به قول موریس مرلوپونتی، در فلسفهی مدرن هیچ اثر بزرگی بی الهام از هگل نوشته نشده، و این سخن دستکم توصیفی است از جایگاه هگل در فلسفهی معاصر فرانسویزبان.
چرا مارکس تلویحاً سرمایه را با شاهکاری ادبی مقایسه میکرد؟ خود او پیشتر در نامهی دیگری به انگلس در ژوئیهی ١٨۶۵ نوشته بود: «اکنون در مورد اثرم حقیقت را به تو میگویم. مزّیت نوشتههای من صرفنظر از نقائصشان این است که یک کل هنری را تشکیل میدهند.»
رخدادهای اخیر جهان -هر کدام را که مایلاید در نظر بگیرید- شاید در شما این پرسش را ایجاد کرده باشند که تاریخ بشر به کجا میرود و چه مسیری را طی خواهد کرد. احتمالاً این تنها شما نیستید که چنین پرسشی دارید. از هم گسیختن اتحادهای جهانی و برآمدن جنبشهای افراطی راستگرایانه موجب شده است اجتنابناپذیر بودن «پیشرفت» زیر سؤال برود.
چرا کسانی که خود قربانیان چارچوبهای تعریف شدهی حاکم هستند تبدیل به ضابطان مجازات برای متخلفین میشوند؟ این قوانین را چه کسی وضع میکند؟ چه کسی این اصول بنیادین را تعریف و روشهای پاسداری از آن را تبیین کرده است؟ آیا همراهی با ایشان صرفاً به دلیل تنیدگی باورها و ارزشهاست؟
دین چیزی به ما میدهد که علم نمیتواند بدهد: دین قویترین واکنش به زندگیِ عاطفیِ عالمگیری است که همهی ما را به یکدیگر وصل میکند. این در حالی است که دفاع از دین در این زمانه کار دشواری شده است.
نزدیک به دو قرن پیش، شاعر و متفکر بزرگ آلمانی، گوته در فکر ایجاد عرصهای با عنوان «ادبیات جهانی» بود. گوته این عرصه را مجالی برای ارتباط ادبی و فرهنگی همهی ملتهای دنیا میدید. امروزه، با وجود جهانی شدن و در مواجهه با امواج ملیگرایی و تعصبات قومی، «ادبیات جهانی» در چه جایگاهی قرار دارد؟