
25 اوت 2025
اشرفالملوک فخرالدوله، شاهزادهی کاردانِ قاجاری
پرویز نیکنام
«در اوایل سلطنت رضا شاه روزی از دربار خبردادند که شاه میخواهد به دیدن مادرم بیاید. مادرم فوراً دستور داد وسایل پذیرایی را آماده کنند و مبلها را طوری ترتیب دادند که رضا شاه پایینتر از مادرم مینشست. در ضمن دستور داد لنگهی در ورودی باغ را هم ببندند که رضا شاه نتواند با کالسکه یا اتومبیل خودش وارد باغ شود و ناچاری مقداری راه را پیاده تا عمارت طی کنند. مرا هم که بچهی ده-دوازدهسالهای بودم دم در فرستاد که از شاه استقبال کنم. رضا شاه همراه من تا داخل عمارت آمد ولی روی مبل ننشست و همانطور در حالی که قدم میزد شروع به صحبت کرد و قدمزنان به داخل باغ برگشت و مادرم هم ناچار به دنبال او روانه شد. در باغ روی کُندهی درختی نشست ... "خانم فخرالدوله، شنیدهام که شاهزادههای قاجاری هنوز در گوشه و کنار بر ضد من تحریک میکنند. آنها خیال میکنند که من تاج را از سر احمد شاه برداشتهام. در حالی که تاج بر زمین افتاده بود و من آن را از روی زمین برداشتهام. آمدهام به شما بگویم که این شاهزادهها را جمع کنید و به آنها بگویید دست از این کارها بردارند، و گرنه آنها را معدوم خواهم کرد."»
علی امینی سیاستمدار دورهی پهلوی و پسر اشرفالملوک فخرالدوله در خاطرات خود میگوید وقتی رضا شاه رفت «مادرم شاهزادههای قاجار را خبر کرد که فردای همان روز در خانهی ما جمع بشوند و به آنها گفت: کاری است که گذشته و رضاشاه بر تخت نشسته و مقاومت در مقابل او بیفایده است. به علاوه این شخصی که من میشناسم ملایمت و گذشت سرش نمیشود و اگر تمکین نکنیم دودمانمان را به باد خواهد داد. بنابر این بهتر است دست از پا خطا نکنیم و کنار بنشینیم.»
به نوشتهی علی امینی «وقتی شاهزادهها رفتند مادرم به دیدن رضا شاه رفت و به او گفت خیالش از بابت قاجاریه راحت باشد. بعد از آن هم هر وقت مشکلی پیش میآمد مستقیماً به رضا شاه مراجعه میکرد.»
دختر قدرتمند مظفرالدین شاه
اشرفالملوک فرزند مظفرالدین شاه و سرورالسلطنه در سال ۱۲۶۲ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد، خواندن و نوشتن را در مکتبخانهی دارالسلطنه که برای فرزندان ولیعهد درست شده بود، یاد گرفت. او در مرداد ۱۲۷۵ خورشیدی بعد از مرگ ناصرالدین شاه به تهران آمد و پدرش مظفرالدین شاه بر تخت سلطنت نشست و او یک و سال و اندی در کاخ گلستان بود تا وقتی که در سال ۱۲۷۶ ازدواج کرد.
سرورالسلطنه همسر مظفرالدین شاه و مادر اشرفالملوک بود و روابط نزدیکی با خواهرش نجمالسلطنه مادر محمد مصدق داشت. برای همین هم نجمالسلطنه، اشرفالملوک را برای پسرش محمد مصدق خواستگاری کرده بود اما وقتی مظفرالدینشاه از تبریز به تهران آمد و تاج شاهی بر سر گذاشت، به گفتهی علی امینی «مرحوم میرزا علیخان امینالدوله او را برای پسرش محسنخان امینالملک خواستگاری کردند لذا مادرم از دادن دخترش به آقای دکتر مصدق منصرف شد و همین اقدام موجب کدورت بین ایشان و خواهرش مرحومه نجمالسلطنه گردید و تا آخر زندگی این کدورت متأسفانه باقی ماند.»
اشرفالملوک فخرالدوله در زمان ازدواج چهارده ساله بود و در حالی همسر محسن امینالدوله شد که محسن قبلاً زن دیگری گرفته بود. زن اول محسن امینالدوله دختر محسن مشیرالدوله دوست پدرش بود که در آن زمان سفیر ایران در ترکیه بود.
علی امینی در خاطراتش از قول پدرش مینویسد که «او ابتدا علاقهی زیادی به این ازدواج نداشت و ظاهراً امر پدر را اطاعت کرده بود و بعد هم که فرزندی پیدا نشد، دوری زیادتر شد و منتهی به تفرق گردید.»
روایت دیگری نیز وجود دارد که میرزا علیخان امینالدوله که در آن زمان صدراعظم مظفرالدین شاه بود، برای اینکه بتواند پایگاه خود را در درون حکومت قاجار محکمتر کند، با این ازدواج موافق بود و پسرش را تشویق کرد تا دختر دوستش محسن مشیرالدوله را طلاق بدهد و با اشرفالملوک فخرالدوله ازدواج کند.
شواهد تاریخی نشان میدهد که روابط میرزا علیخان امینالدوله با اشرفالملوک فخرالدوله بسیار نزدیک بود و با آنکه سن زیادی نداشت اما به گفتهی علی امینی «مادرم به واسطه هوش و قریحهی فطری که داشت مورد علاقهی خاص پدر شوهر بود. مکرر برای ما مصاحبات خودش را با پدربزرگم نقل میکرد. چهقدر با صبر و حوصله و در ساعات بیکاری در مسائل مختلف با مادرم بحث میکرد و سعی مینموده است حس کنجکاوی دختر جوانی را در مسائل زندگی تأمین کند.»
اشرفالملوک با پدرش مظفرالدین شاه هم بسیار نزدیک بود و روابط گرمی با پدرش داشت. برای همین در مواقعی که اختلافاتی بین دربار با میرزا علیخان امینالدوله صدراعظم پیش میآمد، مداخله میکرد و به گفتهی امینی، «مادرم با وجود جوانی سعی میکرد که واسطه باشد و چون پیش پدرش سپیدبخت و بدون ملاحظه بود مراتب را به استحضار شاه میرسانید.»
اما اختلافات درباریان خیلی زود باعث شد تا میرزا علیخان امینالدوله در سال ۱۲۷۷ خورشیدی یعنی حدود یک سال پس ازدواج اشرفالملوک استعفا کند و مجبور شود به گیلان برود و در مِلک پسرش در لشت نشاء ساکن شود.
این مِلک را مظفرالدینشاه، در فرمانی به میرزا علیخان امینالدوله، به نام پسرش محسن کرده بود که بیشتر از سی روستا و مزرعه داشت. این منطقه از مناطق حاصلخیز نزدیک رشت است که رودخانهی سپیدرود از کنار آن میگذرد.
جانشین او میرزا علیاصغرخان امینالسطان که در دورهی ناصرالدین شاه نیز صدراعظم بود، و عدهای از دربایان مخالف میرزاعلیخان امینالدوله بودند و او به ناچار تصمیم گرفت به همراه پسرش به سمت لشت نشاء حرکت کند. تازه به قزوین رسیده بودند که خبری از دربار به اشرفالملوک رسید که جان همسر و پدر همسرت در خطر است. فخرالدوله خودش را به قزوین رساند و به همسر و پدر همسرش گفت که میخواهد با آنها تا رشت بیاید و برگردد. در این فاصله چند بار پیک از دربار به سمت فخرالدوله روانه شد که برگردد اما او زیر بار نرفت.
میرزا علیخان چند سال بعد در سال ۱۲۸۳ بر اثر بیماری در همان املاک لشت نشاء درگذشت اما سالها بعد اشرفالملوک که احترام زیادی برای او قائل بود در سال ۱۳۲۶ مسجدی در پارک امینالدوله به یاد میرزا علیخان و با نام امینالدوله ساخت که الان به نام مسجد فخرالدوله معروف است و در نزدیکی دروازه شمیران قرار دارد که توسط نیکلای مارکف معمار روسی ساخته شده است.
محسن بعد از یک سالی که در لشت نشاء بود به سِمت وزیر بقایا یا وظایف منصوب شد که وظیفهاش رسیدگی به حساب ولایات و حکام و مطالبات دولت بود و زیر نظر صدراعظم کار میکرد.
از گفتههای شاه فقید رضا شاه پهلوی است که گفته است «قاجاریه یک مرد و نیم داشته است مردش فخرالدوله و نیم مردش آقامحمدخان بوده».
اما بعد از مرگ مظفرالدین شاه و به قدرت رسیدن محمدعلی شاه و در دورهی مشروطه محسن از کارهای سیاسی فاصله گرفت و از محل درآمد املاکش در لشت نشاء روزگار میگذرانید. در همین دوره یک بار از سوی نیروهای میرزا کوچک جنگلی به گروگان گرفته میشود که فخرالدوله با پرداخت ۷۵ هزار تومان پول او را آزاد میکند. علاوه بر این، گفته میشود بعد از به توپ بستن مجلس در دورهی محمدعلی شاه به دست قزاقهای روس، محسن امینالدوله محل اختفای چند تن از مجاهدان مشروطهخواه را در پارک امینالدوله فاش میکند که این کار موجب دستگیری و کشته شدن آنها میشود.
علی امینی در کتاب خاطراتش با اشاره به این وقایع مینویسد: «بالاخره این پیشامدها موجب شد که پدرم خود را در میدان مبارزات ناتوان دید و ادارهی امور زندگی را به مادرم سپرد و خود در گوشهی انزوا و عزلت، بقیهی عمر را سپری کرد.»
زن ثروتمند قاجار
بعد از آن محسن از فعالیتهای سیاسی و اقتصادی کنارهگیری میکند و وکالت اموال و داراییهایش را به همسرش، فخرالدوله واگذار میکند. او پیش از این نیز در ادارهی اموال امینالدوله صاحب نفوذ بود و بدون مشورتش کاری صورت نمیگرفت ولی بعد از آن توانست با مدیریت درست و استفاده از این ارثیه به یکی از ثروتمندان ایران تبدیل شود.
در این دوره به گفتهی علی امینی، وقتی انقلاب مشروطه به پیروزی رسید میرزا کریم رشتی که از مشروطهخواهان بود «با القاء شبهه دشمنان و مخالفان مجاهدین منزل ما را اشغال کردند و قسمت عمدهی اثاثیه را غارت نمودند و اگر پافشاری آقای سیدحسن تقیزاده نبود قصد تصاحب خانههای ما را داشتند.»
اختلاف اصلی بین میرزا کریم رشتی به املاک لشت نشاء برمیگشت که ظاهراً مدتی این املاک به وی اجاره داده شده بود و به گفتهی آقای امینی، «همین عمل منشأ و مبدأ دعوای تاریخی بین خانوادهی ما و مرحوم میرزا کریمخان گردید و بالاخره پیدایش همین دعوا بود که موجب دخالت مادرم در ادارهی امور زندگی ما و ورود او در میدان مبارزات سیاسی شد.»
زنان در آن زمان بیشتر در خانه بودند و نامشان کمتر شنیده میشد. امینی از قول مادرش نقل میکند که «وقتی تصمیم به دخول در مبارزهی سیاسی گرفتم پیش مستوفیالممالک رفتم و گفتم که در اثر ضعف حکومت و نداشتن دادرس برای حفظ حقوق و نجات زندگی خود و بچههایم ناگزیرم وارد در کشمکش شوم و چون یک نفر زن هستم دشمنان از هیچگونه تهمت و افترا و حملات ناجوانمردانه کوتاهی نخواهند کرد ولی من با توکل به خداوند متعال، ایمان به حقانیت خودم از هیچ چیز باک ندارم و با اطمینان به پیروزی در این جنجال وارد میشوم.»
این اختلاف مدت زیادی ادامه داشت تا آنکه در کودتای سیدضیا در سال ۱۲۹۹ خانوادهی امینالدوله نگران شدند و اشرفالملوک به همراه همسر و فرزندانش به قم رفتند تا در صورت بروز خطر در صحن بست بنشینند. در همین موقع خبر رسید که پروندهی زمین لشت نشاء از رشت به تهران منتقل شده و احضاریهای به درخت کنار در خانهشان در پارک امینالدوله نصب شده است.
بالاگرفتن اختلاف با میرزا کریمخان رشتی و ارتباط و روابط او با دادگستری، محسن امینالدوله را به این نتیجه رسانده بود که کار تمام است و برای همین هم نباید به دادگاه رفت اما امینی میگوید که مادرش در مقابل «استدلال تسلیمآمیز پدرم برآشفته و گفت من کسی نیستم که خود را دستبسته تسلیم زور کنم. من میروم و با اتکاء خداوند متعال تا آخرین نفس مبارزه کنم و اگر محکوم شدم و شکست خوردم لااقل پیش وجدانم و مردم سربلند هستم که جنگ کرده و شکست خوردهام نه اینکه از میدان جنگ فرار کرده باشم.»
در این دوره محسن امینالدوله از کار کناره گرفته و اشرفالملوک با نه فرزند (هشت پسر و یک دختر) مسئولیت خانواده و املاک را بر عهده داشت. برای همین هم برای پس گرفتن املاک با رضاشاه دیدار کرد که آن زمان سردار سپه و وزیر جنگ بود. سردار سپه رأی به نفع اشرفالملوک داد و دستور بازگرداندن املاک او را صادر کرد.
اشرفالملوک حالا مسئولیت املاک لشت نشاء، باغ الهیه، پارک امینالدوله و املاک کهریزک را برعهده داشت و حساب و کتابش بسیار دقیق بود. علی امینی در بارهی مادرش میگوید: «قدرت کار و فعالیت مادرم شگفتانگیز بود و خوب یاد دارم که در عین گرفتاریهای گوناگون دقیقهای غفلت از عمران و آبادی املاکش نداشت و در فصل درختکاری با وجود برف و سرما چه در تهران و چه در کهریزک ساعات طولانی در بیابان به دست خود درختکاری کرد و برای رسیدگی به کار مقنیها شخصاً طناب به کمر بست و درون چاه رفت و در مطالب مربوط به قنایی و بنایی و کشاورزی فوقالعاده مطلع و وارد بود.»
زن قدرتمند و فعال
او با آنکه سوادش در حد خواندن و نوشتن بود اما «قدرت بیان فوقالعادهای» داشت و همگان را تحت تأثیر قرار میداد.
مهدی بامداد در جلد سوم کتاب شرح حال رجال ایران مینویسد: «فخرالدوله زنی بود بلکه میتوان گفت مردی بود بسیار فعال، پشتکاردار، مدیره، مدبره، خیلی مرتب و منظم، اجتماعی، عاقل، بااطلاع از اوضاع مملکتی و جریان روز. شوهر و فرزندانش از او خیلی حساب میبردند و احترام او را خیلی داشتند و بدون مشاوره با او اقدام به کاری نمینمودند ... اموالی که از میرزا علیخان امینالدوله به محسنخان امینالدوله به ارث رسید اگر مدیریت و فعالیت او در کار نبود ممکن بود که به کلی از بین برود. کوشش و زرنگی او بود که آن اموال حفظ و نگهداری شد.»
مهدی بامداد مینویسد: «فخرالدوله بین زنان ایران زن فوقالعادهای بود و نبوغی داشت و نظیرش در ایران خیلی کم بود. از گفتههای شاه فقید رضا شاه پهلوی است که گفته است «قاجاریه یک مرد و نیم داشته است مردش فخرالدوله و نیم مردش آقامحمدخان بوده». یکی از روزها من این موضوع را از فخرالدوله پرسیدم که شاه چنین چیزی گفته است آیا صحت دارد؟ فخرالدوله به من جواب داد که من هم مثل شما چنین چیزی شنیدهام.»
دکتر منصوره اتحادیه تاریخنگار و نویسنده هم میگوید: «گفته شده که رضا شاه گفته قاجاریه اگر یک مرد داشت مثل فخرالدوله سلطنت را از دست نمیدادند.»
زنی بخشنده و پیشرو
فخرالدوله با آنکه از متمولین زمانهی خود به حساب میآمد اما حساب و کتاب دقیقی در دخل و خرجش داشت. برای نمونه او به هر یک از فرزندان خود ماهی چهار هزار تومان حقوق میداد وقتی پسرش علی امینی که در دولت فضلالله زاهدی وزیر مالیه بود، برای حقوق دو ماهه که هشت هزار تومان میشد، مراجعه کرد، متوجه شد که فقط دو هزار تومان به او پرداخت شده است و وقتی دلیل آن را از مادرش پرسید، فخرالدوله گفت: «یکی از مأمورین مالیه شش هزار تومان از مستأجرین من رشوه گرفته و من آن پول را به مستأجرین پس دادم و گفتم از حقوق تو که وزیر مالیه هستی کسر کنند، تا بفهمی مردم از دست مأمورین جنابعالی آقای وزیر چه میکشند.»
فخرالدوله علاوه بر نه فرزندش، چندین دختر و پسر دیگر داشت که همگی در پارک امینالدوله زندگی میکردند: «این اطفال همه سرراهی بودند و خانم فخرالدوله آنان را فرزندان خود مینامید. وضع زندگی این اطفال بسیار خوب بود ... بعد از بزرگ شدن ... به دختران جهیزیه و به پسران سرمایه لازم جهت کار میداد ... میگویند خانم فخرالدوله ۲۸ عروس و داماد داشت که همگی آنان از همین ایتام سرراهی بودند.»
علاوه بر این، او همهساله به صدها خانوادهی تهیدست کمک میکرد. او چند مسجد و مدرسه، بیمارستان و آسایشگاه در تهران، کهریزک و لشت نشاء بنا کرد. ولی با تمام این احوال، همیشه تا دینار آخر حساب پول خود را نگه میداشت.
در دورهی جنگ اشرفالملوک به همراه گروهی یک خیریه با نام «بنگاه بانوان برای نگهداری یتیمان» در کهریزک تأسیس کرده بود که در آن از دختران یتیم نگهداری میشد و آنجا را با همکاری دخترش اداره میکرد.
سنگ بنای آسایشگاه خیریهی کهریزک نیز در املاک او گذاشته شده که پیشتر درمانگاه امینالدوله بوده است. دکتر محمدرضا حکیمزاده بنیانگذار مؤسسهی کهریزک که در اوایل دههی پنجاه رئیس بیمارستان فیروزآبادی بود از دیدن بیماران معلول و پیر در اطراف بیمارستان رنجیده خاطره بود و خودش میگوید: من از دیدن این وضع و بدبختی معلولان یا بیماران غیر قابل درمان زجر میکشیدم تا به خواست ایزد توانا بدون توجه به جوانب کار درمانگاه متروکه مرحوم امینالدوله واقع در کهریزک که با هزینهی مرحومه بانو فخرالدوله که از بانوان نیکوکار بوده، دایر گردیده بود و به دلایلی سالها درب آن بسته مانده بود مورد استفاده قرار دادم و دو سه نفر معلول که پناهی نداشتند در آن جا بستری کردم و هدفم این بود که به لطف ایزد توانا و کمک نیکوکاران، این بیچارگان در آن جا بخوابند و تا زمانی که زنده هستند تا حدّ امکان از آنها پذیرایی گردد. این کار را هم کردم ... هسته اولیهی هیئت مؤسس تشکیل شد به خواست خداوند متعال و همت بانیان خیراندیش فعالیت آغاز شد.»
سید محسن ماجدی، تهرانپژوه نیز میگوید: «اشرفالملوک فخرالدوله در دههی ۳۰ اولین ژنراتور برق را به محلهی ری و سرتخت آورد که به «برق خانوم» معروف شد. تا قبل از این ژنراتور، روشنایی حرم عبدالعظیم حسنی و کوچههای اطراف آن با نور شمع تأمین میشد. ولی با آمدن برق خانوم، آستان حضرت، خانهها و کوچههای اطراف هم از این ژنراتور تغذیه میکردند.»
گفته میشود که او اولین مؤسسهی تاکسیرانی تهران را تأسیس کرده و یا کارخانهی قند و کبریتسازی درست کرده اما برخی تاریخنویسان میگویند که ما در این دوره با فقر اطلاعات تاریخی به خصوص در بارهی تاریخ زنان آن دوره روبهرو هستیم و با قرائن و شواهد موجود قادر به تأیید این اقدامات نیستیم.
فخرالدوله در سال ۱۳۲۹ به دلیل موقوفات آموزشی، از سوی وزارت فرهنگ نشان سپاس دریافت کرد. در همان سال شوهرش محسن امینالدوله درگذشت و بنابر وصیتش هیچ مجلسی برگزار نشد و هزینه ختم به بنگاه خیریه بانوان برای نگهداری از یتیمان داده میشود و فخرالدوله نیز همین روش را در پیش میگیرد و وصیت میکند که بعد از مرگش مراسمی گرفته نشود و هزینهی آن صرف امور خیریه شود.
در جامعهی مردانهای که زنان نقش چندانی در مسائل اجتماعی و اقتصادی نداشتند، فخرالدوله را میشود پیشگام زنان قاجاری دانست. او برخلاف عرف جامعهی آن روز، تنها دخترش را به عنوان وصی بعد از مرگش معرفی میکند. او در وصیتنامهاش علاوه بر تعیین سهم هر یک از فرزندان، مینویسد: «یک ثلث از کلیهی متروکات من را اعم از منقول و غیرمنقول و وجوه نقد و غیره خارج و به تصرف دخترم معصومه بدهند که مشارالیها طبق دستوری که در این وصیتنامه دادهام رفتار و فرزندان من حق هیچگونه سؤال و پرسشی از او نخواهند داشت.»
او از دخترش میخواهد که با این اموال و وجوه نقد، به همه کسانی که برای او کار میکردند حقوق و مقرری در نظر گیرد. در وصیتنامه برای برخی علاوه بر پرداخت مقدار معینی پول به صورت یکجا و در قالب پاداش، مبالغی نیز به صورت ماهانه حقوق در نظر میگیرد و از دخترش میخواهد که تا پایان عمر به آنها پرداخت شود.
اشرفالملوک فخرالدوله پنج سال بعد از مرگ شوهرش در بیستوپنجم دیماه ۱۳۳۴ در سن ۷۳ سالگی بر اثر سکتهی قلبی درگذشت و در گورستان ابن بابویه در جنوب تهران به خاک سپرده شد.
در سالهای اخیر بخشی از قبرستان ابن بابویه که آرامگاه خانوادگی فخرالدوله بود، خراب شد و عمارت فخرالدوله در خیابان فخرآباد که در فهرست آثار ملی ثبت شده، از سوی شهرداری به «خانهی مداحان اهل بیت» واگذار شد. این خانهی تاریخی در بخشی از اراضی پارک امینالدوله قرار داشت که در اواخر قاجار به میرزا احمدخان منشورالملک از مدیران وزارت خارجه فروخته شد اما همچنان به عمارت فخرالدوله معروف است. هفتاد سال از مرگ این زن قدرتمند قاجاری میگذرد اما همچنان یادش در کارهای خیریه و در بناهایی چون عمارت فخرالدوله و مسجد فخرالدوله یا فخرآباد زنده است.
منابع:
دنیای زنان در عصر قاجار، دانشگاه هاروارد اشرفالملوک امینی (فخرالدوله)
محمود طلوعی، از طاووس تا فرح (جای پای زن در مسیر تاریخ معاصر ایران)، محمود، نشر علم، چاپ سوم ۱۳۸۰
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، جلد سوم، انتشارات زوار، ۱۳۵۷، صفحه ۱۹۹
ایرج امینی، بر بال بحران، زندگی سیاسی دکتر علی امینی، نشر ماهی، چاپ اول فروردین
نیلوفر کسری، اشرفالملوک امینی (فخرالدوله)، گنجینه اسناد، زمستان ۱۳۸۴، شماره ۶۰
مجله پادکست نیک آوا، اشرفالملوک امینی (فخرالدوله)
زن ثروتمندی که با خود روشنای به شهر ری آورد / ژنراتور برق خانوم کجاست، همشهری، ۲۴ آذر ۱۴۰۳
مهدی یساولی، واکاوی وصیتنامه اشرفالملوک امینی (فخرالدوله) بر پایه ویژگیهای زیست روزمره و اجتماعی ایرانیان در تاریخ، حق مادام الحیات، نشریه تاریخ روایی، پائیز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۸ و ۱۹
فخرالدوله، دانشنامه الکترونیکی زنان، وابسته به سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران