چرا تصور و تخیل ما از آینده بیشتر شبیه خرابآباد است تا آرمانشهر؟ آیا جهان امروز با بحران تخیل سیاسی و اجتماعی روبهروست؟ نشانههای چنین بحرانی چیست؟ چطور میتوان آیندهی بهتری را تصور کرد و این تصور چگونه به دستیابی به چنین آیندهای کمک میکند؟
ما در ابتدای تاریخ نوع بشر ایستادهایم. بهازای هرکسی که امروز زنده است، ده نفر در گذشته زندگی کرده و درگذشتهاند. اما اگر گونهی انسان بهاندازهی میانگین دیگر گونههای پستاندار باقی بماند، بهازای هر نفری که امروز زندگی میکند، هزار نفر در آینده زندگی خواهند کرد. ما مردمان باستان هستیم. در مقایسه با زندگیِ یک شخص معمولی، بشریت امروز از نوزادی که نخستین گامهای خود را برمیدارد، بزرگتر نیست.
موضوع این کتاب، دوراندیشی است: این ایده که یکی از اولویتهای اخلاقیِ اصلیِ زمانهی ما بر جای نهادن تأثیری مثبت بر آیندهی بلندمدت است. دوراندیشی یعنی جدی گرفتن عظمت آینده، و اهمیت نقش خودمان در شکل دادن به آن. این کتاب حاصل بیش از یک دهه کارِ تماموقت است، که تقریباً دو سال از آن صرف راستیآزماییِ دادهها شده است.
آیا مرگ میلیونها نفر بر اثر بیماریهای عالمگیر، فقر و گرسنگی کودکان و بحرانهای محیطزیستی که آیندهی انسان را تهدید میکنند، طبیعی است؟ آیا باید بپذیریم که نابرابری بخشی تغییرناپذیر از جهان ماست؟ هر کدام از ما بهعنوان یک فرد چه میتوانیم بکنیم تا دنیا برای خود ما و نسلهای آینده به جای بهتری تبدیل شود؟
آخرین اثر گری فلسفهی گربهوار: گربهها و معنای زندگی (۲۰۲۰) نیز همان طرز فکر را بسط میدهد و میگوید ما انسانها که خودمان در اصل حیوانیم، میتوانیم با تأمل در باب زندگی گربهها، به نکاتی دربارهی زندگی خوب پی ببریم. گری مینویسد: «زندگی خوب زندگیای نیست که میتوانستید یا کاش میداشتید، بلکه همین زندگیای است که الان دارید... باید از گربهها آموخت چون دل گربهها برای زندگیهایی که نکردهاند هرگز تنگ نمیشود[!]» معنی این سخنِ گری آن است که دوستان گربهسان ما به آنچه که هست راضیاند، در حالی که ما انسانها سودایی از خوشبختی را در سر میپروریم تا از خودمان و آنچه هستیم، آزاد شویم.
آنچه میخوانید قسمتهایی از یادداشتهای دختر نوزدهسالهی افغانستانی با نام مستعار لاله است. او در این یادداشتها احساسات، افکار و مشاهداتش از زندگی این روزها در کابل را ثبت کرده است.