست بود. در نیمهی نوامبر ۱۹۰۹، مجلس دوم مشروطه افتتاح شد و نمایندهی یهودیان ایران برای نخستین بار به مجلس راه یافت. البته انتخابات کلیمیان در چند شهر یهودینشین، با ماهها فاصله از هم، در تهران (احتمالاً ۱۹۰۹)، همدان (فوریه ۱۹۱۰)، کاشان (مارس ۱۹۱۰) و اصفهان (اکتبر ۱۹۱۰) برگزار شد.[37] در مجموع آراء، دکتر لقمان نهورای، به نمایندگی یهودیان در مجلس برگزیده شد.[38]نهورای، فرزند یک پزشک یهودی بود و طبابت در خاندان او پیشینهای طولانی داشت. نهورای در مدرسهی دارالفنون درس خوانده بود و به زبانهای عبری، فارسی و فرانسوی احاطه داشت. او ریاست نخستین انجمن کلیمیان تهران را نیز برعهده داشت. نهورای در انتخابات مجلس دوم، با پیشیگرفتن بر «میرزا عزیزالله» به مجلس راه یافت.[39]او احتمالاً به بالاترین ردهی تصمیمگیری که یک یهودی میتوانست در چارچوب مشروطیت به آن برسد دست یافت.
در مجلس دوم، که برخلاف مجلس اول حزببندی شده بود، نهورای در سمت اقلیتِ دموکرات قرار گرفت.[40] به باور لیور.بی.استرنفلد، استاد تاریخ و مطالعات یهودی در دانشگاه پنسیلوانیا، اقلیتها در خاورمیانه، همانند اروپا و نقاط دیگر، بهطور معمول از احزابی حمایت میکردند که در سمت چپ افراطی میایستادند و با ایدههای رادیکال برابریخواهانه، به دنبال حذف تمایزات هویتیِ قومی و مذهبی در تبیینِ هویت ملی بودند.[41]
این گشایش، تغییراتی فرهنگی و اجتماعی در جامعهی یهودیان به بار آورد. آنها، امیدوارانه محلات خود را تمیز کرده، چراغ نصب کردند؛ جوانان یهودی، بهعنوان معلم سرخانه، در خانهی مسلمانان به تدریس زبان فرانسوی، که در مدارس آلیانس آموخته بودند، مشغول شدند؛ عدهای نیز برای تحصیل دندانسازی راهی فرانسه شدند و برخی دیگر در مراکز درمانی تهران، به فراگیری طبابت و داروسازی رو آوردند.[42]
در همین اوان، روزنامهی دموکرات و مترقیِ ایران نو به دفاع از یهودیان و نقش غیرمسلمانان در «اعادهی مشروطه» پرداخت. نویسندهی یکی از مقالات این نشریه، به مقایسهی مهمی توجه داد و نوشت: در طی انقلاب روسیه، حکومت آن سرزمین چنین وانمود کرد که انقلاب، توطئهی یهودیان علیه مردم روسیه بوده است. در نتیجه، مردم به یهودستیزی برانگیخته شدند. نویسندهی ایران نو هشدار داد که در ایران نیز مخالفان مشروطه با دامنزدن به تعصبات مذهبی، تلاش کردند تا جنبش مشروطه را در ایران ریشه کن کنند. هشدار ایران نو بیجهت نبود. با قدرتگیری دوبارهی مخالفان مشروطه، یهودیان در نقاطی از ایران، از جمله، کردستان، شیراز، همدان، کرمان، قتل، غارت و بیخانمان شدند.[43]
در حقیقت، وضعیت بیثبات و پرنوسانِ اقلیتهای مذهبی ــ در اینجا یهودیان ــ ماکتی از وضعیت متزلزل مشروطه، حاکمیت قانون، و نظام داد و عدل در ایران بود. در ۱۹۰۷، و در گرماگرم بحثهای پرالتهابِ نمایندگان مجلس اول پیرامون موضوع برابری ایرانیان در برابر قانون، سیدجمالالدین واعظ اصفهانی، از پیشگامان مشروطیت در ایران، مخاطبان خود را، به زبانی عامیانه، به این نکتهی باریک متوجه ساخت که، ستمی که آنان به یهودیان روا میدارند از جنس همان ستمی است که خود از حکومت قاجار متحمل میشوند، «... شما مردمان ایران، نزد بزرگان، حُکم این یهودیها را دارید که هر وقت بخواهند شما را توی سرتان میزنند، مالتان را میبرند...»[44] و نیز، «همان قسمی که شما یهود را ظلم میکنید آنها بر شما ظلم میکنند.»[45]
بهعبارت دیگر، رهایی ایرانیان از زیر بار ستم، در گرو رهایی دگردینان و ناهمنوایانی بود که از قضا، بهرهی چندانی از آزادی نداشتند. چنانکه سید جمال در جای دیگر گفت، «ای مسلمانها، وقتی شما آسوده و آزاد خواهید شد که یهودیهای مملکت شما هم از هیچکس، غیر از حکم خدا و حکم قرآن و حکم قانون، از احدی نترسند. هر وقت که دیدید وضع مملکت اینطور شد بدانید مملکت آزادی است ...»[46]
با این حال، و با وجود برخی پیشرفتهای ملموس ــ مثل بازشدن شعبههای مدارس آلیانس در نقاط مختلف ایران، ارتقاء سطح فرهنگی و علمی یهودیان، توسعهی دایرهی روابط آنان با مسلمانان و اقلیتهای دیگر، دسترسی به مشاغل آبرومندانهتر، و کنشگری در قالب انجمنهای ولایتی ــ ستمهای گاه و بیگاه بر آنان، ادامه یافت.
***
با آنکه سهم یهودیان در مشروطه و حضورشان در تحولات آن دوره، محدودتر از باقی اقلیتهای دینی بود، انقلاب مشروطیت برخی گشایشهای سیاسی و اجتماعی را برای آنان به دنبال آورد. بدیهی است که آنان همچنان در معرض سوگیریها و نگاههای اجتماعی پیشداورانه باقی ماندند، اما ارزش نمادینِ حضور آنان در مجلس دوم، و پشتیبانیشان از مشروطه در راستای «همگانیشدن مفهوم شهروندی» در ایران، اهمیتی انکارناشدنی داشت و در فصول بعدی تاریخ ایران، سودمندی و ارزش تاریخی خود را نشان داد.


[1] حبیب لوی (۱۳۳۹) تاریخ یهود ایران. کتابفروشی بروخیم. جلد سوم. ص۶۹۶.
[2] همانجا، ص۷۰۹. علاوه بر این درخواست کلی، آلیانس از شاه تقاضا کرد که اجازه دهد تا مدارسی برای کودکان یهودی در ایران تأسیس شود که آموزگاران یهودیِ دورهدیده در اروپا، آن را اداره کنند. به رغم وعده و نوید شاه، برآوردهشدن این تقاضا، بیش از دو دهه به تعویق افتاد.
[3] همانجا، ص۷۱۰.
[4] بهنوشتهی ناظم الاسلام کرمانی، «در غیاب او ]ناصرالدین شاه[ درباریان، علمای عظام طهران را ترسانیدند که مشیرالدوله میخواهد وضع فرنگستان را در ایران جاری کند و امتیاز خط آهن را به انگلیسها داده است. لذا مرحوم حاج علی و آقا سیدصالح عرب و عدهی دیگری از علما ... حکم به کفر مشیرالدوله نمودند.» ناظم الاسلام کرمانی (۱۳۹۲) تاریخ بیداری ایرانیان. به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی. نشر پیکان، ج۱، ص۱۴۷.
[5]با وجود این بهبودها، مقامات به دنبال خاموش کردن آتشهای محلی بودند که به طور پراکنده در مناطق دورافتاده شعلهور میشدند. آنها اما سعی نکردند سیاستی کلی را اجرا کنند که در کل ایران، در مورد یهودیان اعمال شود. بنگرید به:
Daniel Tsadik (2007) Between Foreigners and shi’is: Nineteenth-Century Iran and its Jewish Minority. California: Stanford University Press, p.180.
[6] تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۷۲۵.
[7] همانجا، ص۷۲۶.
[8] همانجا، ص۷۳۲.
[9] همانجا، ص۷۴۸.
[10] Between Foreigners and shi’is, P.12.
[11] عباس امانت (۲۰۲۱) تاریخ ایران مدرن. ترجمهی م.حافظ. نشر فراگرد، ص۴۳.
[12] روحالله خالقی (۱۳۵۳) سرگذشت موسیقی ایران. تهران: بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه، بخش اول، ص۶۶.
[13] David Yeroushalmi (2009) The Jews of Iran in the Nineteenth Century: Aspects of History, Community, and Culture. Brill, p.x.
[14] ظهیرالدوله (۱۳۶۷) خاطرات و اسناد ظهیرالدوله. به کوشش ایرج افشار. انتشارات زرین، ص۳۰۳.
[15] کپتان هوارت، کنسول بریتانیا، پیرامون همان رویداد نوشت، «بسیاری از یهودیان، حیات خود را مدیون محمدیاناند که در پارهای اوقات، سلاح بهدست، جلوی دوستان یهودی خود سینه سپر کرده و آنان را به خانههای خود بردند.» بنگرید به: ادوارد براون (۱۳۲۹) انقلاب ایران. ترجمهی احمد پژوه. شرکت سهامی چاپ، ص۳۱۱.
[16] تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۳۰۶.
[17] تاریخ یهود ایران، ج۳، پانوشت ص۸۲۰.
[18] تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۶۰۶.
[19] همانجا، ص۵۹۵.
[20] Mangol Bayat (1991) Iran's First Revolution: Shi’ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909. Oxford University Press, p.144.
[21] یونس مروارید (۱۳۷۷) نگاهی به ادوار مجالس قانونگذاری. نشر اوحدی، ص۱۱۳، به نقل از مقالهی «مجلس اول و تساوی حقوق اقلیتهای مذهبی» در وبسایت نگاه. ملکزاده نیز، احتمالاً به پیروی از ناظم الاسلام، در تاریخ خود مینویسد، «یهودیها و ارامنه، طباطبایی و بهبهانی را به نمایدگی خود انتخاب کردند.» مهدی ملکزاده (۱۳۶۳) تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. انتشارات علمی، ص۳۸۲.
[22] تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۶۱۸. حبیب لِوی، تاریخنگار یهودی، در گزارش متفاوت مینویسد، «در مجلس اول، عزیزالله سیمانی به نمایندگی از طرف جامعهی یهود به آنجا رفت ولی بعد از چند روز احساس کرد که این آزادی برای او نمیباشد زیرا به غیر از یک عدهی محدود که به یهودیان حسن نظر داشتند، اکثریت با نظر تنفر و انزجار به یهودیان مینگرند. لذا به فوریت استعفا داد و ملت به ... سید عبدالله بهبهانی برای دفاع از حقوق یهودیان وکالت دادند.» تاریخ یهود ایران، ج۳، صص ۸۴۷ و ۸۴۸.
اساساً نام عزیزالله سیمانی، با تمام اهمیتی که دارد، در هیاهوی مشروطه گم میشود و تاریخنویسان وقایع دوران مشروطیت، از سرگذشت و سرنوشت او، و از جایگاه اجتماعی یا فرهنگیاش مطلبی به دست نمیدهند. با این حال، در گزارشی از انتخابات کلیمیان برای تعیین نمایندهی خود در مجلس دوم، در ضمن «مذاکرات مجلس شورای ملی»، مورخ ۲۵ ربیعالثانی ۱۳۲۹، (۲۵ آوریل ۱۹۱۱) از فردی به نام «میرزا عزیزالله» یاد میشود که گرچه در تهران بیشترین آراء را به دست آورده، در مجموع آراء، نفر دوم میشود و از راهیابی به مجلس، به عنوان نمایندهی کلیمیان، باز میماند. شاید این میرزا عزیزالله، همان عزیزالله سیمانی باشد.
[23] Between Foreigners and shi’is, p.8.
نتصر تخمین میزند که جمعیت یهودیان در آستانهی انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۶، نیم درصد از کل جمعیت ایران بوده است. (Ibid, p.194, no.15.)
[24] فرزندان استر (۱۳۶۱) به کوشش هومن سرشار. ترجمهی مهرناز نصریه. نشر کارنگ، ص۱۰۷.
[25] ژانت آفاری(۱۳۸۵) انقلاب مشروطهی ایران (۱۹۱۱-۱۹۰۶) ترجمهی رضا رضایی. نشر بیستون، ص۴۹.
[26] تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۳۰.
[27] تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۳۰. ملکزاده، فرزند ملک المتکلمین (از پیشگام جنبش مشروطه)، در تاریخ خود مینویسد: «جمعی از یهودیها را مجبور کرده بودند که در میدان توپخانه جمع شده ... به آنها فشار میآوردند که باید مثل ما فریاد کنید ما مشروطه نمیخواهیم ما دین نبی خواهیم، یهودیهای بدبخت فریاد میکردند ما مشروطه نمیخواهیم ولی دین نبی را هم نمیخواهیم.» تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۵۶۸. کسروی در این باره مینویسد: «و چون آنان جملهی دوم را نمیگفتند، پشت گردنی میزدند.» تاریخ مشروطهی ایران، ص۵۱۲.
[28] احمد کسروی(۱۳۶۹) تاریخ مشروطهی ایران. انتشارات امیر کبیر، ص۱۰۶.
[29] کسروی در این باره مینویسد، «... دو سوی جلوخان مجلس را در میان انجمنها بخشیدند که هر یکی، طاقی به نام خود آراست. ارمنیان و جهودان و زردشتیان، هر کدام طاق دیگری بستند.» تاریخ مشروطهی ایران، صص ۴۱۲ و ۴۱۳.
[30] از مقالهی «انقلاب مشروطه: نخستین گام برای مبارزه با یهودستیزی در ایران قرن بیستم»، منتشرشده در: هما سرشار، ویراستار (۱۹۹۷) تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. ج۲، ص۴۳و ۴۴.
[31] انقلاب مشروطهی ایران، ص۱۱۰.
[32] تاریخ یهود ایران، ج۳، ص ۸۳۱.
[33] یحیی آرین پور (۱۳۷۹) از صبا تا نیما: تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی. انتشارات زوّار. ج۲، ص۶۲.
[34] تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ج۲، صص۴۴ تا ۴۶.
[35] تاریخ یهود ایران، ج۳، صص ۸۴۱ تا ۸۴۳.
[36] تاریخ یهود ایران، ج۳، صص ۸۴۵.
[37] مجلس دوم در نیمهی نوامبر ۱۹۰۹ افتتاح شد. بر اساس متن «مذاکرات مجلس شورای ملی»، انتخابات برای برگزیدن نمایندهی کلیمیان، با بیش از سه ماه تأخیر، ابتدا در ۵ حوت (۲۴ فوریه ۱۹۱۰) در همدان، و سپس در ۲۲ صفر ۱۳۲۸ (۵ مارس ۱۹۱۰) در کاشان، و نهایتاً ۱۵ شوال ۱۳۲۸ (۲۰ اکتبر ۱۹۱۰) در اصفهان برگزار شد، و گزارش شعبههای انتخاباتی کلیمیان، شش ماه پس از برگزاری انتخابات در اصفهان، در ۲۵ ربیعالثانی ۱۳۲۹ (۲۵ آوریل ۱۹۱۱) در مجلس دوم بررسی و مذاکره شد. میان انتخابات کلیمیان در همدان و همان انتخابات در اصفهان، بیش از هفت ماه فاصله افتاده است، در نتیجه، نخستین انتخابات (احتمالاً در تهران) تا تأیید اعتبار نمایندهی آنان، حدود یک سال فاصله افتاده است.
[38] تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۵۸.
[40] انقلاب مشروطهی ایران، ص۳۴۱. و نیز: تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ج۲، ص۵۲.
[41] Lior B. Sternfeld (2019) Between Iran and Zion: Jewish Histories of Twentieth-Century Iran. Stanford University Press, p.40.
[42] تاریخ یهود ایران، ج۳، ص۸۴۶.
[43] تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ج۲، صص۵۱ و ۵۲؛ فرزندان استر، صص۱۷۰ و ۱۷۱؛ تاریخ یهود ایران، ج۳، صص۸۵۸ و ۸۶۷.
[44] بنگرید به: اقبال یغمائی (۱۳۵۷) شهید راه آزادی، سید جمال واعظ اصفهانی. انتشارات توس، ص۱۴۲.
[45] همانجا، ص۲۱۵.
[46] همانجا. و نیز: منصوره اتحادیه (۱۳۶۱) پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت (دوره اول و دوم مجلس شورای ملی). نشر گستره، صص۱۴۰ و ۱۴۱.
