دومینگوس آبرانتِس، سیاستمدار کمونیست و عضو «شورای حکومتیِ» پرتغال، ۱۲ سال از عمر خود را در دوران «حکومت جدید» اقتدارگرای آنتونیو دو اولیویرا سالازار در زندان گذراند. او ۹ سال در پنیشی زندانی بود، قلعهای قرن شانزدهمی که حکومت «جمهوری دوم» در فاصلهی سالهای ۱۹۳۴ و ۱۹۷۴ از آن به عنوان زندانی برای دگراندیشان و مخالفان استفاده میکرد.
وقتی در ۱۵ سالگی تصمیم گرفتم که روزی کارگردان شوم، حرف مشهور لنین دربارهی سینما صادق به نظر میرسید؛ او سینما را «مهمترین هنر» خوانده بود. میانهی دههی ۱۹۶۰ بود و سینمای هنری، با آدمهای خارقالعادهای مثل اینگمار برگمن، آلن رِنه، فدریکو فلینی، کارول رید، آندری وایدا و آکیرا کوروساوا، در اوجِ خود به سر میبرد. همهی این افراد تجربهی مشترکی داشتند: همگی در دوران پختگی و بلوغ، فجایع جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده بودند، هرچند برخی از آنها این فجایع را از نزدیک به چشم خود ندیده بودند.
معلوم بود آنچه در راه است به قول دکتر صدیقی استبداد نعلین است که از هر استبدادی بدتر است. چون استبداد ناسنجیده خودش را به الهیات وصل میکند و خودش را نماینده خدا میداند و مخالفت با او نه فقط مخالفت سیاسی بلکه گناه هم به شمار میرود. بیمهایم متأسفانه نه تنها درست از آب درآمد، بلکه آنچه متحقق شد به مراتب بدتر از آنی بود که من تصور میکردم.
آیا ممکن است که کشوری را بر خلاف رسوم دیرینه، بر خلاف خواستههای قلبی و خلق و خوی اهالی، و به احتمال زیاد بر خلاف منافعش، به طرف جنگ سوق داد؟ ظاهراً چنین کاری ممکن است.
در سال 1848، کارلو آلبرتو، پادشاه ایتالیا قانونی را امضاء کرد که بر اساس آن همهی شهروندان ایتالیایی با یکدیگر برابر بودند. نود سال بعد، نوهی او قانون دیگری را تنفیذ کرد که به این برابری پایان داد و بر تفاوت میان شهروندان درجهی یک و دو صحه گذاشت. یهودیان، که تا آن زمان با دیگر هموطنان خود «همسان» بودند، عضو نژادی «متفاوت» و پستتر شمرده شدند.
ایگور گولومستاک در کتاب «هنر توتالیتر» زمینهها و روند پیدایش این نوع هنر و سرانجامِ آن را به بحث گذاشته است. او به نمونههای متعددی از هنر توتالیتر در اتحاد جماهیر شوروی، آلمان نازی، ایتالیای فاشیستی، چین مائوئیستی، و نظام بعثی در عراق پرداخته است. این مقاله در صدد بررسی نمونههای این نوع هنر در نظام جمهوری اسلامی ایران است.