چطور دربارهی استفاده از داروهای ضدافسردگی تصمیم بگیریم؟
VOX
خوب است بدانید
اگر مدتزمان زیادی است که احساس غم و اندوه میکنید و نمیتوانید بر این احساسات غلبه کنید یا کسی را میشناسید که این شرایط را تجربه میکند، ممکن است به این فکر افتاده باشید که از پزشکتان بخواهید برایتان داروهای ضدافسردگی تجویز کند. میتوان گفت که داروهای ضدافسردگی از پرمناقشهترین درمانهای دارویی در علم پزشکی هستند و پوشش رسانهای دربارهی آنها معمولاً با سوگیری همراه است. اگر قرار بود هرچه را که در رسانهها میخواندیم یا میشنیدیم باور کنیم، نمیدانستیم این داروها را باید درمانی بسیار مؤثر بدانیم یا دارونماهایی بیخاصیت؛ آیا آنها داروهایی هستند بهطرز خطرناکی اعتیادآور یا اینکه عوارض جانبی ندارند؛ آیا داروهایی هستند که بیش از حد تجویز میشوند یا اینکه اتفاقاً بهاندازهی لازم تجویز نمیشوند. آنچه روشن است، این است که تمامی این عبارتهای ضدونقیض نمیتوانند صحیح باشند.
در این راهنما تلاش کردهام تا روایتی منصفانه از فواید و ضررهای داروهای ضدافسردگی به شما ارائه کنم.
افسردگی فراتر از غم و اندوه روزمره است
داروهای ضدافسردگی برای درمان افسردگی بالینی و مشکلات وابسته به آن استفاده میشوند، نه برای غم و اندوهی که هریک از ما هر از گاهی، بهویژه در هنگام مواجهه با مشکلات، ممکن است به آن دچار شویم. افسردگی بهعنوان یک بیماریِ روانپزشکی، وضعیتی که گاهی آن را افسردگی بالینی یا افسردگی عمده مینامند، به حالتی گفته میشود که در آن، یک نفر همیشه یا اکثر اوقات احساس غم و اندوه کند و این وضعیت حداقل دو هفته طول بکشد. البته برای تشخیص افسردگی باید علاوه بر غم و اندوه مجموعهای از علائم دیگر نیز وجود داشته باشد و بیمار احساس کند که این علائم، زندگی عادی او را مختل کرده است.
بهطور خلاصه، برای تشخیص افسردگی بالینی باید علائم زیر وجود داشته باشد: احساس افسردگی همیشه یا در بیشتر اوقات حداقل برای دو هفته؛ کمبود انرژی؛ لذتنبردن از کارهایی که قبلاً برای شخص لذتبخش بودهاند؛ کمتحرکی یا افزایش تحرک و بیقراری؛ اختلال در غذاخوردن از جمله بیاشتهایی یا پرخوری؛ اختلال در خواب، از جمله بیخوابی یا خوابآلودگی؛ فکرکردن در مورد خودکشی؛ ناتوانی در تصمیمگیری یا کاهش تمرکز؛ فقدان اعتمادبهنفس؛ افکار منفی در مورد خود، جهان یا آینده.
باید توجه کرد که دو تعریف در مورد افسردگی وجود دارد؛ یکی تعریفی است که «انجمن روانپزشکی آمریکا» استفاده میکند که جدیدترین نسخهی آن، در راهنمای تشخیص این انجمن آمده و دیگری تعریفی است که سازمان بهداشت جهانی ارائه میدهد و جدیدترین نسخهی آن مربوط به ژانویهی ۲۰۲۲ است. وجه تشابه میان این دو رویکرد آن است که هر دو برای تشخیص افسردگی بالینی وجود پنج مورد از علائم بالا را بهصورت دائمی یا بیشتر اوقات در طول دو هفته ضروری میدانند. ناامیدی نسبت به آینده یکی از علائمی است که در تعریف سازمان بهداشت جهانی به آن اشاره شده اما در تعریف «انجمن روانپزشکی آمریکا» ذکر نشده است.
تفاوت در تعریف افسردگی در این دو منبع کار را کمی مشکل میکند اما این نکته یادآوری خوبی نیز هست که این تعریفها و راهنماها حرف آخر را دربارهی تشخیص افسردگی نمیزنند.
یکی از فواید وجود شاخصههایی رسمی برای تشخیص بیماری، این است که تعیین میزان شیوع عوارض مختلف را امکانپذیر میکند. جدیدترین آمارها نشان میدهد که در هر مقطع زمانی، حدود ۵درصد از بزرگسالان در سراسر جهان دچار بیماری افسردگی قابلتشخیص هستند.
همانطور که احتمالاً میدانید یا خودتان تجربه کردهاید، اضطراب یکی از عارضههایی است که معمولاً با افسردگی همراه میشود. در واقع، حدود ۵۰درصد از افرادی که تشخیص افسردگی یا اضطراب را دریافت میکنند، به عارضهی دیگری نیز دچار هستند. آنچه وضعیت را پیچیدهتر میکند، این است که افسردگی میتواند به اضطراب ثانویه بینجامد. همینطور، اضطراب میتواند باعث افسردگی ثانویه شود و علائم این دو عارضه همپوشانیهای وسیعی با یکدیگر دارند.
اگر داروهای ضدافسردگی مؤثرند، پس جنجال بر سر چیست؟
داروهای ضدافسردگی اولین بار در حدود سال ۱۹۵۱ بهعنوان درمانی احتمالاً مؤثر برای افسردگی کشف و از حدود سال ۱۹۵۷ وارد درمانهای پزشکی شدند. از آن زمان تا کنون، اثربخشی این داروها بارها و بارها در کارآزماییهای بالینی (clinical trials) تصادفیسازیشده، دوسوکور[1] و شاهددار،[2] به اثبات رسیده است. بهرغم برخی نظرات، بهطور کلی شواهدی که در مورد اثرگذاری این داروها وجود دارد، بسیار محکم است.
همچنین کارآزماییهای بالینی در طول زمان نشان دادهاند که داروهای ضدافسردگی درمانی مؤثر برای اضطراب، درد و سایر مشکلات بودهاند. به همین دلیل است که داروهایی مثل ایمیپرامین که از جمله داروهای ضدافسردگی محسوب میشوند، برای درمان دیگر مشکلات نیز به کار میروند.
اکنون همهی داروهای افسردگیای که مجوز دریافت کردهاند، سطح ناقلهای عصبی شیمیایی مغز، بهویژه سروتونین و نوراپینفرین، را افزایش میدهند. سلولهای مغز بهوسیلهی این ناقلهای عصبی و از طریق سیناپس با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. در سطح روانشناختی، مدت اندکی پس از شروع مصرف داروهای ضدافسردگی، فرد مبتلا شروع به پردازش اطلاعات بهصورت مثبت میکند؛ برای مثال، یادآوری خاطرات خوش برای او آسانتر میشود. در سطح مولکولی، به نظر میرسد که داروهای ضدافسردگی باعث انعطافپذیری سیناپتیک و رشد سلولهای عصبی میشوند و به این وسیله، اثرات منفی اضطراب بر این فرایندها را خنثی میکنند. تمامی این تغییرات دارویی، روانشناختی و مولکولی میتوانند دست به دست هم داده و به درمان افسردگی بینجامند.
رواندرمانی برای حدود ۳۰ تا ۴۰درصد از مردم مفید نخواهد بود. این درصد تقریباً برابر میزان بیمارانی است که مصرف داروهای ضدافسردگی برایشان کاری نخواهد کرد ــ خوشبختانه، یکی یا هر دوی این رویکردها برای اکثر مردم راهگشا خواهد بود.
شاید برای شما هم این پرسش مطرح شود که داروهای ضدافسردگی با توجه به اثرگذاربودن، چرا تا این حد مناقشهانگیزند. باید در نظر داشت که بیماریهای روانی اغلب با بدنامی همراهند و بدون شک، این مسئله بر نحوهی مواجههی بسیاری از مردم با داروهای ضدافسردگی تأثیر میگذارد. باورهای غلطی مثل اینکه افسردگی «یک نوع غم و اندوه» است یا اینکه افسردگی مسئلهای «روانی» است نه جسمانی یا اینکه افسردگی یک بیماری «واقعی» نیست که نیاز به درمان داشته باشد نیز در این مسئله بسیار مؤثر بودهاند. از سوی دیگر، برخی فکر میکنند که افسردگی ناامیدکننده است و درمانی برای آن وجود ندارد و یا اینکه بیمار به درمان مادامالعمر نیاز دارد. در همهی این حالتها، افرادی که داروهای ضدافسردگی مصرف میکنند، مرتب در شبکههای اجتماعی تحقیر میشوند. شاید تا حدی به همین دلیل است که افراد معمولاً به صحبت دربارهی مصرف داروهای ضدافسردگی و اثرات مثبتشان در درمان بیماری تمایلی ندارند. این در حالی است که این داروها برای اکثر افراد مفیدند و در برخی موارد واقعاً جان بیمار را نجات میدهند.
این مقاله جایگزین توصیهی حرفهای و دستاول پزشک نیست اما اگر به این پرسش فکر میکنید که آیا خوب است شروع به مصرف داروهای ضدافسردگی کنید یا نه، این متن به شما کمک میکند تا بتوانید با رعایت جوانب احتیاط، تصمیم سنجیدهای بگیرید.
چه باید کرد؟
اگر دچار افسردگی هستید، از اضطراب رنج میبرید یا به فکر دریافت کمک و درمان از جمله داروهای ضدافسردگی هستید، عاقلانه این است که از خودتان دربارهی تجربهها و شرایطتان چند سؤال بپرسید. در ادامه بعضی از سؤالات مهمی را که خوب است بهتنهایی یا با کمک یک دوست، پزشک یا افراد خانوادهتان به آنها فکر کنید، مرور میکنیم.
آیا اصلاً به درمان نیاز دارم؟ آیا قصد درمان دارم؟
اکثر موارد افسردگی و اضطراب، خفیف هستند و بهمرور زمان برطرف میشوند. همانطور که میگویند، زمان شفاگر بزرگی است. راهنمای روانپزشکی ایالات متحده میگوید که بهبود افسردگی بالینی برای حدود ۴۰درصد بیماران پس از سه ماه و برای حدود ۸۰درصد بیماران بعد از یک سال شروع میشود.
اگر غم و اندوه مزمن شما توسط محرک خاصی (برای مثال زندگی پراسترس) ایجاد شده است، شاید بهتر باشد که تلاشهایتان را روی دریافت کمکهای عملی جهت برطرفکردن آن مشکل خاص متمرکز کنید. برای مثال، اگر محرک افسردگی شما فشارهای زندگی است، شاید بهتر باشد که روی دریافت حمایتهای بیشتری در زمینهی درسی، مالی یا مسکن تمرکز کنید. یا اگر محرک افسردگی شما مشکلات روابط زناشویی است، بهترین کار شاید استفاده از زوجدرمانی باشد. یک علامت ساده که میتواند به شما در تشخیص اینکه آیا منشأ مشکلتان وضعیتی استرسزا است یا نه کمک کند، این است که از خودتان بپرسید آیا مسئلهای که بیش از هرچیز دیگری ذهنتان را درگیر میکند، آن موقعیت استرسزاست یا علائم مربوط به افسردگی و اضطراب.
اما حتی اگر افسردگی شما بهدلیل فشارهای بیش از حد زندگی باشد، باز هم داروهای ضدافسردگی میتوانند با برطرفکردن برخی از عوارض افسردگی مثل بیخوابی یا خستگی مفرط، تا حدی آرامش را به شما بازگردانند. این مسئله، بهویژه در مورد افرادی که علائم افسردگی در آنها ادامهدار میشود یا بیمارانی که در گذشته سابقهی مصرف داروهای ضدافسردگی را برای درمان افسردگی داشتهاند، صدق پیدا میکند.
آیا رواندرمانی مبتنی بر گفتوگو برایم بهتر نیست؟
بهترین درمان برای افسردگی و اضطراب متوسط تا خفیف، اغلب رفتاردرمانی شناختی (CBT) یا نوع دیگری از رواندرمانی ساختاریافته و شاهددار (evidence-based) از جمله رواندرمانی بینفردی (IPT) است. رفتاردرمانی شناختی اغلب بر شیوههای پاسخ به الگوهای تفکر منفی تمرکز دارد، در حالی که درمان بینفردی به مشکلاتی توجه میکند که فرد ممکن است در ارتباط با دیگران با آنها مواجه شود. «مؤسسهی ملی سلامت و مراقبت اکسلنس» در بریتانیا که به دولت مشاورهی مستقل و مستند ارائه میدهد، در سال ۲۰۲۱ راهنمای جدیدی برای درمان افسردگی در بزرگسالان منتشر کرد که در آن تأکید شده که درمانهای مبتنی بر گفتوگو باید خط اول درمان برای درمان افسردگی خفیف تا متوسط باشند.
مشکل اصلی اما پیداکردن یک رواندرمانگر باتجربه است که برای درمان شما وقت داشته باشد. در اسکاتلند، جایی که من زندگی میکنم و جایی که خدمات بهداشتی در مقایسه با معیارهای جهانی نسبتاً در وضعیت مطلوبی قرار دارد، تعداد بسیار کمی روانشناس بالینی یا پرستار برای ارائهی رواندرمانی شناختی یا رواندرمانی بینفردی آموزش دیدهاند. مسلماً آنها نمیتوانند تمامی ۵۰هزار بیماری را که (از میان جمعیت ۵۰۰هزارنفری شهر) سالانه به افسردگی یا اضطراب مبتلا میشوند، درمان کنند. در واقع، هرکدام از آنها معمولاً میتواند بین ده تا بیست بیمار را در هفته برای حدود سه تا شش ماه تحتنظر داشته باشد؛ یعنی حداکثر صد نفر در سال.
هرکجای جهان که زندگی کنید، بهاحتمال زیاد برای استفاده از رواندرمانی برای درمان افسردگی خفیف تا متوسط مجبورید به رواندرمانی خصوصی روی بیاورید، آنهم در صورتی که بتوانید از عهدهی هزینههایش بربیایید. تجربهی من نشان میدهد که اکثر رواندرمانگرهایی که بهصورت خصوصی کار میکنند، اغلب یا تنها مشاوره میدهند یا خدماتی ارائه میکنند که میتوان آنها را رواندرمانی حمایتی یا رواندرمانی عمومی نامید؛ خدماتی که رویکردی روانپویشی (Psychodynamic) دارند. این رویکرد البته میتواند بهویژه برای افرادی که به رواندرمانی شناختی دسترسی ندارند، مفید باشد اما باید در نظر داشت که اغلب فایدهی این روشها در ارائهی حمایت عمومی و امیدبخشی است. این رویکرد مصداق آن ضربالمثل قدیمی است که میگوید همین که مشکلاتت را با دیگری در میان میگذاری، بخشی از آنها حل میشود. رواندرمانگرانی که در بخش خصوصی کار میکنند، احتمال بسیار کمتری دارد که از درمانهای ساختاریافتهای مثل رفتاردرمانی شناختی یا رواندرمانی بینفردی استفاده کنند؛ درمانهایی که اتفاقاً کارآزماییهای بالینی متعددی نشان داده که مثل داروهای افسردگی بسیار مؤثرتر از رویکردهای عمومی رواندرمانی هستند.
شواهدی وجود دارد که رفتاردرمانی شناختی یا رواندرمانی بینفردی میتواند در بلندمدت فواید بیشتری از داروهای ضدافسردگی داشته باشد. این موضوع، تعجببرانگیز نیست زیرا این رویکردها به افراد ابزاری برای مواجهه با افسردگی و اضطراب میدهد که در صورت نیاز در آینده نیز میتوانند از آن استفاده کنند. با وجود این، نباید در مورد دامنه و فواید رواندرمانی مبالغه کنیم. برای مثال، بسیاری از آن دسته از بیماران من که دچار افسردگی شدید هستند، اغلب ابراز میکنند که اثرات رواندرمانی بهمرور زمان از بین میرود و به جلسات یادآوری یا حتی دورههای جدید درمان نیاز پیدا میکنند.
اشتیاق به رواندرمانی در حالی روزبهروز بیشتر میشود که مردم بر اساس یک (سوء)برداشت متداول تصور میکنند که رواندرمانی طوری «ریشههای مشکل» افسردگی را حل میکند که درمانهای دارویی از آن عاجزند. احتمالاً همین برداشت به این تفکر غلط دامن زده است که مصرف داروهای ضدافسردگی مخصوص آدمهای ضعیفالنفسی است که توانایی مقابله با مشکلاتشان را ندارند. درست است که افسردگی میتواند ریشه در گذشتهی فرد ــ مثلاً سوءاستفادهی جنسی یا خشونت فیزیکی در کودکی ــ داشته باشد اما رواندرمانی معمولاً بیش از آنکه بتواند این مسائل را «درمان» کند، تنها به مواجهه با آنها کمک میکند. رواندرمانی میتواند برای افرادی که دچار افسردگی متوسط تا شدید هستند، مفید باشد اما اثرگذاری آن منوط به میزان تجربه و تخصص درمانگر است.
بهعلاوه، این نکته را هم باید در ذهن داشت که رواندرمانی برای حدود ۳۰ تا ۴۰درصد از مردم مفید نخواهد بود. این درصد تقریباً برابر میزان بیمارانی است که مصرف داروهای ضدافسردگی برایشان کاری نخواهد کرد ــ خوشبختانه، یکی یا هر دوی این رویکردها برای اکثر مردم راهگشا خواهد بود. همچنین درمانهای مبتنی بر گفتوگو نیز مثل هر درمان دیگری میتواند همانطور که مفید است، مضر هم باشد. این حوزهای از پژوهش روانشناختی است که تاکنون به آن چندان توجه نشده است. دادههای جمعآوریشده در مطالعهی اخیر «خدمات سلامت ملی در بریتانیا» نشان میدهد که در میان صدها نفری که برای درمان افسردگی یا اضطراب خدمات رواندرمانی دریافت کردند، بیش از ۱۴درصد احساس میکنند در بلندمدت وضعیتشان بدتر شده است. جامعهی روانپویشی البته مدتهاست که از احتمال صدمهدیدن مراجعان در طی فرایند رواندرمانی آگاه است. اگر بخواهم ساده بگویم، بعضی از افراد در کودکی چنان ضربههای روانی سنگینی را تجربه کردهاند که بهدلیلصدماتی که به آنها وارد شده، حتی نمیتوانند دربارهی آن دوران صحبت کنند، چه برسد به اینکه چنین صحبتی برایشان سودمند باشد.
چه وقتی باید داروی ضدافسردگی مصرف کنم؟
اگر از افسردگی یا اضطراب خفیف تا متوسط رنج میبرید و گذشت زمان و رواندرمانی مبتنی بر گفتوگو به شما کمک نکرده است و بهویژه اگر احساس میکنید که اوضاع در حال وخیمشدن است، وقتش است که به مصرف داروهای ضدافسردگی فکر کنید. بهعلاوه، اگر افسردگی یا اضطراب شما متوسط تا شدید است، باید مصرف داروهای ضدافسردگی بههمراه رفتاردرمانی شناختی را بهعنوان اولین درمان خود در نظر بگیرید.
اما از کجا میتوانید متوجه شوید که افسردگیتان متوسط یا شدید است؟ به فهرست علائمی که در ابتدای این مقاله در قسمت «خوب است بدانید» آمده، رجوع کنید و تعداد علائمی را که تجربه میکنید، بشمارید. البته بهتر است که یک متخصص علائم شما را بررسی کند. همچنین میتوانید پرسشنامههایی مانند این نمونه را پر کنید ــ هرچند این پرسشنامه هم برای بررسی متخصصان تهیه شده، اما خودتان هم میتوانید به خودتان نمره دهید.
بهطور کلی، هرچه افسردگی شما شدیدتر باشد، احتمال اینکه داروهای ضدافسردگی برایتان مفید باشد بیشتر است. برخی از دیگر علائم افسردگی شدید عبارتاند از: بیلذتی محض، بیحسی عاطفی، حس آزردگی و کندترشدن افکار یا حرکات از حالت معمول. معمولاً میگویند اگر فردی علائم زیستشناختی افسردگی و افسردگی مالیخولیایی (melancholic) از قبیل اختلال در خواب یا اختلال اشتها، صبح زود بیدارشدن و احساس خستگی شدید در آغاز روز را تجربه کند، احتمال اینکه داروهای ضدافسردگی بتوانند به او کمک کند، بیشتر است. البته شواهد مبتنی بر پژوهش در این مورد بسیار کم است و باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
اگر حس میکنید که آنقدر ناخوشید که نمیتوانید درست فکر کنید و از عهدهی بار رواندرمانی بربیایید یا اگر صرفاً ترجیح میدهید که از داروهای ضدافسردگی استفاده کنید، همهی اینها علائمی است که نشان میدهد مصرف داروهای ضدافسردگی احتمالاً گزینهی مناسبی برای شما است.
یک دلیل دیگر برای استفاده از داروهای ضدافسردگی این است که بخواهیم روند بهبود را تسریع کنیم؛ برای مثال، وقتی بیمار به فکر خودکشی است یا وقتی افسردگی مشکلاتی در زمینهی شغل یا روابط او ایجاد کرده است. رواندرمانی هم گاهی میتواند نسبتاً سریع عمل کند اما اغلب ماهها طول میکشد تا شاهد تغییر معناداری باشیم، در حالی که قرصهای ضدافسردگی معمولاً ظرف چند هفته میتوانند فواید چشمگیر خود را نشان دهند.
از چه داروهای ضدافسردگی باید استفاده کنم؟
این تصمیمی است که باید در مشورت با پزشک گرفته شود. با وجود این، خوب است که قبل از صحبت با پزشک تا حدی اطلاعات پایهای راجع به گزینههای موجود کسب کنید. چیزی که باید به یاد داشت، این است که کارآزماییهای بالینی نشان دادهاند که همهی داروهای ضدافسردگیای که اکنون برای درمان افسردگی یا اضطراب مجوز گرفتهاند، برای بیماران اثربخشتر از قرصهای دارونما بودهاند.
شواهد فعلی نشان میدهد که مؤثرترین داروها برای درمان افسردگی داروهای قدیمیای مانند آمیتریپتیلین (که آن را بر اساس ساختار شیمیاییاش سهحلقهای مینامند)، اسسیتالوپرام، پاروکستین (که بهدلیل تأثیر شیمیاییشان در مغز، آنها را بازدارندههای بازجذب سروتنین مینامند) و داروهای جدیدتری ماننند میرتازاپین و ونلافکاسین هستند. اثرگذاری داروهای دیگری مانند فلوکستین و سرترالین اندکی کمتر است اما معمولاً اثرات جانبی کمتری نیز دارند.
دولوکستین، ونلافکاسین و اسسیتالوپرام به یک اندازه در درمان اضطراب مؤثرند و اکثر بیماران بدون هیچ مشکلی آنها را مصرف میکنند. گزینههای دیگر از جمله میرتازاپین، سرترالین و فلوکستین هرچند مشکلاتی ایجاد میکنند، اما مؤثرند. کوئتیاپین نیز میتواند به درمان اضطراب و افسردگی کمک کند اما یکی از اثرات جانبی آن، افزایش وزن است.
انتظار چه عوارض جانبیای را باید داشته باشم؟
در این متن تا به حال چند بار به عوارض جانبی یا مشکلات داروها اشاره کردهام. داروهای ضدافسردگی بالقوه میتوانند عوارض جانبی متعددی داشته باشند اما باید در نظر داشت که اکثر این مشکلات بهندرت پیش میآیند. با وجود این، برخی از عوارض این داروها بهعنوان عوارض جانبی «بسیار معمول» (۱۰درصد از مصرفکنندگان آنها را تجربه میکنند) و برخی دیگر از عوارض بهعنوان «معمول» (تجربهشده بین ۱ تا ۱۰درصد از مصرفکنندگان) طبقهبندی میشوند. به همین دلیل، افرادی که داروهای ضدافسردگی را مصرف میکنند، بهویژه در مراحل اولیهی درمان، باید تحت نظارت مداوم پزشک باشند.
بسیاری (اما نه اکثر) بیماران بالای سی سالی که دارم، میگویند که داروهای بازدارندهی بازجذب سروتونین در آنها ایجاد کماشتهایی، حالت تهوع، دلپیچه و اختلال جنسی میکند. تجربهی من نشان میدهد که این مشکلات در اکثر بیماران بسیار خفیفاند و معمولاً پس از گذشت چند هفته از آغاز داروها از بین میروند. داروهای بازدارندهی بازجذب سروتونین همچنین در اوایل مصرف میتوانند بیمار را دچار حس بیقراری و جنبوجوش زیاد کنند. به همین دلیل، معمولاً بهتر است که این داروها را صبحها و بههمراه صبحانه مصرف کرد.
تجربهی من نشان میدهد که آگاهکردن بیماران دربارهی این عوارض جانبی متداول و توضیح اینکه چطور میتوانند این عوارض را مدیریت کنند، به آنها کمک میکند تا بتوانند بهتر داروها را تحمل کنند و این امر حتی اثرگذاری داروها را افزایش میدهد. اینطور حدس میزنم که وقتی به بیمارانم توضیح میدهم که در چند هفتهی اول مصرف این داروها انتظار چه مشکلاتی را باید داشته باشند و دقیقاً همان مشکلات برایشان پیش میآید، اطمینانشان به من بیشتر میشود. بر مبنای همین اعتماد، وقتی به آنها میگویم که پس از دو تا چهار هفته مصرف دارو حالشان احتمالاً بهتر خواهد شد، احتمال بیشتری وجود دارد که حرفم را هم قبول کنند. فکر میکنم بخشی از معنای پزشک یا درمانگر خوبی بودن این است که هم مشکلات را با بیمار در میان بگذاریم و هم به او حس امید القا کنیم. من به بیماران مبتلا به افسردگی و اضطراب میگویم که با گذشت زمان و پیداکردن درمان مناسب، حالشان بهتر خواهد شد. خوشبختانه در واقعیت هم همین اتفاق میافتد و تقریباً همهی آنها بهبود پیدا میکنند.
عوارض جانبی داروهای ضدافسردگی آرامبخش مثل میرتازاپین، دولوکستین، آمیتریپتیلین و کلومیپرامین که اکثراً ایجاد خوابآلودگی میکنند، بسیار متفاوت از اثرات داروهای بازدارندهی بازجذب سروتونین است. درمان با آرامبخش میتواند برای افرادی که دچار کمخوابی یا بیخوابی هستند، بسیار مؤثر باشد اما اگر بیمار روز بعد احساس گیجی و خوابآلودگی داشته باشد، معمولاً در مشورت با پزشک دوز مصرفی را میتوان به دو نیم تقسیم کرد که یک دوز ساعت شش عصر و دوز دیگر ساعت ده شب مصرف میشود. یکی دیگر از عوارض داروهای ضدافسردگی آرامبخش این است که میل بیمار به مصرف نوشابه، بیسکویت، کیک و شیرینی افزایش پیدا میکند که البته این مشکل معمولاً میتواند با نوشیدن آب و خوردن میوه برطرف شود.
آیا داروهای ضدافسردگی در روند رواندرمانی اختلال ایجاد میکنند؟
شواهد محکمی از کارآزماییهای بالینی وجود دارد که نشان میدهد مصرف دارو و درمانهای مبتنی بر گفتوگو زمانی که همزمان با هم استفاده شوند، اثرگذاری بیشتری خواهند داشت. گرچه این شواهد بهطور خاص مربوط به رفتاردرمانی شناختی و رواندرمانی بینفردی است، اما احتمال میدهم که این اصل دربارهی ترکیب گونههای مختلف درمان دارویی و رواندرمانی صادق باشد.
این مسئله البته اصلاً دور از انتظار نیست. رواندرمانی بر تغییر نحوهی فکرکردن ما دربارهی موضوعات مختلف تمرکز دارد؛ رویکردی که بعضی اوقات آن را رویکرد بالابهپایین مینامند. از سوی دیگر، داروها با رویکردی پایینبهبالا، روی زیستشناسی عصبی کار میکنند. همانطور که کامیلا نورد، پژوهشگر علوم اعصاب، در مقالهای توضیح داده است، تحقیق او بر فعالیت مغز قبل و بعد از درمان با داروهای ضدافسردگی یا رواندرمانی به نتایج فوقالعادهای دست یافته که نشان میدهد که تغییرات مغز در این دو درمان با یکدیگر همپوشانی ندارند؛ یعنی درمان با دارو و رواندرمانی بهشکلی متفاوت و مکمل یکدیگر اثر میکنند.
ادامهی مصرف داروهای ضدافسردگی احتمال ابتلای مجدد به افسردگی را بیشتر از ۵۰درصد کاهش میدهد.
تا جایی که اطلاع دارم، هیچ شاهدی برای این ادعا وجود ندارد که داروهای ضدافسردگی توانایی مواجههی بیمار را با عوامل روانی-اجتماعیای که در افسردگی یا اضطرابش نقش داشته، کم میکند. در گذشته یکی از نگرانیهای نظری این بود که در فرایند طبیعی بهبود پس از مرگ عزیزان استفادهی همزمان از این دو رویکرد ممکن است مشکلساز باشد اما بعدها مشخص شد که این امر صحت ندارد و تجربهی بالینی من نیز همین موضوع را تأیید میکند.
برعکس، چیزی که شاهدش بودهام، این است که بیماران اغلب آنقدر استرس دارند یا از بیخوابی خسته و فرسودهاند و از افسردگی به تنگ آمدهاند که استفاده از داروهای ضدافسردگی به آنها کمک میکند که کمی از نیروی ازدسترفتهی خود را بازیابند و با انگیزه و توان بیشتری بتوانند از عهدهی نیازهای رواندرمانی برآیند.
اگر داروهای ضدافسردگی نتیجهبخش نباشد، چه باید بکنم؟
بعد از شروع درمان افسردگی یا اضطراب با داروهای ضدافسردگی ممکن است بلافاصله علائمتان کمتر شود و معمولاً بعد از چند هفته حس و حال بهتری پیدا میکنید. اما اثربخشی کامل داروها برای رفع افسردگی معمولاً دو تا سه ماه و برای رفع اضطراب حتی بیشتر از این مدت، زمان لازم دارد. پس اگر در ابتدا تغییری در حال خودتان احساس نکردید، اغلب بهتر است تا جایی که عواض جانبی داروها قابلتحمل است، به مصرف داروها ادامه دهید و بیشتر به خودتان فرصت بدهید.
اگر با گذشت زمان باز هم از مصرف داروها نتیجهای نگرفتید، بهترین و آسانترین قدم بعدی، امتحان دوز بالاتری از همان دارو است که البته باید در مشورت با پزشک صورت گیرد. پزشک خانواده معمولاً با دوز بیست میلیگرمی فلوکستین یا پنجاه میلیگرمی سرترالین شروع میکند. این دوزها اغلب میتواند کارساز باشد اما بیمارانی که من در کلینیک تخصصی روانپزشکیام میبینم، اغلب مشکلات متوسط تا شدید دارند و برای آنها معمولاً دوز بالاتری لازم است.
اگر دوز بالاتر همان دارو اثربخش نباشد، پزشکتان ممکن است پیشنهاد استفاده از یک داروی ضدافسردگی دیگر را بدهد. تجربهی من و البته دادههای محدودی که در این زمینه وجود دارد، نشان میدهد که حدود ۱۰درصد از بیماران ممکن است قبل از آنکه داروی مناسبشان را پیدا کنند، مجبور به امتحان سه یا چهار داروی ضدافسردگی مختلف شوند. اگر دوز بالاتر داروی اولیه به شما کمکی نکرد، شاید زمان مناسبی باشد که در کنار درمان دارویی، یک نوع رواندرمانی ساختاریافته مثل رفتاردرمانی شناختی یا رواندرمانی بینفردی را نیز شروع کنید.
این شیوهها برای اکثر بیماران راهگشا خواهد بود. اما اگر هنوز هم بعد از طیکردن این فرایند هیچ نشانهای از بهبود در علائمتان نمیبینید، تمامی متخصصان سلامت روان که در درمان شما نقش داشتهاند، باید وضعیت را بررسی و در تشخیصشان بازنگری کنند. شاید یک عامل استرس دائمی یا یک مشکل روانی-اجتماعی حلنشده وجود دارد که هنوز ایجاد مشکل میکند. نکتهی دیگری که باید به یاد داشته باشید، این است که خوددرمانی با الکل یا داروهای غیرقانونی میتواند درمان افسردگی را به تأخیر بیندازد و فواید داروهای ضدافسردگی را از میان ببرد.
چه وقت و چگونه باید مصرف داروهای ضدافسردگی را متوقف کنم؟
هیچکسی قرصخوردن را دوست ندارد یا نمیخواهد بیش از مقدار لازم قرص مصرف کند. اما اگر قرصهای ضدافسردگی به شما کمک کرده است، شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد مصرف آنها برای یک سال یا بیشتر احتمال بازگشت افسردگی و اضطراب و بیماری دوباره را بهشدت کاهش میدهد.
در یک مطالعهی نظاممند بر ۳۱ کارآزمایی تصادفی کنترلشده (randomised controlled trials) با حضور ۴۴۱۰ نفر، ۴۱درصد از بیمارانی که دارونما دریافت کرده بودند، دوباره دچار افسردگی شدند اما نرخ بازگشت افسردگی برای افرادی که از داروهای ضدافسردگی استفاده کرده بودند، تنها ۱۸درصد بود. بهعبارت دیگر، ادامهی مصرف داروهای ضدافسردگی احتمال ابتلای مجدد به افسردگی را بیشتر از ۵۰درصد کاهش میدهد.
با وجود این، اکثر بیماران ترجیح میدهند بهمحض بهبود، مصرف قرصهای ضدافسردگی را متوقف کنند. وقتی بیمار با مصرف قرصها حالش بهتر میشود، فکر میکند که میتواند بهراحتی آنها را قطع کند اما اغلب اینطور نیست. بهخصوص در موارد افسردگی متوسط و شدید احتمال زیادی برای بازگشت مجدد بیماری وجود دارد.
بعضی از بیماران من ترجیح میدهند سالها به مصرف داروهای ضدافسردگی ادامه دهند اما بار دیگر دچار افسردگی نشوند. من اغلب به بیمارانم توضیح میدهم که مصرف بلندمدت داروهای ضدافسردگی هیچ اثر منفی شناختهشدهای ندارد و آنها هم به من میگویند که ادامهی مصرف این داروها به آنها اطمینان میدهد که سالم خواهند ماند. یکی از بیمارانم میگفت: «هیچوقت نمیخواهم آن حس انزجاری را که افسردگی مرا دچارش ساخته بود، دوباره تجربه کنم. هرگز، هرگز. برای همین به مصرف قرصها ادامه میدهم.»
هنگامی که زمانی برسد که هم شما و هم پزشکتان احساس کنید وقت مناسی برای قطع قرصهاست، باید آمادهی این باشید که با قطع قرصها ممکن است دچار حالتی شوید که به آن «سندروم قطع داروهای ضدافسردگی» میگویند. نگران نباشید. این وضعیت، مشابه اعتیاد است و فقط هم مختص داروهای ضدافسردگی نیست. چند دارو برای بیماریهای جسمانی وجود دارند ــ از جمله پروپرانولول یا پردنیزولون ــ که قطع آنها نیز باید بهتدریج صورت گیرد اما هیچکس نمیگوید که بیمار به آنها معتاد شده است. معمولاً اثرات قطع داروهای ضدافسردگی خفیف است و تنها چند روز طول میکشد. اگر این علائم ادامهدار شود، تشخیص اینکه علائم مربوط به قطع دارو است یا بازگشت مجدد اضطراب یا افسردگی، مشکل است.
شما باید علائمتان را با پزشکتان در میان بگذارید اما قاعدهی کلیای که در نظر دارم، این است که اگر همان حس و حال و علائمی را که قبل از شروع مصرف داروها داشتید، تجربه میکنید، بهاحتمال زیاد دلیلش قطع زودهنگام دارو و بازگشت افسردگی و اضطراب است اما اگر احساس متفاوتی از قبل دارید و بهخصوص علائمی که تجربه میکنید، علائمی است که غالباً برای قطع دارو در نظر گرفته میشود (از جمله احساس شوک الکتریکی، علائم سرماخوردگی یا تعرق زیاد) احتمالاً بدن شما به قطع دارو واکنش نشان داده است و علائم بهزودی رفع میشوند.
اگر ماهها و سالها از داروهای ضدافسردگی استفاده کردهاید، معمولاً پزشکتان به شما توصیه میکند که دوز دارو را بهتدریج کم کنید. نحوهی کاهش دوز، موضوعی است که باید دربارهی آن با پزشکتان مشورت کنید اما تجربهی من نشان داده که نصفکردن دوز هر چند ماه یک بار تحت نظارت پزشک معمولاً روش خوبی است. این نکته بهخصوص در مورد پاروکستین و ونلافاکسین که قطع آنها بیشتر احتمال واکنش بدن را به دنبال دارد، مهم است. توصیهی دیگر من به بیمارانم این است که قطع تدریجی دارو را زمانی شروع کنند که در حال سپریکردن برههی نسبتاً آرام و شادی در زندگیشان هستند. بهار و تابستان که همه معمولاً انرژی بیشتری دارند، زمان مناسبتری برای این کار است.
چطور باید بااحساس شرمی که در مورد استفاده از داروهای ضدافسردگی وجود دارد، کنار بیایم؟
بسیاری از افراد ناآگاه تصور میکنند که استفاده از داروهای ضدافسردگی ناشی از ضعف عاطفی یا ناتوانی در حل مشکلات است. اینگونه افراد انتظار دارند که مبتلایان به افسردگی به خودشان تکانی بدهند و خودبهخود حالشان را خوب کنند. با وجود شواهد علمی بسیار در مورد نتیجهبخشبودن داروهای ضدافسردگی، چنین افکار غلطی گاهی با بیاعتقادی به تأثیر داروهای ضدافسردگی همراه میشود.
اینکه مصرفکنندگان داروهای ضدافسردگی معمولاً با قضاوت دوستان، اطرافیان، خانوادهها و همکارانشان مواجه میشوند، واقعیتی شناختهشده است. با وجود این، هیچ راهنمای خوبی ندیدهام که بگوید چطور میتوان با این رفتارها برخورد کرد. توصیهی من این است که بهآرامی برای اطرافیان خود توضیح دهید که افسردگی وضعیتی رنجآور و فلجکننده است و داروها اثربخش و عوارض جانبی احتمالی، قابلمدیریت هستند. به آنها بگویید که برای همیشه نیاز به قرص ندارید و وقتی بار دیگر حالتان مساعد شود، بهتدریج مصرف قرص را ترک خواهید کرد.
به نظر من، شرمی که در مورد مصرف داروهای ضدافسردگی وجود دارد، ارتباط نزدیکی با شرم کلی نسبت به افسردگی و بیماریهای روانی دارد. هرقدر افراد بتوانند آزادانهتر دربارهی بیماریشان و فواید استفاده از دارو صحبت کنند، شرم افسردگی و مصرف داروهای ضدافسردگی کمتر میشود. افرادی مثل زیستشناس برجسته، لوئیس ولپارت در کتاب اندوه بدخیم (۱۹۹۹)، آندرو سولومون در کتاب اهریمن نیمروز (۲۰۰۱) و اخیراً الکس ریلی در کتاب درمانی برای تاریکی (۲۰۲۱) از تجربهی خودشان دربارهی مصرف داروهای ضدافسردگی نوشتهاند. از جمله افراد مشهوری که دربارهی تجربهی مثبتشان از مصرف داروهای ضدافسردگی صحبت کردهاند، میتوان به بازیگر کانادایی، آنی مورفی، و خواننده و بازیگر آمریکایی، سلنا گومز، اشاره کرد.
بهغیر از دارو و رواندرمانی چهکاری میتوانم برای بهترشدن حالم انجام دهم؟
مطمئنم چیزهای زیادی هست که حتماً تابهحال آنها را امتحان کردهاید. حرفهایی مثل اینکه «خودت را جمعوجور کن» یا «یککم بیشتر تلاش کن»، بخشی از سرزنشهایی کلیشهای هستند که بسیاری اوقات در زمینهی افسردگی و اضطراب مطرح میشوند. اگر شما میتوانستید خودتان حال خودتان را بهتر کنید، حتماً این کار را کرده بودید. واقعیت این است که اکثر بیمارانم کسانی هستند که برای بهبود خودشان بهشدت تلاش کردهاند اما هر بار با محدودیتهای بیماریشان مواجه شدهاند. معمولاً کاری که باید انجام دهید، این است که هرقدر هم سخت باشد، حواس خودتان را از فکرکردن بیش از حد به افسردگی و اضطرابتان پرت کنید و سعی کنید که به کارهای دیگری مشغول شوید.
بعضی تغییرات هستند که احتمالاً هر عقل سلیمی میتواند تشخیص دهد که به تسهیل روند درمان کمک میکنند. ما انسانها بندهی عادت و موجوداتی اجتماعی هستیم. بعضی از کارهای روزمرهای که میتواند به درمان کمک کند، عبارت است از بیدارشدن از خواب در یک ساعت مشخص، از خانه بیرون رفتن برای کمی ورزش و تحرک ــ حتی یک بار قدمزدن در کوچه ــ و دیدار و گپوگفت با یک نفر.
رویکردهای رسمیتر و مستند برای بهبود افسردگی عبارتاند از فعالیت جسمی و ذهنی از جمله مدیتیشن. در زمینهی اضطراب، رویکردهای مختلفی برای مدیریت دلهره و رسیدن به آرامش میتواند مؤثر باشد. همچنین مدیتیشن ذهنآگاهانه (mindful meditation) میتواند در کاهش احتمال ابتلای مجدد به افسردگی تأثیر داشته باشد. ورزش و تحرک تا حد متوسطی بر درمان افسردگی تأثیر دارد و همچنین میتواند اندکی از احتمال ابتلا به این بیماری پیشگیری کنند. یوگا و تائیچی نیز ورزشهایی هستند که میتوانید آنها را امتحان کنید. البته به نظر من، هر نوع تحرک و ورزشی میتواند اثر مثبت داشته باشد.
نکات اصلی برای تصمیم در مورد استفاده از داروهای ضدافسردگی
۱.افسردگی فراتر از غم و اندوه روزمره است. اگر بیش از دو هفته است که اکثر اوقات بیحوصله و غمگین هستید، ممکن است به افسردگی مبتلا باشید.
۲. داروهای ضدافسردگی هرچند مناقشهبرانگیزند، اما نتیجهبخش هستند.برخلاف چیزهایی که ممکن است شنیده باشید، شواهد پژوهشی در مورد نتیجهبخشبودن داروهای ضدافسردگی بسیار قوی است.
۳. در مورد اینکه آیا به درمان نیاز دارید یا نه، تصمیم بگیرید. اگر با فشارهای زیادی مواجه هستید، ارزشش را دارد که در مورد دریافت حمایتهای عملی فکر کنید.
۴. اگر افسردگی شما خفیف تا متوسط است، به درمانهای مبتنی بر گفتوگو فکر کنید. پیداکردن یک رواندرمانگر مناسب که آموزشهای لازم را در زمینهی رفتاردرمانیِ شناختی یا رویکرد مشابهی دریافت کرده باشد و فرصت درمان شما را داشته باشد، دشوار خواهد بود.
۵. اگر رواندرمانی برایتان نتیجهبخش نبود یا به افسردگی متوسط تا وخیم مبتلا هستید، از داروهای ضدافسردگی استفاده کنید. هرقدر افسردگی شما وخیمتر باشد، احتمال اینکه داروهای ضدافسردگی برایتان نتیجهبخش باشد بیشتر است.
۶. خودتان را با داروهای ضدافسردگی موجود آشنا کنید. داروهای موجود از نظر تأثیر و احتمال بروز عوارض جانبی با هم تفاوت دارند.
۷. درک صحیحی از عوارض جانبیِ احتمالی داروها به دست بیاورید.اکثر عوارض جانبی بسیار نادر هستند. عوارض جانبی متداول مثل حالت تهوع معمولاً خفیفاند و بهسرعت سپری میشوند.
۸. داروهای ضدافسردگی در رواندرمانی اختلال ایجاد نمیکنند. کاملاً برعکس، شواهد نشان میدهد که رواندرمانی و قرصهای ضدافسردگی وقتی با هم ترکیب میشوند، مؤثرترند.
۹. انتظار درمان سریع نداشته باشید. معمولاً بین چند هفته تا چند ماه طول میکشد تا داروها بهطور کامل تأثیر بگذارند.
۱۰. برای توقف درمان عجله نکنید.احتمال بازگشت مجدد بیماری و علائم قطع داروها وجود دارد. اگر برای ماهها و سالهاست که داروی ضدافسردگی مصرف میکنید، باید دوز مصرفیتان را بهتدریج کم کنید.
۱۱. خودتان را برای مقابله با کسانی که شما را بهخاطر استفاده از داروهای ضدافسردگی تحقیر میکنند، آماده کنید.بهآرامی به آنها توضیح بدهید که افسردگی آزاردهنده و فلجکننده است و اینکه داروها نتیجهبخش هستند.
۱۲. برای کمک به روند بهبود، در سبک زندگیتان تغییراتی ایجاد کنید. مطمئنم تابهحال چیزهای زیادی را برای بهبودتان امتحان کردهاید اما به یاد داشته باشید که ورزش و تحرک مرتب و معاشرت برای سلامت روان مفید هستند.
بیشتر یاد بگیریم
توصیههایی برای گروههای جمعیتیِ خاص
توصیههایی که در بالا اشاره شد، برای اکثر افراد مناسب است اما کودکان و نوجوانان، زنان باردار، سالمندان یا افرادی که به بیماریهای جسمی مبتلا هستند، باید به موارد خاصی توجه کنند.
کودکان و جوانان
تمامی پزشکان بهدرستی از تجویز دارو برای کودکان، بهویژه داروهای سایکواکتیو (psychoactive)، امتناع میکنند. هرچند افسردگی در کودکان بسیار نادرتر از نوجوانان و بزرگسالان است، اما شواهد نشان داده که برای کودکانی که از افسردگی رنج میبرند، درمانهایی با مشارکت کل خانواده مؤثرتر از صرفاً درمان کودک بهتنهایی است. مطالعات نشان داده که در نوجوانان مبتلا به افسردگی رفتاردرمانی شناختی و رواندرمانی بینفردی مؤثرتر از رواندرمانی عمومی و حمایتی است. اگر نوجوانان نیاز به داروی ضدافسردگی داشته باشند، فلوکستین مؤثرترین دارو برای این گروه سنی است. معمولاً هر نوع درمانی گرایش به خودکشی را کاهش میدهد اما مهم است به یاد داشته باشید که در تعداد کمی از جوانان (کمتر از ۲۵ سال)، داروهای بازدارندهی بازجذب سروتونین احتمال دارد گرایش به خودکشی یا خودآزاری را افزایش دهد. به همین دلیل، وقتی داروهای ضدافسردگی برای نوجوانان یا جوانان تجویز میشود، باید تحت نظر باشند تا از این نظر مشکلی برایشان پیش نیاید.
بارداری و شیردهی
بارداری و زایمان معمولاً رویدادهایی شادیآفریناند اما در جوامع انسانی نوعی نگاهی ایدئالگرایانه نسبت به آنها وجود دارد. مشکلات پزشکی طی بارداری و زایمان متداول است اما حتی وقتی بارداری عاری از هرگونه مشکلی است، بسیاری از زنان در طی بارداری یا ماههای پس از آن، دچار اضطراب یا افسردگی میشوند. هیچکس دوست ندارد که زنان باردار یا نوزادانی را که هنوز متولد نشدهاند در معرض دارو قرار دهد اما گاهی این مسئله ضروری است. حدود ۱۰درصد از زنان در هفتههای پس از زایمان دچار نوعی از افسردگیِ وخیم میشوند که میتواند برقراری ارتباط میان آنها با کودکانشان یا رشد کودک را به خطر بیندازد. این نوع افسردگی نیازمند درمان است. شیوهی معمول تصمیمگیری درست در این موارد این است که درمان فقط وقتی توجیهپذیر است که خطر درمان برای مادر و جنین نسبت به خطر عدم درمان بیشتر باشد.
شواهدی مبنی بر این وجود دارد که استفاده از داروهای بازدارندهی بازجذب سروتونین در اوایل بارداری میتواند خطر ابتلای نوزاد به نارسایی قلبی، مهرهشکاف (spina bifida) یا لبشکافته را اندکی افزایش دهد. اگر شما در این وضعیت قرار دارید، اطمینان داشته باشید که اکثر داروهای ضدافسردگی، بهویژه پس از سهماههی اول بارداری، هم برای مادر و هم نوزاد خطری ندارند. نوزادانی که در دوران جنینی در رحم در معرض داروهای بازدارندهی بازجذب سروتونین قرار گرفتهاند، ممکن است در چند روز اول پس از تولد کمی دچار دلهره باشند اما در بلندمدت هیچ مشکلی نخواهند داشت. به همین شکل، مصرف سیتالوپرام، سرترالین، پاروکستین و آمیتریپتلین و کلومیپرامین در دوران شیردهی مشکلی ایجاد نخواهد کرد زیرا مقدار داروی موجود در شیر مادر کمتر از آن است که ضرری داشته باشد.
سالمندان و افراد کمتوان
پزشکان خانواده مدتهاست که دوز پایین داروهای ضدافسردگی قدیمی سهحلقهای، بهویژه آمیتیریپتلین، را برای کمک به بهبود مشکلات سالمندان از جمله دردهای استخوانی تجویز میکنند. گرچه برای استفاده از دوز پایین داروهای ضدافسردگی به این شکل شواهد محکمی مبتنی بر کارآزماییهای بالینی وجود ندارد، اما این داروها به بهبود خواب و کاهش میزان حساسیت نسبت به درد کمک میکنند. اگر سالمند هستید یا از بیماری جسمیای رنج میبرید، باید در مورد استفاده از داروهای ضدافسردگی، بهویژه داروهای سهحلقهای مثل آمیتریپتلین، بسیار احتیاط کنید زیرا شاید عوارض جانبی آنها یا تداخلی که با سایر داروهایتان ایجاد میکنند، بیشتر از فوایدشان باشد. سایر عوارض جانبی نادرِ داروهای ضدافسردگی برای این گروه پایینآوردن فشارخون یا سایر اثرات قلبی-عروقی است که ممکن است احتمال زمینخوردن را افزایش دهد.
برگردان: آیدا حقطلب
استیفن لوری رئیس دپارتمان روانپزشکی و تصویربرداری عصبی در دانشگاه ادینبرا و روانپزشک و مشاور افتخاری در سازمان خدماترسانی ملی سلامت در اسکاتلند است. او، هم در رواندرمانی و هم در درمانهای دارویی تخصص دارد و هزاران بیمار مبتلا به بیماریهای روانی عمده از جمله افسردگی خفیف، متوسط و شدید را درمان کرده است. آنچه خواندید، برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Stephan Lawrie, How to decide whether to take antidepressants, Psyche, 2 February 2022.
[1] در مطالعات دوسوکور، عواملی که میتواند نتیجهی آزمایش را منحرف کند، هم از دید شرکتکننده و هم از دید مسئول (یا مسئولان) انجام آزمایش مخفی میمانند. م.
[2] آزمایشی بالینی که شامل گروه مقایسه (شاهد) است. افراد این گروه از درمان دیگری برخوردار میشوند، یا آنها را درمان نمیکنند و به آنها دارونما میدهند. م.