تب‌های اولیه

ایران گرامی من، ایران درودی

امید بنکدار

ایران درودی، زنی که همواره به نامش مفتخر بود، اکنون از میان ما رفته و امروز در قطعه‌ی هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفته است... او رفته اما ۱۲۵ اثری که به مردم ایران هدیه کرده روزی در جایی از این شهر به نمایش درمی‌آیند و حماسه‌ی ایران را دگربار می‌سرایند.

دکتر سیروس آموزگار در روزنامه‌ی آیندگان

سیروس علی‌نژاد

سیروس آموزگار حقوق و اقتصاد خوانده و فارغالتحصیل دورهی دکترای اقتصاد در بریتانیا بود، و همزمان با روزنامه‌نگاری در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌کرد. او که دوستیِ نزدیکی با داریوش همایون داشت، در ابتدای کار روزنامهی «آیندگان» به دعوت همایون مدتی از گردانندگان این روزنامه بود. سیروس علی‌نژاد، حدود ۵ سال پیش با او دربارهی نقشی که در «آیندگان» داشت گفتگوی کوتاهی کرده است. 

باخت همه به هیچ

داوود ناجی

این یک سقوط سنگین بود، دنیا سقوط کرده بود، بزرگ‌ترین و قدرتمندترین ائتلاف سیاسی نظامی تاریخ بشر سقوط کرده بود، آمریکا سقوط کرده بود و چه مفتضحانه و چه تحقیرآمیز سقوط کرده بود. این فقط سقوط یک حکومت آلوده به فساد نبود، این سقوط امپراطوری قرن بود، و پایان باور میلیون‌ها نفر به ارزش‌های جهانی و نظم مسلط جهان بود که حمایت از ارزش‌های جهان‌شمول را یدک می‌کشید.

ما آنجا بودیم؛ روایتی از تجمع جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ در مقابل بیمارستان کسری در تهران

راضیه شاهوردی

چهره‌ی آدم‌ها سرشار از خشم و اندوه بود. نیامده بودند که از موقعیت استفاده کنند تا شعار بدهند یا جمعیتی را هدایت کنند. همه در سکوت و خشمگینانه به بیمارستان و سرکوبگران چشم دوخته بودند.

غزاله چلابی، زنی که می‌خواست شجاعتش را تکثیر کند

مریم فومنی

خانواده و دوستان غزاله او را با نگاه پُر امیدش به یاد می‌آورند. با تصویری که یکی از نزدیکانش از او می‌دهد: «روزهای آخر همه‌جا در خیابان با آدم‌ها درباره‌ی اعتراضات حرف می‌زد. همه را تشویق می‌کرد که ساکت نباشند. خیلی شجاع شده بود و در چشم‌هایش یک چیزی بود که انگار می‌خواست شجاعتش را نشان بدهد و تکثیر کند.»

بی حجاب، از انقلاب تا ولی‌عصر

سوار بر خط شرق به غرب هستم و می‌خواهم در ایستگاه میدان انقلاب پیاده شوم. دو دختر جوان کوله‌به‌دوش که به نظر نمی‌رسد بیش از بیست سال داشته باشند، بدون روسری در کنار درِ ورودی واگن با هم پچ‌پچ می‌کنند و ریزریز می‌خندند. در دو سه واگن جلویی و عقبی هم یکی دو زن بی‌حجاب می‌بینم.

روایت‌هایی از کشف حجاب: «زن‌، زندگی، آزادی»، یعنی ما تنها نیستیم

مریم فومنی

اولین باری که چادرم را برداشتم، روزی بود که قرار بود به حوزه‌ی علمیه‌ی قم برویم. سال ۱۳۸۳ بود و من ۲۳ ساله بودم. در یک سازمان غیردولتی کار می‌کردم. دو سالی بود که می‌دانستم دیگر چادر مشکی را نمی‌خواهم. چند ماهی بود که با مامان سرِ برداشتن چادر چانه می‌زدم.

شاپور راسخ و ما و اندیشه‌های اجتماعی‌مان

فریدون معزی مقدم

دکتر شاپور راسخ، استاد جامعه‌شناسی و از پیشگامان مطالعات و پیمایش‌های کمّی در ایران، چندی پیش در ۹۷سالگی درگذشت. در متن پیشِ رو به اثر مشترک شاپور راسخ و جمشید بهنام، مقدمه بر جامعه‌شناسی ایران، آسیب‌شناسیِ جامعه‌ی ایران در این کتاب، و همچنین نقد برخی از روشن‌فکرانِ آن دوره، مانند جلال آل‌احمد، به این اثر پرداخته شده است.