حرفهایی که از توماس مکگوینِ نویسنده دربارهی «هانا لیلیت اسدی» شنیدم، مسحورم کرد: «دارم جایزهای به یک نویسندهی جالب توجه میدهم که رمان اولش را منتشر کرده، یک زن جوان اهل آریزونا که مادرش یهودی و پدرش فلسطینی است!» با خودم فکر کردم: بزرگ شدن در خانوادهای با مادر یهودی و پدر فلسطینی چه جور تجربهای است؟
رنه ژیرار (2015-1923) از آخرین بازماندگان نسل غولهایی بود که با نظریههای کلان و ترکیبیِ خود در باب تاریخ، جامعه، روانشناسی و زیباییشناسی، در سدههای نوزدهم و بیستم علوم انسانی را به سیطرهی خود در آوردند. از آن پس، این نسل جای خود را به گونهی محتاطتری از «پژوهشگران» داده است که ترجیح میدهند نگاه دقیقتر و نزدیکتری به چیزها بیندازند، تا مؤلفههای کوچکتر و جزئیترشان را ملاحظه کنند نه الگوهای کلیتر و وسیعتر آنها را. با این حال، به نظر میرسد که زمانه قطعاً به مناسبت داشتن اندیشههای ژیرار با واقعیات اجتماعی و سیاسی امروز ما گواهی میدهد.
به نظر میرسد که اسمیت، این استادکار چیرهدست، خودش را کلاً از قید آرای رایج در این باره خلاص کرده است که رماننویس چگونه باید باشد یا چه کار باید بکند. هیچگونه اشراف کامل به کل اوضاع و هیچگونه تظاهر و وانمودی در کارش نیست. آدم احساس میکند که هرچه به خیال اسمیت خطور کرده، سرگرماش کرده و یا تحریکاش کرده، راه خودش را به آثار او باز میکند.
کموبیش، روزی نیست که یک فرد سرشناس به خاطر رفتار توهینآمیز مورد مؤاخذه قرار نگیرد، و روزی نیست که یک نفر این بحث را پیش نکشد که همهی این احساس اهانت دیدنها تهدیدی برای «آزادی بیان» محسوب میشود. فرهنگهایی که در آن مشاجرهها زمانی به دوئل ختم میشد چه چیزی در این باره به ما میآموزد؟
آیا نظریهی جهانی شدن رو به افول دارد؟ زمینهی شکلگیری این نظریه چه بوده است و اکنون تا چه حد اعتبار دارد؟
از «روزهداری تا مرگ» چه میدانیم؟ آیا میتوان این روش را یکی از انواع «مؤثر» اعتراضهای مدنی خشونتپرهیز دانست؟ چرا ایروم شارمیلا دیگر نمیخواهد که «نماد مقاومت مدنی» باشد؟