این اراده است که جهان را میسازد، و اگر ما به معنایی محدود توان دخل و تصرف تعیینکننده در جهان (به معنای محدودِ لفظ جهان) را داشته باشیم همه از آن روست که از منظر نیچه اراده نخست ما را ساخته است، و قوام هستی ما از اراده است، که میتوانیم اراده کنیم و با انتخاب هدفِ معین جهان را بسازیم.
یک فرد راستگرای معمولی (مثل من) این احساس را دارد که به چیزی که به او به ارث رسیده است تعلق دارد: به یک ملت، به یک دین، به عادات و رسوم، و به یک خانواده. اینها حوزهی عشق ورزیدن هستند. اما چپ ویژگیهای متفاوتی دارد. چپ هویت خود را با تعلق توضیح نمیدهد بلکه با تجاربی توضیح میدهد که آزادی را افزایش میدهد و حقوقی برابر به همه عطا میکند.
در ژانویهی 1952، هنگامی که نام دوایت دی. آیزنهاور به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه بر برگههای رأیگیری در انتخابات مقدماتی در نیو همپشایر ظاهر شد، تعداد بسیار کمی از آمریکاییان میدانستند، یا به این موضوع اهمیت میدادند، که او به کدام حزب تعلق دارد.
تصور میشود که پوپولیستها پس از به قدرت رسیدن، در مواجهه با مشکلات بنیادی، ناکام میمانند و در نهایت قادر به حکمرانیِ موفق نخواهند بود. اما این تصور نادرستی است. رهبران پوپولیست، با اتکای انحصاری به احزاب زیر نظر خود، به مستعمرهسازی حکومت، حامیپروری تودهای، و قانونگراییِ تبعیضآمیز روی میآورند، جامعهی مدنی را محدود میکنند، و دولت را به حکومتِ حزب پوپولیستی تقلیل میدهند.
در دهههای گذشته، کشور فیلیپین اغلب گرفتار حکومتهای غیردموکراتیک و رهبران خودکامهای بوده است که مصیبتهای بسیاری بر مردم این سرزمین تحمیل کردهاند. یک نویسندهی سرشناس فیلیپینی، با مرور تاریخ معاصر این کشور از خلال تجربههای شخصی خود، هموطنانش را به پیگیریِ مبارزه برای دستیابی به دموکراسی فرا میخواند.
میشل فوکو، فیلسوف و نظریهپرداز فرانسوی، را از برجستهترین و اثرگذارترین متفکران قرن بیستم میدانند. فوکو در آثار خود به مسائل فلسفی متعددی پرداخته، اما بیش از همه با مطالعات و تأملات تازهی خود دربارهی «قدرت» و اَشکال مختلف ابراز و اِعمال آن شناخته شده است. دیدگاه تازهی فوکو دربارهی قدرت چیست، و چه تفاوتهایی با دیدگاههای فیلسوفان قدیمی دارد؟