تاریخ انتشار: 
1397/10/26

گسست‌ها و پیوستگی‌های یک انقلاب چهل ساله

مریم حسین‌خواه

عکس از پریسا اکبرزاده

اهمیت به رسمیت شناختن فضای چند قطبیِ جامعه‌ی ایران، توجه به ریشه‌های گوناگون انقلاب ۵۷، بحران حرکت‌های اجتماعی در ایران، نقش کاتالیزوری جنبش زنان در مسیر به سوی دموکراسی و پارادوکس روحانیت در حفظ خویش و حفظ نظام از جمله نکاتی بودند که در کنفرانس «انقلاب ایران، پس از ۴۰ سال: گسست‌ها و پیوستگی‌ها» به آنها پرداخته شد.

این کنفرانس هفته‌ی گذشته، از سوی مؤسسه‌ی «ایران آکادمیا» و با همکاری دانشگاه لایدنِ هلند و «انجمن پژواک» فرانسه در شهر لایدن هلند برگزار شد و شماری از اساتید دانشگاه و پژوهشگران حوزه‌های مختلف در آن سخنرانی کردند.

 

عمار ملکی: ضرورت پذیرش فضای چند قطبی جامعه  

«تنها راه ما دیدن و پذیرفتن فضای چند قطبی است که در جامعه‌ی ایران وجود دارد.»

عمار ملکی، استادیار علوم سیاسی در دانشگاه تیلبرگ هلند، که «بررسی گرایشها و جریانات سیاسی در ایران امروز» را موضوع سخنرانی‌اش قرار داده بود، در توضیح اهمیت این موضوع گفت: «دیدگاه‌های موجود در ایران فقط طرفداران اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان نیستند و دیدگاه‌های دیگری هم هستند که نمایندگانش نمی‌توانند در انتخابات شرکت کنند و باید دیده شوند.»

او با اشاره به اصرار بر دو قطبی دیدن جامعه، اضافه کرد: «این دو قطبی دیدن فقط از طرف دیدگاه‌های داخل حکومت نیست. حتی در بین اپوزیسیون خارج از نظام هم گفتن این‌که طرفداران پادشاهی در بین مردم رأی و طرفدار دارند، اشاره به این‌که فدرالیسم می‌تواند یک راه‌حل باشد یا برخی هم تحول‌خواهی را راهی برای تغییر می‌دانند، منجر به واکنش‌های شدید مخالفان این دیدگاه‌ها می‌شود.»

 

محمدرضا نیکفر: انقلاب ۵۷ ارتجاعی بود

محمدرضا نیکفر، فیلسوف و سردبیر زمانه، سخنانش درباره «انقلاب دو بُنی» را با بیان این‌که انقلاب ۵۷ را ارتجاعی می‌داند شروع کرد.

او گفت: «من هم مثل بسیاری از هم‌نسلانم، انقلاب را مثبت ارزیابی می‌کردم. فکر می‌کردم اصل انقلاب خوب بوده، اما گرفتار یک رهبری بد شده است. در همان سال‌های اول، زمانی که به خارج آمدم و فرصت مطالعه و بازبینی یافتم به آن گرایش پیدا کردم که انقلاب را ارتجاعی بدانم و از این فکر بگسلم که انقلاب همواره مترقی است.»

او گفت: «انقلاب دارای دو ریشه‌ی اجتماعی متفاوت، دو تاریخ متفاوت و همچنین دو دسته نماد و رفتار و ژست و زیبایی‌شناسی بوده و از چشم‌انداز این دو بُنِ متفاوت، دو نتیجه‌ی متفاوت به بار آورده است.»

او در رد نظریه‌ی کسانی که انقلاب ۵۷ را یک بنی و آن هم بن و ریشه‌ی اسلام‌گرا می‌دانند، گفت: «رخ‌دادها چنین نظریه‌ای را تأیید نمی‌کنند. در پیشامدهای نمادین آغازین نامی از خمینی و اسلام در میان نیست. با تحرکاتی در قم نام خمینی مطرح می‌شود، اما هنوز تا نیمه‌ی ۱۳۵۷ سروَری بی‌رقیب او بر جریان عمومی انقلاب قطعی نیست. قطعی هم که می‌شود، بی‌منازع نمی‌ماند، حتی پس از انقلاب. کشتار ۶۷ پایان قطعی این ستیز بود که یک خط، خط دیگر را در خاوران به خاک سپرد و پس از آن فصلی دیگر آغاز می‌شود.»

 

فرهاد خسروخاور: یک نسل نمی‌تواند شکست بخورد و دوباره حرکت کند

در ادامه، فرهاد خسروخاور، جامعه‌شناس و استاد مدرسه‌ی عالی مطالعات علوم اجتماعی پاریس به «گونه‌شناسی کنشگران و جنبش‌های اجتماعی» پرداخت.

این استاد جامعه‌شناسی انقلاب ۱۳۵۷ را حرکتی غیردموکراتیک و ضد دموکراتیک توصیف کرد و گفت: «شعار این انقلاب آزادی بود، اما این آزادی به هیچ‌وجه آزادی دموکراتیک نبود. یک بخش‌اش آزادی جوانان چپ‌ بود که می‌خواستند خودشان آزاد باشند و یک بخش‌ هم آزادی دهقان‌های از ده آزاد شده که خواستار آزادی‌های سنتی بودند و نه دموکراتیک.»

او حرکتی که با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور رخ داد را اولین نشانه‌ی تحول جامعه‌ای دانست که از اسلام‌گراییِ پس از انقلاب به پسااسلام‌گرایی می‌رود و گفت که این پسااسلام‌گرایی در جامعه‌ی مدنی ایران ریشه دواند.

به گفته‌ی خسروخاور، اعتراض‌ها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، که از آن به عنوان «حرکت سبز» یاد کرد، نشان‌دهنده‌ی این بود که ما یک جامعه‌ی مدنی داریم که خواسته‌هایش به هیچ‌وجه بُعد مذهبی ندارد و سکولار و عرفی شده است و بحث شهروندی و رأی من در آن غلبه دارد.

او در ادامه به اعتراضات سراسری دی‌ماه ۱۳۹۶پرداخت و با بیان این‌که این حرکت ابعادی غیردموکراتیک داشت، گفت: «نمی‌خواهم انتقاد کنم و بگویم خوب یا بد بود اما به نسبت حرکت‌هایی مثل حرکت سبز غیردموکراتیک بود و خواسته‌های غیرسیاسی و اقتصادی داشت.»

او اضافه کرد: «یک عده احساس می‌کردند دارند فقیر می‌شوند و این فقرشان به دلیل فساد است. آن‌ها می‌خواستند رنج و ستمی که به آنها می‌شود را پاسخگو باشد، اما این حرکت انسجام نداشت و خواسته‌های اقتصادی‌شان در سطح سیاسی متبلور نمی‌شدند.»

خسروخاور با بیان این‌که حرکت‌های اجتماعی در ایران دچار بحران شده و فعلاً حرکت قابل‌توجه و آینده‌داری به چشم نمی‌خورد، گفت: «مسئله‌ی اساسی، شکنندگی حرکت‌های اجتماعی است. در برخی مثل حرکت‌های زنان این شکنندگی کمتر است و با همه‌ی فشارها و بالا و پایین‌ها، امتداد دارند و یک تخیل اجتماعی به‌ وجود می‌آورند که از آن می‌توان برای آینده و تحقق خواسته‌های زنان استفاده کرد.»

او البته گفت این‌که در کوتاه‌مدت چشم‌اندازِ حرکت اجتماعیِ عظیمی در ایران دیده نمی‌شود به این معنا نیست که در آینده هم شاهد حرکت‌های اجتماعی نباشیم. از دیدگاه این جامعه‌شناس، شکست «حرکت سبز» باعث شد که آن نسل نتواند حرکت جدیدی به وجود بیاورد و از آنجا که یک نسل نمی‌تواند شکست بخورد و دوباره حرکت کند، باید نسل دیگری بیاید که توان ایجاد یک حرکت جدید را داشته باشد.

 

نیره توحیدی: جنبش زنان کاتالیزوری به سوی دموکراسی است

نیره توحیدی، استاد جامعه‌شناسی و مطالعات زنان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، «جنبش زنان ایرانی در چهل سالی که گذشت» را موضوع سخنرانی‌اش در این کنفرانس قرار داده بود.

این استاد مطالعات زنان معتقد است که مسئله‌ی جنسیت و جنبش زنان یک مسئله‌ی محوری برای رسیدن به دموکراسی است که می‌تواند الهام‌بخش سایر جنبش‌های مدنی در ایران باشد و مثل کاتالیزوری می‌تواند ما را به سمت دموکراسی ببرد.

او در پاسخ به کسانی که می‌گویند ما در ایران جنبش زنان نداریم، گفت: «ما جنبش زنان داریم و از دوران هاشمی و بهخصوص دوران احمدی‌نژاد به طور واضح، جنبش زنانی داریم که امتداد دارد و اثرگذار است.»

توحیدی البته اضافه کرد که ما در جنبش زنان ایران هنوز در مرحله‌ی حق‌خواهی هستیم و حقوق اولیه‌ی شهروندی‌مان را به دست نیاورده‌ایم.

او با اشاره به این‌که در وضعیت زنان ایران همه چیز سیاه نیست، گفت که ما پیشرفت‌هایی هم داشته‌ایم، اما اعتبار این پیشرفت‌ها به خود زنان برمی‌گردد نه به حکومت.

به گفته‌ی او دینامیسم جامعه و خود انقلاب، فوران عاملیت برای زنان بود و بسیاری از زن‌های سنتی از این وضعیت برای حضور در جامعه بهره بردند. اما در عین حال وضعیت زنان در ایران ضد و نقیض هم است. به گونه‌ای که مثلاً از یک طرف تحصیلات زنان در ایران بسیار چشمگیر است و از دوره‌ی خاتمی در سال ۱۳۷۶ تا کنون، برای دو دهه زنان بیشتر از مردان وارد دانشگاه می‌شوند و حتی در دوره‌ی دکتری ۳۶ درصد دانشجویان زنان هستند. اما این موضوع تضادهای خودش را دارد و زنان تحصیل‌کرده بی‌کارند و سطح اشتغال رسمی زنان به همان به اندازه‌ی دوره‌ی شاه مانده است. یا مثلاً فقط ۱۶ درصد هیئت علمی دانشگاه‌ها و ۶ درصد استادهای رسمی زن هستند.

نیره توحیدی در ادامه به ویژگی‌های جنبش زنان ایران پرداخت و گفت: «جنبش زنان در ایران با ناسیونالیسم و نوعی احساسات و معیارها و ارزش‌های ضد‌امپریالیستی آمیخته شده است. این باعث شده نه فقط در ایران بلکه در کشورهایی با تجربه‌ی استعمارشدگی و دخالت‌های غرب، همیشه زن‌ها و تجددخواهان در یک موضع دفاعی قرار بگیرند که باید موضع خود را با غرب و غرب‌زدگی مشخص کنند و خواسته‌هایشان در چنبره‌ی این گفتمان قرار گرفته است.»

 

جلیل روشندل: سیاست خارجی ایران «هم‌ شرقی، هم غربی» است

جلیل روشندل، استاد علوم سیاسی و امنیت بین‌الملل دانشگاه کارولینای شمالی، از دیگر سخنرانان این کنفرانس بود که به «پارادایم سیاست خارجی ایران» پرداخت.

او گفت: «شعار "نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی ایران" به صورت یک فلسفه‌ی سیاسی و تغییر ماهوی در پارادایم روابط خارجی ایران ظاهر شد، اما این شعار بدون چارچوب اجرایی و فاقد فلسفه‌ی بنیادین بود.»

به گفته‌ی او «در زمان جنگ ایران با عراق، انقلابیون با شعار نه شرقی–نه غربی به ظاهر روی پرچم آمریکا لگد می‌کوبیدند، اما در خفا از آمریکا و حتی اسرائیل قطعات جنگی تهیه می‌شد، و به طور علنی در بالاترین سطح با مقامات عالی‌رتبه‌ی شوروی ملاقات و معامله می‌کردند.»

چنان‌که این استاد علوم سیاسی می‌گوید در واقع سیاست اعلامی جمهوری اسلامی ایران، «نه شرقی، نه غربی» بود، سیاست اِعمالی‌اش: «نه غربی، نه غربی» و سیاست نهفته‌اش: «هم شرقی، هم غربی» بود.

به گفته‌ی ‌روشندل «رهیافت سیاست خارجی ایران در ۴۰ سال گذشته به وضع فعلی رسیده که چیزی جز بن‌بست و انتظار برای انفجار ناشی از سرسختی نیست.»

جلیل روشن‌دل، دلیل تغییرنکردن این پاردایم را تمامیت‌خواهی، محوریت رهبر در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی و همچنین اصل قرار دادن حفظ موجودیت نظام به عنون شرط ابدی و ازلی عنوان کرد.

 

حسن فرشتیان: روحانیت در پارادوکس حفظ خویش یا نظام

در ادامه‌ی این کنفرانس، حسن فرشتیان، پژوهشگر دینی که دکترای حقوق و مطالعات سیاسی دارد به «تحولات روحانیت شیعی در آزمون انقلاب ۱۳۵۷» پرداخت.

به گفته‌ی این پژوهشگر دینی، «با پیروزی انقلاب بهمن 1357، روایتی خاص از اسلام سیاسی قدرت را به دست گرفت و آن خوانشی که در حوزه‌های علمیه‌ی شیعی در اقلیت بود تبدیل به گفتمان غالب شد.»

به گفته‌ی او قبل از انقلاب، غالب روحانیون جزو طبقات فرودست جامعه بودند، پناهگاه فرودستان بودند و در حاشیه‌ی قدرت و برضد قدرت بودند. اما پس از انقلاب روحانیون تبدیل به فرادستان شدند، پناه بودن روحانیون از بین رفت و می‌بینیم که مردم حتی به امام جمعه پشت می‌کنند. از سوی دیگر روحانیون در رأس قدرت، محور قدرت و حامی و توجیه‌گر قدرت هستند.

او با دسته‌بندی روحانیون به دو گروه سنتی و مترقی، ادامه داد: «اگر قبل از انقلاب، ویژگی اساسی روحانیون مترقی، مبارزه‌ی سیاسی و تلاش برای حاکمیت اسلام سیاسی بود، در دوران پساانقلاب، شاخصه‌ی اصلی آن، در نفی اسلام سیاسی و در نفی ضرورت حکومت دینی و در همگامی با معیارهای جهان‌شمول حقوق بشری تعریف می‌شود.»

فرشتیان با اشاره به این‌که روحانیت بین پارادوکس حفظ خویش و حفظ نظام گیر کرده است، گفت: «روحانیت قبل از انقلاب پاسدار حریم مرزهای سنت بود، ولی الان پاسدار حریم نظام و سپس حریم خودشان شده است.»

 

سعید پیوندی: دموکراتیک شدن فضای روشنفکری چپ در دهه‌ی چهارم انقلاب

«روشنفکری چپ ایران: دگردیسی در پی گذار از طوفان‌ها» موضوع سخنرانی سعید پیوندی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه لورن بود.

به گفته‌ی او پس از انقلاب ۵۷، عواملی همچون شکستن بُعد قدسی انقلاب و فضیلت رادیکالیسم انقلابی، تجربه‌‌ی خشونت سیاسی و دولتی، بحران و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و مهاجرت بخش بزرگی از روشنفکران چپ رادیکال به خارج از کشور، روشنفکری چپ رادیکال را دستخوش بحران جدی کرد.  

سعید پیوندی دهه‌ی اول انقلاب را دهه‌ی تجربه‌ی انقلاب و تجربه‌ی گفتمان‌های رادیکال و انقلاب عنوان کرد و گفت که دهه‌ی دوم، دوران بحران و بازاندیشی درباره‌ی تجربیات ناشی از انقلاب سال 1357 و نیز تحولات جهانی و پایان نظام‌های ایدئولوژیک اروپای شرقی بوده است.

از دیدگاه او: «دهه‌های سوم و چهارم انقلاب، دهه‌های ساخت و پرداخت و تثبیت گفتمان‌های تازه در فضای روشنفکری است و در این دهه‌ها است که ما شاهد تغییرات مهم در فضای روشنفکری ایران و در پارادایم روشنفکری چپ رادیکال هستیم.»

پیوندی جایگاه جدید گفتمان رفورمیستی در روشنفکری چپ، دموکراتیک شدن فضای روشنفکری چپ، به میدان آمدن نسل جوان‌تر روشنفکران چپ و کنار گذاشتن دنباله‌روی از روشنفکران مرجع را از جمله نشانه‌های چهره‌ی جدید چپ عنوان کرد و گفت که در این دوره ما شاهد روشنفکری فروتنانه، روشنفکری زنانه‌ی جدید و جهانی‌شدن روشنفکری ایران هستیم.

 

عسل باقری: حذف زن در سینمای سال‌های نخست پس از انقلاب

عسل باقری، دکترای زبانشناسی و نشانه‌شناسی، مدرس دانشگاه سوربن پاریس از دیگر سخنرانان این کنفرانس بود که به «بازنمایی روابط زن و مرد در سینمای ایران بعد از انقلاب» پرداخت.

او با بیان این‌که در ژانر «فیلم‌فارسی» در پیش از انقلاب، زن «ابژه‌»ای بود که هم سناریو و هم میزانسن با او بدرفتاری می‏کردند، گفت: «تعداد کمی از فیلم‏هایی که پیش از انقلاب اسلامی ساخته شده‏اند تصویری غیرکلیشه‌ای از شخصیت زن ارائه داده‌اند که در بین آن‌ها می‌توان به فیلم‏ خشت و آینه (۱۳۴۳) ساخته‌ی ابراهیم گلستان اشاره کرد.» به گفته‌ی او: «در سال‌های نخست بعد از انقلاب، شخصیت زن تقریباً از فیلم‏های سینمایی حذف شد و بعد از مدتی، کم‏کم زن در نقش‌هایی فرعی مانند مادری دلسوز و مقدس در فیلم‌‏ها ظاهر شد. در اواخر دهه‌ی شصت، زنان در نقطه‌ی طلایی دوربین‌ها قرار گرفتند و امروز شخصیت‌های زن سینمای ایران - در نقش‌هایی مثل مادران بی‌همسر، زنان طلاق‌گرفته و یا زنانی که به هر دلیلی دنبال احقاق حقوق خود هستند- به موضوعاتی معمولی و فراگیر تبدیل شده‌اند.»

نسیم خاکسار، نویسنده و نمایشنامه‌نویس نیز با مقاله‌‌ی «روایت‌های داستان و شعر از چگونه بودن ما در ۴۰ سال بعد از انقلاب ۵۷» در این کنفرانس شرکت داشت. او با مروری بر داستان‌ها و شعرهای منتشر شده در این چهار دهه، گزارشی مختصر از روایت زندگی مردم و دیدگاه‌های آن‌ها از انقلاب و واقعیت برخواسته از دل آن در طی این چهل سال و بازتاب آن در شعر و داستان ارائه کرد.

محسن متقی با موضوع «روشنفکران مسلمان در آزمون انقلاب ایران»، اسفندیار دانشور با موضوع «ادبیات ایرانی در تبعید»، ایرج سبحانی با موضوع «کوچ علم از دانشگاه و بحران اعتماد در علوم پزشکی» و رضا رکوئی با موضوع «بویش، تن، زمین: پدیده‌شناسی انقلاب ایران» از دیگر سخنرانان این کنفرانس بودند.

 

عکس‌ها از پریسا اکبرزاده