فیلسوف فرانسوی نظریهاش را چنین خلاصه کرده است: «هیچگاه ما آزادتر از وقتی نبودهایم که تحت اشغال حکومت آلمان بودیم.» بینش اصلی سارتر این بود که ما زمانی کاملاً به حدود آزادی خود و سرشت حقیقی آن واقف میشویم که از حیث فیزیکی و جسمانی از عمل و فعالیت کردن بازمیمانیم. اگر او برحق باشد، آنگاه این بیماریِ همهگیر فرصتی است برای آنکه بار دیگر دریابیم که منظور از آزاد بودن چیست.
از منظر تاریخی، به نظر میرسد که فلسفه، در مقایسه با علم، به پیشرفتهای زیادی دست نیافته است. اما چنین تصوری واقعاً نگرانکننده نیست. فلسفه آیندهی گستردهای پیش رو دارد. فلسفه حتماً میتواند در آینده، و به یاری علم، برای پرسشهای قدیمی خود پاسخهای تازهای پیدا کند.
شما محق هستید هر عقیدهای که میخواهید داشته باشید. اما عقاید شما، درست مانند عقاید من، میتوانند در معرض انتقاد و وارسی قرار گیرند. «آزادی عقیده» و «حقِ داشتنِ عقیده» به این معنی نیست که دیگران حق ندارند عقیدهی ما را زیر سؤال ببرند و یا آن را نادرست و زیانبار بشمارند.
در دنیای ارتباطات فراگیر امروزی، در اینترنت و فضای مجازی، به ندرت یادمان میماند که فضایی برای تفکر و تأمل انفرادی فراهم کنیم. اما اگر قابلیت خلوتگزینی، یعنی توانایی خلوت کردن با خود، را از دست بدهیم، توانایی اندیشیدن را هم از دست میدهیم. پیش از این که بتوانیم با دیگران همصحبت شویم، باید مصاحبت با خود را بیاموزیم.