پرسش اساسیای که توجه لارمور را در تأملاتش دربارهی ماهیت فلسفهی سیاسی به خود جلب کرده رابطهی فلسفهی سیاسی و اخلاق است. از جهتی فلسفهی اخلاق و فلسفهی سیاسی به قلمروهای بسیار مشابهی تعلق دارند؛ هر دو به اصولی میپردازند که باید در هنگام همزیستی در جامعه در نظر گرفت.
در اواخر بعدازظهر یکی از جمعههای نوامبر پارسال، پلیس را به علت «حادثهای تروریستی» به ایستگاه مترو «آکسفورد سیرکوسِ» لندن فراخواندند. از مردم خواستند که ایستگاه را ترک کنند، و در نتیجه جمعیتی انبوه به طرف خروجیهای ایستگاه شتافتند. گزارشهایی دربارهی شلیک گلوله دهان به دهان چرخید، و عکسها و ویدیوهایی در اینترنت منتشر شد که نشان میداد مردم در حال فرار از آن ناحیهاند و نیروهای مسلح پلیس به سوی آن محل میشتابند.
اغراق نیست اگر بگوییم چیزی که میتوان آن را «مسئلهی دولت» نامید، مهمترین پرسش سیاست در ایران معاصر است. با این نهاد چه باید کرد؟ پیش از انقلاب راه حل سادهای برای حل «مسئلهی دولت» وجود داشت: باید دولت را تسخیر کنیم و به وسیلهی آن جامعهای جدید بنا نهیم. انقلاب و پیامدهای آن به جامعهی ایران نشان داد «مسئلهی دولت» بغرنجتر از چیزی است که پیشتر تصور میشد. انقلاب درک ما را از سیاست تلختر و در عین حال پیچیدهتر کرد.
اگر آدمهای عاقل و اندیشمند که میتوانند بر این جامعه تأثیر بگذارند، فکری به حال این جامعه نکنند و سازوکارهایی را تعبیه نکنند و راههایی نیابند که این خشونت تغییر شکل دهد و به مجراهای درستی برود و بیشتر به شکل خواستهای مدنی و خواستنِ «حق» بروز پیدا کند، آیندهی خوبی در انتظار ما نیست. من خیلی نگران آیندهی ایران هستم.
در اواخر بعدازظهر یکی از جمعههای نوامبر پارسال، پلیس را به علت «حادثهای تروریستی» به ایستگاه مترو «آکسفورد سیرکوسِ» لندن فراخواندند. از مردم خواستند که ایستگاه را ترک کنند، و در نتیجه جمعیتی انبوه به طرف خروجیهای ایستگاه شتافتند. گزارشهایی دربارهی شلیک گلوله دهان به دهان چرخید، و عکسها و ویدیوهایی در اینترنت منتشر شد که نشان میداد مردم در حال فرار از آن ناحیهاند و نیروهای مسلح پلیس به سوی آن محل میشتابند.
آیا جنگ جزئی از ماهیت بشری است؟ جنگ چه ویژگیای دارد که هم باعث ترس است و هم چیزی ستایشبرانگیز؟ جنگها چگونه در سازماندهی جوامع بشری مؤثر بودهاند؟ آیا جنگ مسئلهای زیستشناختی است یا فرهنگی؟