تاریخ انتشار: 
1398/09/05

داستان یک شهر؛ ظهور و زوال نخستین دموکراسی تاریخ

مهدی خلجی

archaeology

آتن، سیمای شهری در عصر زرّیناش، نویسنده: کریستیان مایر، انتشارات: متروپولیتن بوکس، ۱۹۹۸

 

«یونانیان باستان هیچ علاقه‌ای به سازش و کنار آمدن نداشتند. آن‌ها پی هر چیزی را تا نهایت خود-ویران‌گری می‌گرفتند. یونانیان شکوه و جلال را در سقوط دولت‌ها، شهرها و پادشاهان می‌دیدند. چنین ذهنیتی یک‌سره با ما بیگانه است.» کریستیان مایر، با نقل این سخن یاکوب بورکهارت، به یکی از چندین ویژگی‌ منحصربه‌فرد یونانیان باستان اشاره می‌کند؛ از جمله، در پی بازشناسی ویژگی‌های تمایزبخش دموکراسی یونانیان از مجالس و مهستان‌هایی است که پیش از دوران دموکراسی آتنی در میان فینیقیان و بابلیان وجود داشته است.

کتاب آتن، سیمای شهری در عصر زرّیناش، زندگینامهی شهری است که مهد دموکراسی و زادگاه فلسفه به شمار میرود. کتاب مایر (۱۹۲۹-) تاریخ‌نگار آلمانی و استاد بازنشسته‌ی دانشگاه مونیخ، یکی از سه‌گانه‌ی درخشان اوست: این کتاب به همراه سزار: یک زندگی‌نگاری، و فرهنگ آزادی، به ترتیب، زندگی‌نگاری‌های یک شهر، یک امپراتور و یک ایده‌اند.

مایرِ اکنون نود ساله، در مقام یکی از سرآمدانِ معاصر تاریخ‌نگاریِ تاریخ باستان، زندگی حرفهای را در دلمشغولی به مسئلهی دموکراسی و سیاست گذراند و با همین انگیزه به سراغ سرچشمههای یونانی و رومی آن رفت. به نوشته‌ی یکی از همکاران‌اش، کورت رافلاب (Kurt A. Raaflaub) در دیباچه‌اش بر کتاب فرهنگ آزادی، مایر طیّ چهل‌ سال کار بر روی تاریخ باستان، در کاوشِ پاسخ به یک پرسش بنیادی بود: «چرا و چگونه برخی از پدیده‌های مهم، عمیقاً متمایز از آن‌چه پیش‌تر بوده، و عمیقاً اثرگذار بر آن‌چه پس‌تر آمده، درست در کشوری پر از ناهمواریِ جغرافیایی و در میان جوامعی کوچک ظهور کردند که دیرزمانی در چشم قدرت‌های بزرگ کم‌اهمیت می‌آمدند و نادیده گرفته می‌شدند؟ پاره‌ای از پدیده‌های مورد بحث به ارزش‌ها و مصطلحات سیاسی، سیاست یا «امر سیاسی»، دموکراسی، اندیشه‌ی سیاسی، کارکردِ سیاسی نمایش، تاریخ‌نگاری و اکنون، فرهنگ یونانی، به طور کلی، بازمی‌گردند. «یونانیان، انقلاب سیاسی در تاریخ جهان» یکی از عنوان‌های به یادماندنی و رسای اوست. در واقع، یونانیان هنگامی این ایدهها و ارزشها را ابداع کردند که بخش عظیمی از پهنهی گیتی تحت سلطهی پادشاهان، اشراف، قبیلهسالاران یا خودکامگان اداره میشد.

«سوراخ سوزن در سالامیس: قلمرویی به سیاست جهان گام می‌نهد» عنوان فصل نخست کتاب است که با شرح فرار یونانیان از سپاه ایرانیان در سال ۴۸۰ پیش از میلاد مسیح آغاز می‌شود، فرار نه برای ترک همیشگی شهر و سکنی گزیدن در سرزمینی دیگر که برای در پیش‌گرفتن راهبرد جنگیِ نوین و تهورآمیز در رویارویی با لشکر پادشاه ایران. این راهبرد عمدتاً ترکیبی بود از ائتلاف با دولت‌شهرهای دیگر یونان و جنگ دریایی به جای نبرد زمینی. ایرانیان با وجود برتری در شمار و جنگ‌افزار شکست خوردند، از جمله، چون با جنگ دریایی آشنا نبودند. مایر می‌پرسد یونانیان چطور توانستند به رغم سپاه اندک و توان نظامی کمتر بر پارسیان چیره گردند؟ از نظر او پیروزی یونانیان گرچه دلیلِ استثناپنداری یا برتری ذهنی آنان نیست، ولی بیش از آن‌که به بخت یا دقت آنان در انتخاب راهبرد نظامی بازگردد، از چیزی در درون فرهنگ یونان مایه می‌گیرد: «آن‌ها صرفاً باید طرز دیگری فکر می‌کردند؛ هرچه بود آن‌ها در برابر مسائلِ اساساً متفاوتی قرار داشتند؛ آن‌ها رویاروی چالش‌های دیگری بودند که ایشان را واداشت که به گونه‌ای انتزاعی بیندیشند و بتوانند مرزهای واقعیت مقبول را دورتر برانند.» (ص. ۳۲)

تجربه‌ی پیروزی دست‌مایه‌ای برای بحث همگانی میان یونانیان شد. راهبرد دریایی تمیستوکلس که به شکست سپاهیان خشایارشاه در نبرد سالامیس انجامید، برای معاصران این سردارِ اثرگذارِ آتن امری آشنا و بدیهی نبود؛ آنان به دشواری تن بدان دادند: «درسی که او آموزش داد این بود که نه فقط برای پیشنهاد ابداعی خاص که به خاطر توانایی بر تخیل آزادانه‌تر چیزها، و برای تبدیل نقاط ضعف به قوت در شرایطی که چاره‌ای نیست، نباید واقعیت را چنان که می‌نماید پذیرفت.» (ص. ۳۳) آنچه باعث شد یونانیان به رغم باورناپذیری ظاهریِ موفقیتِ راهبردِ فرماندهانِ خود سرانجام تسلیم آنان شوند و تحت امر آنان جسورانه جامهی جنگ بپوشند، در سنّت گفتوگو و بحث عمومی و اقناع کلامی به‌ویژه در حوزهی سیاست در یونان ریشه داشت. در نتیجه، تصمیم به اجرای راهبردی بدیع در جنگ با ایرانیان، تنها خواستِ یک فرمانده‌ی جنگی‌ نبود، بلکه تصمیمی فهم می‌شد که جامعه‌ی سیاسی و کلیّت شهروندان آن گرفتند. نسل‌های بعد آتنی درباره‌ی ظفرمندی نیاکان‌شان در این نبرد باور داشتند که این پیروزی «بیشتر حاصل حسّ سلیم است تا آورده‌ی بخت، و بیشتر از شجاعت برآمد تا از قدرت.» (همان)

نبرد سالامیس از آن رو اهمیت دارد که در آن نه تنها دموکراسی جوان آتن مغلوبِ پادشاهیِ عظیم و بی‌هماوردِ ایران نگردید، بلکه با اعتمادبه‌نفسی که از این پیروزی به دست آورد، توانست شالوده‌ها و شاخه‌های دموکراسی را در این سرزمین استوارتر و شکوفان‌تر سازد و شهروندان را به سیاست ورزیدن امیدوارتر کند. مایر به دقت عواملی را برمی‌رسد که بدین امر انجامید. از دید وی، آنچه به پیروزی در نبرد سالامیس و سپس رشد و بالندگی سیاست و جایگزینی دموکراسی به جای اشرافسالاری در آتن دامن زد، نه طبقهی اجتماعی، نژاد یا دین، بلکه تصویر شهروندان از خود (خود-انگاری یا (self-image و خودآگاهی آنان بود. در تحلیل مایر، هدف اشراف آتن نه سروری بر دیگران که سرآمدی در کار خود بود، اینکه کارهای بزرگ را به سامان برسانند و در قیاس با رقیبان خود طرحی پرنقش‌ونگارتر و برنامهای ویژهتر دراندازند و به اجرا درآورند. آن‌ها که در موقعیت قدرت مطلقه و خودکامگی قرار داشتند، بیش از هر چیز بر سبک (style)، عنایت (grace) و کفّ نفس (self-control) تأکید داشتند و هرگز برای آنان سِمت‌های سیاسی جذابیتی را پیدا نکرد که برای رومیان داشت. دین یونانی نیز بیش از آن‌که عبوسِ تندخوی اخلاقی باشد، جمال استتیکِ آرامی را جست‌وجو می‌کرد و از رهنمون‌های سیاسی در آن چندان نشانی نبود. شهروندان ناگزیر باید روی پای خود می‌ایستادند و با تکیه بر عقل فردی و جمعی تصمیم می‌گرفتند. در نتیجه، توجه‌ها بر انسان، توانایی‌ها و محدودیت‌های وی معطوف و متمرکز گردید و مفهوم «شهروند»، عضوی مسئول در برابر جامعه‌ی خود، بدون پادشاهان و روحانیانی اهل فرمان و فتوا، قدم به جهان گذاشت. همین تحول، طی یک نسل آتن را از شهری حاشیه‌ای و کم‌توان به دولت‌شهری پراهمیت و قدرتی دست اول بدل نمود، گهواره‌ی هنرها و سرور دیگر شهرها. ولی دموکراسی از جوانب مهمی، هم‌چنان، دغدغه‌ای اشراف‌سالارانه درباره‌ی سبک باقی ماند.

کتاب آتن داستان اهمیت یافتن این شهر را در سیاست یونان و بل در تاریخ جهان روایت میکند. در این کتاب تصویر دولت-شهری را در اوج قدرت، اعتماد به نفس و کامیابی خود می‌نگریم.

آن‌چه از روایت افول دموکراسی آتن می‌توان آموخت آن است که دموکراسی‌ها کمتر از خودکامگی‌ها شکننده نیستند و وجود نهادهای دموکراتیک به هیچ روی ضامن همیشگی برای سلامت و عقلانیت تصمیم‌گیری نیست.

سرانجام در فصول پایانی کتاب قصّه‌ی افول این دموکراسی و آغاز بحرانی بی‌بازگشت را در آتن می‌خوانیم: «فروید باور داشت که تمدن می‌تواند روکشی نازک باشد که به آسانی شکسته است.» (ص. ۴۵۹) به واقع آنچه از روایت افول دموکراسی آتن میتوان آموخت آن است که دموکراسیها کمتر از خودکامگیها شکننده نیستند و وجود نهادهای دموکراتیک به هیچ روی ضامن همیشگی برای سلامت و عقلانیت تصمیمگیری نیست. در دموکراسی‌ها نیز آن‌چه باربارا تاکمن در تاریخ نابخردی، «اصرار در کژاندیشی… یعنی پیروی از سیاست‌های مغایر با منافع مردم و کشور خود» می‌خواند رخ می‌دهد. این‌قدر هست که اگر با ایمانوئل کانت در رسالهاش با عنوان صلح پایدار، طرحی فلسفی همدلی کنیم، احتمال اینکه دموکراسی‌ها به دلیل تعهد به مردم به «نابخردی» درغلتند کمتر است. اما فقط احتمالی کمتر، و نه ضمانتی کامل در برابر آن.

ورود به جنگ بر اثر تصورات و محاسبات توهم‌آمیز درباره‌ی توان مالی و قدرت سیاسی عاملی عمده در شکست و فرودِ آتن شمرده می‌شود. در آن هنگام، خشونت و نبردهای داخلی دامنه‌ای از حدّ بیرون می‌یابد: «جنگ پلوپونزی همان بنیادهایی را لرزاند که زندگی مشترکِ (communal life) شهرها بر پایه‌ی آن بالیده بود.» با گسستن بند و بُن زندگی مشترک، شهروندان به برگ‌هایی در آغوش باد بدل می‌شوند: «در روزگار قدیم، سنت‌ها و معتقدات، قبول قانون‌مندی و کارکردِ نهادها در انسان‌ رسوخ داشت، اما همین امر باعث می‌شد که او فراتر از وسوسه‌ها و توهم‌های لحظه‌ای بایستد. اما در این دوران، قوت ارزش‌های اخلاقی سستی گرفته بود.» (ص. ۴۸۶) در واقع، آنچه دموکراسی آتنی را به باد فنا داد، بیش از هر چیز، زوال امر سیاسی و قلمرو عمومی در آن بود. آتنی‌ها از راه دریا بر زمین فائق آمدند و دموکراسی را در میان طبقه‌ی اشرافِ باستان برقرار ساختند و فرصت‌های یگانه‌ای را برای صلح فراهم آوردند، اما نتوانستند از امکان‌های بی‌بدیلی بهره گیرند که پیروزی در جنگ پیش روی آن‌ها نهاد.

فصل دهم و فرجامین کتاب، «راهِ دراز سقوط»، قصه‌ی زوال و شکست یونانیان در سال ۴۰۴ پیش از میلاد مسیح را بازمی‌گوید. یونانیان نخستین مردمی بودند که کوشیدند حوادث را در توالی خود و در قاب زمانی بزرگ بگذارند و رابطه‌ی علّی و معلولی میان آن‌ها را کشف کنند. مایر تبیین می‌کند که این علم یونانی بود که به تاریخ‌نگاری چون هرودوت کمک می‌کرد تا با فاصله به رویدادهای بیندیشد و از دور به تاریخ بنگرد تا زنجیره‌ی روابط میان تحولات آن را کشف و درک نماید. همین قدرت و قابلیت دیدن رخدادها از فاصله‌ای لازم باعث شده بود که یونانیان خود را نیز جامعه‌ای در میان دیگر جوامعِ پرشمارِ بشری بنگرند. تا قرن پنجم پیش از میلاد هرگز دولت‌-شهری تاریخ خود را ننوشته بود و تصوری از تعلق خود به تاریخ نداشت. هرودوت ــ که پدر تاریخ‌نگاری خوانده می‌شود ــ می‌کوشید تا علّت ظهور و زوال قدرت‌های سیاسی را در تاریخ خود بیابد و شرح دهد. او در تبیین علت شکست ایرانیان از یونانیان نقش خدایان را در میان می‌‌آورد؛ یکی از اسباب هزیمت ایرانیان از دید او خواست خدایان بود تا آدمی دریابد که در مقام پادشاه یا امپراتور یا حتی یک انسان هرگز نباید قدرتی بیش از حدّ طلب کند. وی می‌نویسد در موقعیت‌های زوال یک سلسله یا حکومت، افراد از فرایند معقولی که ممکن‌الوقوع است آگاهی دارند، اما از فرایندهای دیگری غافل می‌مانند که به همان میزان امکان وقوع دارند و توضیح و توجیه برنمی‌تابند.

چرا یونانیان بر ایرانیان فائق آمدند اما در جنگ‌های پلوپونزی به خواری شکست تن در دادند؟ مایر می‌نویسد: «صِرف واقعیتِ دموکراتیک بودن نظامی سیاسی هیچ تضمینی برای پیشرفت عقلانی سیاستهای آن نیست. جایی که سیاست‌های موفق در پیش گرفته می‌شوند، سبب آن نه نهادهای سیاسی که شرایط بین‌المللی و وفور اقتصادی است.» (ص. ۵۱۵)

به واقع، آتنی‌ها در جنگ با ایرانیان سیاست‌های درستی در پیش گرفتند، ولی برای صلح با اسپارتیان از سیاست‌های واقع‌بینانه‌ای پیروی نکردند. در فقدان صلح، اعتماد میان آن دولت‌شهر یونانی به سستی و کاستی گرایید و زمینه‌ی جنگی را فراهم کرد که به صلاح آتن نبود. آتن نباید به تحریک اسپارتیان دامن می‌زد و واکنش سریع آن‌ها را موجب می‌شد؛ به جای آن باید محتاطانه به بسط قدرت نظامی و منابع انسانی خود برای روز مبادا می‌اندیشید: «دموکراسی آتنی که بیشترِ توان خود را برای واکنش خلاقانه به چالش‌های غیرمنتظره از دست داد؛ به نظر می‌رسد وارد مرحله‌ای شد که می‌توان آن را "آموختن آسیبشناختی" (pathological learning) نامید؛ مرحله‌ای که باید آنان با تأمل بیشتری به گذشته می‌نگریستند. مردم به نقطه‌ای رسیده بودند که به جای حفظ داشته‌های خود و کوشش برای صلح، راهی را در پیش گرفتند که توهم پیشرفتی بیشتر را ارمغان‌شان می‌آورد.» (ص. ۵۱۶)

دموکراسی آتنی قرن شکوهمند خود را با شکست در جنگ به پایان برد، اما آتن به حیات خود ادامه داد. حتی در افول دموکراسیِ آتنی پس‌زمینه‌های فکری و بن‌مایه‌های فرهنگی این دولت‌شهر آن را قادر به تولید تحفه‌هایی تازه برای بشریت کرد: فلسفه‌ی سیاسی که با افول دموکراسی و مرگ سقراط ــ نخستین کسی که خود را فیلسوف خواند ــ از زهدانِ ذهن افلاطون زاده شد و راهی بس سرنوشت‌ساز فراروی اندیشه و عمل سیاسیِ قرن‌های آینده تا امروز گشود. سقوط دموکراسی آتنی، حتی به سرخوردگی و نومیدی عمومی از دموکراسی دامن نزد و از جذابیت این نوع نظام سیاسی برای نسل‌های آینده نکاست. 

مایر «پس‌نوشت» کتاب را با شعری از گوتفرید بن (Gottfreid Benn) شاعر آلمانی، آغاز می‌کند:

«جهان کلاسیک بسی نزدیک است،

سراپا در ماست،

حلقه‌ی فرهنگی

هنوز بسته نشده است.»

در این پس‌نوشت مایر از دو هدف برای نوشتن «بیوگرافی» یا زندگینگاریِ آتن یاد میکند: یکی به دست دادن تصویری از آتن و تاریخ آن و در نتیجه کمک به فهم بهتر آنچه در آتن روی داده، و دوم دست زدن به «آزمونی در تاریخنگاری». او در شرح هدف دوم می‌نویسد: «من خواستم تاریخی، انگار، هم‌چون پروژه‌ای ادبی بنویسم، کتابی که در فُرمی به غایت سخته و جامع حاوی همه‌ی اسناد پژوهشی درباره‌ی موضوع باشد؛ و به واقع، خواننده را به خواندن متنی تاریخی برانگیزد که از روانی و کشش متنی ادبی برخوردار است.» (ص. ۵۸۵)

روش تاریخ‌نگاری مایر، به طور کلی، نقدهایی را نیز در پی داشته است. مثلاً جَسپر گریفین (Jasper Griffin) در کتاب‌گزاری آتن گهوارهی دموکراسی» نیویورک تایمز، ۱۱ اکتبر ۱۹۹۸) سه ایراد عمده بر کار مایر وارد دانست: اول آن‌که مایر در تأویل سیاسی فرهنگ به راه اغراق می‌رود و خودبنیادی آثار هنری را نادیده می‌گیرد. دوم آن‌که درک مایر از سیاست و انگیزه‌ی سیاسی، انتزاعی و روشن‌فکرانه و در واقع با غفلت از سیاق تاریخیِ وقایع است. و سرانجام درباره‌ی دین، مایر نقش انگیزه‌ی دینی را بسیار دست کم می‌گیرد. 

فارغ از نقدها و درستی و نادرستی آن‌ها، این کتاب، سرشار از نکته‌هایی بدیع و تفطّن‌هایی بی‌مانند، به اثری کلاسیک ــ نه فقط در تاریخ‌نگاری آتن که در اندیشه‌ی سیاسی کلاسیک ــ بدل شده و هم‌چون دیگر آثارِ مایر شایسته‌ی برگردانی درست و روان به فارسی است.