تاریخ انتشار: 
1398/10/19

قدغن‌های دوست‌داشتنی اصل: نگاهی به درخواست اخیر محسن امیریوسفی درباره‌ی بهروز وثوقی

امیر پوریا

یکی از نکات اساسی‌ای که در هیاهوی توقیف فیلم‌ها در سینمای هر کشوری ــ و از جمله ایران ــ نادیده می‌ماند، بازتاب پیشاپیش همان فضای منجر به توقیف فیلم در دنیای خود فیلم است. البته که عجیب به چشم می‌آید: آیا ممکن است فیلمی در زمان شکل‌گیری فیلمنامه و در مرحله‌ی ساخت، از موانعی که پس از تکمیل بر سر راهش قرار می‌گیرند، خبر دهد؟ طبعاً بحث بر سر پیش‌گویی نیست. ماجرا این است که وقتی کنش یا مناسباتی در دل دنیای داستانی فیلم، از نگاه خالق این دنیا حق آدم‌هاست و در زمان نمایش فیلم با حساسیت نگرش نظارتی روبه‌رو می‌شود، حتماً در خود فیلم هم کسانی مقابل آن می‌ایستند. به بیان دیگر، همان چیزی که درام و تقابل‌های اصلی فیلم را شکل می‌دهد، به تقابل ناظران با فیلم می‌انجامد و مشکلاتی برای صدور مجوز اکران فیلم به وجود می‌آورد. مشکلاتی که در خود فیلم نیز همتایانی دارد. مثالی می‌آوریم که این روزها در آستانه‌ی سی و هشتمین جشنواره‌ی فیلم فجر، بحث بسیار برانگیخته است:

فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» نوشته و ساخته‌ی محسن امیریوسفی درباره‌ی زن مسنی (با بازی شیرین یزدان‌بخش) است که احتمال بازرسی خانه‌اش به دست نیروهای امنیتی یا انتظامی، باعث نگرانی‌اش شده است. شرایطی به وجود می‌آید که برای رفع این نگرانی، شروع می‌کند به جمع‌آوری و دورریزیِ هر آن چه به نظرش ممنوع است و در خانه دارد: از کاسِت‌های ترانه‌های قبل از انقلاب تا سوابق حزبی و سیاسی اطرافیان تا حتی عکس‌های عروسی و خانوادگی قدیمی. بین آدم‌های اصلی زندگی‌اش که هیچ کدام زنده یا حاضر نیستند و فقط در قاب عکس، بر دیوار و طاقچه‌ی خانه‌ی او نشسته‌اند، بحث‌هایی در می‌گیرد که محورش همین موقعیت اوست و آن چه گذشته‌ی هر کدام از افرادِ توی قاب عکس را مجاز یا ممنوع می‌شمارد: شوهر از دنیا رفته‌اش (اکبر عبدی) که بالاخره همچون همه در جوانی شیطنت‌هایی داشته و این اواخر، حاجی شده بوده و آداب زندگی‌اش به تدریج تغییر یافته؛ برادرش (شهاب حسینی) که عضو سازمان مجاهدین خلق بوده و در دهه‌ی اول بعد از انقلاب اعدام شده؛ پسر بزرگش (صابر ابر) که در جبهه به شهادت رسیده و پسر کوچک‌ترش (حبیب رضایی) که خارج از ایران تحصیل و زندگی می‌کند.

این شرح مختصر از آن چه در فیلم روایت می‌شود، نه به‌عنوان نوعی خلاصه‌ی داستان، بلکه از این منظر نقل شده که نسبت معنایی و انسانی عمیق بین نام فیلم و یکی از بزرگ‌ترین معضلات مردم ایران در این چهار دهه را توضیح دهد: چگونه می‌توان خاطرات ساده‌ی زنی پا‌ به‌سن‌گذاشته را با دو مُهر مجاز و ممنوع، از یکدیگر تفکیک کرد؟ چرا فردی عادی و ساده با گرایش‌های عاطفی ملموس نباید بتواند هم‌زمان برای از دست دادن برادر اعدام‌شده‌ی خویش و پسری که به شهادت رسیده، متأثر باشد؟ به چه دلیل بقایای خاطراتی که با ترانه‌ها و مهمانی‌ها و به‌فرض برخی میگساری‌های شوهرِ مرحومش داشته، باید او را به اضطراب بیفکند؟ مگر برای خاطرات مادری با این معصومیت هم می‌توان محدوده‌ی مجاز و غیرمجاز تعریف کرد؟ تا جایی که ناگزیر شود مجموعه‌ای از این خاطرات را به زباله‌دانی بیندازد؟ تعبیر «آشغال‌های دوست‌داشتنی» در نام فیلم، درست از بطن همین سؤال‌ها و تناقض‌ها برمی‌آید: آن چه برای مردم ــ مردمی معمولی، بدون تمایلات سیاسی، بدون مقاصد خصمانه ــ دارایی‌هایی دلپذیر و یادگارهایی خاطره‌انگیز است و به هر رو، بخشی از زندگی خصوصی‌شان بوده، از جانب نگرشی که خود را قیّم آن‌ها می‌انگارد، باید از بین برود.

نیم‌نگاهی به برخوردهایی که بعد از تکمیل فیلم با آن صورت گرفت، می‌تواند به دریافت دقیق آن چه در آغاز این نوشته آمد، بینجامد: فیلمی درباره‌ی خدشه‌پذیریِ محدوده‌های مجاز و ممنوع، خود در محدوده‌ی ممنوع جای گرفت. این به روشنی نشان می‌دهد که نمایندگان همین تفکر جزم‌اندیش و محدودکننده، در دنیای خود فیلم عامل آن همه ترس‌های بانوی سالخورده‌ی نگون‌بخت می‌شدند. فیلم بابت سماجت حق‌طلبانه‌ی سازنده‌اش، شش سال مداوم و متوالی درخواست پروانه‌ی نمایش کرد اما حتی برای نمایش محدود در جشنواره‌ی فیلم فجر نیز پذیرفته نمی‌شد. کارگردان از هیئت انتخاب تمام این دوره‌های جشنواره‌ی فجر مصرانه می‌خواست که دست‌کم فیلمش را ببینند اما حتی این امکان نیز از او و فیلم دریغ می‌شد و فیلم بدون آن که برای هیئت انتخاب به نمایش درآید، از گردونه‌ی آن چه انتخاب آنان بوده، کنار می‌رفت.

در آن چه از روایت فیلم بازگفتم، گوشه‌ای را نگه داشتم تا در این نقطه از نوشته، با کارکرد دیگری توصیفش کنم: بانوی کهنسالی که محور فیلم و همتای میلیون‌ها نفر از مردم است، از قضا خواهرزاده‌ای (با بازی هدیه تهرانی) دارد که در جریان حوادث خرداد ۸۸، عده‌ای از مردم عادی در حال فرار از مأموران را در حیاط خانه‌ی خاله‌اش پناه می‌دهد؛ آن هم تنها به مدت چند ساعت. اما با همین اتفاق، آن ترس‌ها در دل پیرزن جرقه می‌زند و بعد از شعله‌ور شدن، خاطرات خانگی او را به عنوان عناصر منکراتی، می‌سوزاند. بخش عمده‌ای از شش سال ممانعت از پخش فیلم، به همین برمی‌گشت و کرسی‌نشینان امور نظارت، از این که فیلم برای «بستگان زنی از بین معترضان ۸۸» دلسوزی می‌کند، برمی‌آشفتند. بار دیگر، آن دیدگاهی که در اواخر فیلم جریان داشت و آن چه خود امیریوسفی در گفت‌وگوی نگارنده با او در جایگاه دستاورد فیلمش طرح می‌کرد، در مقابل یکسویه‌نگری سیاسی حاکم بر کشور، سرکوب می‌شود: این که تمام آدم‌های فیلم با تمام تضادهای بین باورشان، می‌توانند و باید در کنار هم زندگی کنند و کمتر به یکدیگر مُهر و اَنگ بزنند؛ حتی وقتی حیات‌شان تنها در ذهن یک بانوی پا به سن گذاشته ادامه دارد. در حالی که نگرش رسمی با قطعیتی بی‌رحمانه بر این باور است که هر یک از منسوبین اعضای قدیمی و ازدنیارفته‌ی مجاهدین یا هر یک از بستگان هرچند کهنسال معترضان سال ۸۸، دور از جایگاهی می‌ایستد که بتوان همچون انسان با او هم‌دلی و هم‌ذات‌پنداری کرد. در نگاهی کلی‌تر، این اطمینان تلخ نزد همسویان این نگرش وجود دارد که این‌ها هرگز بخشی از مردم و برخوردار از حقوق طبیعی شهروندی نبوده‌اند و نیستند!

حالا و بعد از آن که فیلم با تغییراتی در تدوین ــ به تعبیر سازمان سینمایی زیرنظر وزارت ارشاد، «اصلاح» ــ سرانجام اکران شد و مردم از هر طیفی ــ حتی طیف‌هایی که به ‌لحاظ ایدئولوژیک نقطه‌ی مقابل یکدیگر تلقی می‌شوند ــ با آن همراه شدند، کارگردان اعلام کرده که نسخه‌ی دیگری از فیلم را با عنوان «آشغال‌های دوست‌داشتنی اصل» آماده‌ی نمایش دارد که ۵۵ دقیقه با نسخه‌ی اکران‌شده متفاوت است. این میزان تفاوت، طبق قواعد بین‌المللی موجب می‌شود که این «آشغال‌های دوست‌داشتنی اصل» فیلم دیگری به حساب آید و قابلیت شرکت جداگانه در جشنواره‌های سینمایی را داشته باشد. اما درخواست چندین‌باره‌ی امیریوسفی برای حضور فیلم در جشنواره‌ی فجر که تنها راه موجود برای دست‌کم یک بار نمایش این نسخه است، به درون‌مایه‌ای که نام فیلم از آن سرچشمه می‌گیرد، طنین تازه‌ای بخشیده است: در بخش‌های اضافه‌شده به فیلم، شخصیتی حضور دارد که بهروز وثوقی نقش او را بازی می‌کند و امیریوسفی خواهان تجدیدنظر نهادهای صادرکننده‌ی مجوز در امر ممنوعیت بازی وثوقی شده است. تا کنون نسخه‌ای از فیلم را برای هیئت انتخاب جشنواره به نمایش نگذاشته‌اند و برخی رسانه‌های محافظه‌کار و همسو با نگاه رسمی، این اقدام کارگردان را اهانت‌بار دانسته‌اند. چرا؟ چون به درستیِ ممنوع‌الکاری بهروز وثوقی و تداوم آن، صد در صد اطمینان دارند.

ناگفته پیداست که از دید نگارنده، این خواسته‌ی امیریوسفی، بیش از آن که متکی به امید پذیرفته شدن باشد، دایر بر یادآوری همان نکته‌ی مرکزی این نوشته است: این که هم‌چنان برای خاطرات مردم، محدوده‌ی مجاز و ممنوع تعیین می‌شود؛ حتی اگر یکی از این خاطرات، انسانی زنده و حاضر باشد که روزگاری در شماری از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای این کشور، نقش‌ آفرید و درس‌ها آموخت. «آشغال‌های دوست‌داشتنی اصل» همچنان دارد داستانِ همان احوالی را می‌گوید که گریبان‌گیر خودش شده است.

 

  • امیر پوریا مدرس و منتقد سینما است.