تب‌های اولیه

آیا اوضاع دنیا برای تعلیم و تربیت نامناسب است؟ (بخش اول)

زیگمونت باومن

یادگیری و تعلیم و تربیت به قامتِ دنیایی پایدار دوخته شده بود، دنیایی که امید میرفت که پایدار بماند و قرار بود که پایدارتر شود. در چنین جهانی، حافظه چیزِ ارزشمندی به شمار میرفت، و هر چه قویتر و پایدارتر بود، باارزشتر محسوب می‌شد. امروز چنین حافظه‌ی قوی و پایداری از جهاتِ بسیاری بالقوه مایه‌ی ناتوانی، از جهاتِ بسیار دیگری گمراهکننده، و از اکثر جهات بیفایده است.

دموکراسی و حقیقت

فرامرز دِبویویلا

تصمیم‌های سیاسی ما تا چه اندازه باید مبتنی بر فهم روزمره و باورهای اکثر مردم، و تا چه حد باید مبتنی بر نظر تخصصی‌تر و پیچیده‌تر خبرگان حقوقی، علمی یا اقتصادی باشد؟ چطور می‌توان موازنه‌ای عملی میان این دو برقرار کرد؟ کتاب تاریخ مختصر دموکراسی و حقیقت به یکی دیگر از مشکلات اصلیِ «نظام حقیقت» دموکراتیک می‌پردازد: تنش میان شناخت نخبگان و «شعور» مردم عادی.

آلمانی‌هایی که به هیتلر «نه» گفتند

رادریک برِیثوِیت

این تصور وجود دارد که مخالفان هیتلر به طرز اسف‌باری کم‌تعداد بودند، و اکثر آنها هم ملی‌گرایان متعصبی بودند که هرگز نمی‌توانستیم با آنها معامله کنیم. این تصور نادرست و نامنصفانه است. همه‌‌ی کسانی که در برابر هیتلر به پا خاستند نظامی، اشراف پروسی و سیاستمداران غیرنظامی نبودند. مردم «عادی» هم شهامت زیادی از خود نشان دادند. 

چه کسی رزا لوکزامبورگ را کشت؟

لارا فایگِل

دقیقاً صد سال پیش در همین روز رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در برلین دستگیر و تنها چند ساعت بعد کشته شدند. گایتینگر که در کتابش از هویت آمران و عاملان این قتل‌ها پرده برداشت این قتل‌ها را «یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های قرن بیستم» می‌داند. اما چرا؟

مردم دل‌مشغولِ گذشته‌اند

اکونومیست

سیاستمداران همیشه از گذشته سوءاستفاده کرده‌اند. اما اکنون نوستالژی هم در کشورهای ثروتمند و هم در اقتصادهای نوظهور رواج یافته است. راست و چپ، دموکراسی‌ها و دیکتاتوری‌ها، همگی دارند از شکوه و جلال دوران گذشته یاد می‌کنند.

چرا از فوتبال بیزارم؟

سایمون کریچلی

من عاشق فوتبالام، اما اغلب از خود می‌پرسم آیا فوتبال را بیش از حد دوست ندارم؟ و آیا این سبب نمی‌شود که از خود بی‌خود شوم و قوای انتقادی‌ام را به ‌آسانی از دست بدهم؟ شاید باید به شدت به فوتبال بدگمان بود، و از نقش آن در زندگی خود بیشتر انتقاد کرد تا تجلیل.

سکوت دیگر بس است

اَلمودِنا کارّاسِدو، رابرت باهار

در اواخر نوامبرِ گذشته گروهی از نوجوانان اسپانیایی به سینمایی در مادرید رفتند که در آن جای سوزن انداختن نبود. وقتی فیلم شروع شد با توجه محض به داستان‌هایی درباره‌ی کشورشان گوش دادند که قبلاً هرگز نشنیده بودند. داستان‌‌ نوزادانی که در بدو تولد به زور از مادرانشان جدا شدند، داستان آدم‌های بی‌گناهی که پس از اعدام در قبرهای دسته‌جمعی به خاک سپرده شدند، داستان شکنجه و مبارزه‌ی نسل‌های متوالی‌ای که می‌خواستند پیش از به فراموشی سپرده شدنِ فجایعِ رخ‌داده، عدالت اجرا و از آنها اعاده‌ی حیثیت شود.

افول دموکراسی صرفاً معلول نادانی نیست

کاس موده

دموکراسی در بحران است و برخی از صاحب‌نظران، جهل و نادانی را علت آن می‌دانند. به شعار یک روزنامه‌ی مهم آمریکایی توجه کنید: «دموکراسی‌ها در ظلمتِ جهل می‌میرند.» این شعار، پاسخی ساده‌اندیشانه به ظهور اقتدارگرایی و پوپولیسم در سراسر جهان است. بی‌تردید، محبوبیت این شعار ناشی از توسل به همان منطق «جنبش روشنگری» است که شناخت را معادل با قدرت و پیشرفت می‌شمارد.