یکی از دلمشغولیهای اصلی نظریهپردازان اجتماعی قرن نوزدهم زدودن تمایز میان مذهبی و غیرمذهبی بود. اکنون، پس از افزون بر یک قرن مدرنیزاسیون، ناگزیریم میان مذهبی و مذهبیتر تفاوت بگذاریم. به نظر میرسد که این «دینداری بیش از حد» که با اصطلاحات بنیادگرایی، احیاگری، محافظهکاری، تعصب یا افراطگرایی از آن یاد میکنند، نشاندهندهی روندی جهانی است که اکثرادیان بزرگ جهان را دربرمیگیرد. با این حال، این امر تفکر منفی خاصی را، بهویژه دربارهی جوامع مسلمان، شکل داده است.
با گذشت یک قرن از آغاز جنبش کارگری در ایران و شکل گرفتن اتحادیهها و سندیکاهای کارگری، هفتهای نیست که در گوشهای از کشور صدای اعتراض کارگران بلند نشود. این کارگران معترض را چقدر میشناسیم؟ آنها چه میخواهند؟ چقدر توانستهاند در خلال این اعتراضها به خواستههایشان برسند؟ مطالباتشان چه نسبتی با مطالبات عام جامعه و دیگر جنبشهای اجتماعی دارد؟
بیات میخواهد نشان دهد که کنش غالب زنان ایرانی در دوران پس از انقلاب اسلامی متکی بر «قدرت حضور» آنان بوده است؛ بهوسیلهی انجام کارهای روزمرهای مانند کارکردن، درسخواندن، پوشیدن و... تا از این طریق، ساحتهایی متفاوت برای آزادی خود بگشایند. از نظر بیات، قدرت مؤثر این کنشها دقیقاً در همین معمولیبودنشان است.