همدردی با خوزستانی‌ها؟

آرتا دادخواه

همدردی با خوزستانی‌ها؟ در این روزهای اعتراضات خوزستان سؤالی که ذهن مرا بسیار درگیر کرده این است که من که در خوزستان نیستم و امکان پیوستن به معترضان را ندارم، چه کاری از دستم بر‌می‌آید؟ شاید مهم‌ترین کار، یادآوری دائمی به خودم باشد که «بی‌تفاوت نباشم» و طوری رفتار نکنم که گویا این وضعیت عادی است.

از خانه تا خوابگاه، از کارخانه تا اعتصاب ــ گزارِش گفتگو با یک کارگر پیمانی در عسلویه

نثار محمدی

در اتاق‌های ده، پانزده متری که استراحتگاه ده نفر است با یک کولر پنجره‌ای ۱۹ هزارِ کم‌رمق که سر و صدایش شبیه به قطار است و خواب را میان بوی نا و عرق مختل می‌کند روزگار می‌گذرانند. اکنون در همان خوابگاه‌های مرطوب و گرم کنار هم خوابیده‌ و دست از کار کشیده‌اند.

دویدن از «کف خیابان» تا اردوگاه پناهجویان:‌ پای صحبت بهاره گلشن

منصوره شجاعی

«بهاره (زهرا) گلشن»، پناهجوی ایرانی ساکن اردوگاه آپِلدورن در هلند، هم دونده است و صاحب مدال طلا در رشتهی سرعت و هم برای دستیابی به برابری حقوقی زنان و مردان در ایران دوندگی‌ها کرده است که مپرس! مسلماً بی هیچ مدال!

ارمنستان، ناجی ایرانیانی که از کرونا می‌گریزند

سدا روشن

در اواسط خیابان یک آمبولانس ایستاده بود، میز کوچکی در برابر آن قرار داشت که دو پرستار پشت آن نشسته بودند و پس از دریافت گذرنامه و اطلاعات هر فرد، اسمش را ثبت می‌کردند و از او می‌پرسیدند که بین واکسن‌های سینوواک و آسترازنکا کدام را انتخاب می‌کند. سپس فشار خونش را می‌سنجیدند و او را به سمت آمبولانس راهنمایی می‌کردند تا واکسن بزند.

بوم من: خوانش شهر در شش پرده

آرش فضلی شمس‌آبادی

ابرکوه شهری است در دل کویر مرکزی ایران. بومِ من. این نوشته‌های شش‌گانه ادای دِینی به شهرم ابرکوه است و حاصل گشت‌وگذاری ذهنی در شهر است که هر یک برای خود داستانی جداگانه دارد. همه مظروف ابرکوه هست و در عین حال ظرف آن. از هر جایی که اراده‌ی خواننده باشد آغاز می‌شود و به هر جایی که ذهن خواننده حکم کند پایان می‌یابد. در این نوشته برای من «ماجرای روایت» اهمیت داشته تا «روایت ماجرا». ماجرای این روایت، کفه است.

دیوارهای تهران: زنان و زنده‌ها غایب، مردان و مرده‌ها حاضر

غزل صدر

دیوارهای شهر تهران به عنوان پایتخت حکومت اسلامی، از وجود زنانی با هویت مستقل خالی است. زنان اگر حضور دارند یا در نقش مادر ترسیم شده‌اند یا در نقش همسر و مادر و دختر شهید یا سرآسیمه در پی مردان. زنان حامل هیچ هویت فردی، جدای از «دیگری»، و دارای هیچ نقش قائم به ذات و مستقلی نیستند.

پیاده و سوار با دوچرخه‌ی بی‌دود در تهران

شقایق صادقی

در اواخر تابستان ۱۳۹۹ دیگر ویروس کرونا به بخشی از زندگی‌مان بدل شده بود و ترس از آن کمی فروکش کرده بود. پس‌اندازم هم به‌شکل ترسناکی کم شده بود. مجبور شدم که برای برگشت به سرِ کار سابقم پیش‌قدم شوم. برای بازگشت به کار، اجباری از طرف کارفرما نبود اما اگر بیش از این تعلّل می‌کردم ممکن بود به‌ علت غیبت‌ کارم را به‌ طور کامل از دست بدهم. هنوز رفتن به خیابان ترسناک بود و از آن ترسناک‌تر سوار شدن به مترو یا اتوبوس با آن حجم از آدم‌ها بود که هرکدامشان حکم بمب ویروس را برایم داشتند.

زیر درخت نخل

بابک حسامی

به یاد علیرضا فاضلی منفرد، جوان ۲۰ سالهی خوزستانی، که چون هم‌جنس‌گرا بود، به دست خانوادهی خود در روستایی حوالی اهواز کشته شد. می‌گویند گلوی او را بریده بودند و جسدش را زیر یک درخت نخل گذاشته بودند ــ نخل که در فرهنگ جنوبی‌ها نشانه‌ی وفاداری و بخشش است و به آن شجرهی حیات می‌گویند.