تاریخ انتشار: 
1401/06/25

بحران مسکن و حاشیه‌نشینی

پگاه بهروزی نوبر

ideas.ted

بحران مسکنِ فقرا پدیده‌ی جدیدی نیست، اما در دهه‌های اخیر در بسیاری از شهرهای جهان ابعادی شگفت‌انگیز یافته است. از دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی به این سو با گسترش سیاست‌ها و رویکردهای مقررات‌زدایانه‌ی دولت‌ها در حوزه‌ی مسکن اجتماعی، ترویج و تکوین نگاه سوداگرانه به حوزه‌ی مستغلات شهری، و مالی‌سازی این بازار،[1] بحران مسکن معاصر شدت یافت (بلامْلی، ۲۰۰۴). زندگی میلیون‌ها انسان در سراسر جهان از شکل‌های مختلفی از این بحران، از جمله افزایش قیمت اجاره، برگزاری رویدادهای بزرگی مانند المپیک، ایجاد زیرساخت‌های شهری، و فجایع طبیعی و سیاسی متأثر شده است. وقتی فقرای شهری با هر یک از این‌ مسائل مواجه می‌شوند، مثلاً زمانی که نرخ اجاره‌بها ناگهان افزایش یابد یا اَبَررویدادهایی مانند المپیک در شهر محل سکونتشان برگزار شود، در کوتاه‌مدت ممکن است با خطر اخراجِ اجباری از خانه‌‌هایشان مواجه شوند. در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۹۸ و ۲۰۰۸ نزدیک به ۱۸ میلیون نفر در سراسر دنیا به واسطه‌ی اخراج اجباری مجبور به تغییر خانه و محله‌ی خود شدند، امری که پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و روانیِ گوناگونی برای این افراد داشته است (رولنیک، ۲۰۱۹).

همان‌طور که نتیجه‌ی کوتاه‌مدت بحرانِ مسکنْ اخراج اجباری است، یکی از نتایج بلندمدت‌تر آن نیز رشد محله‌های «حاشیه‌ای» و «زاغه‌ها» است. آژانس هبیتات سازمان ملل «زاغه» را سکونتگاهی می‌داند که در آن دسترسی به خدمات پایه‌ایِ شهری مانند شبکه‌ی آب و فاضلاب وجود ندارد و سازه‌های ناایمن، ازدحام بیش از حد، ابهام در تملک، و استقرار بر زمین‌های پرخطر امنیت فیزیکی و روانیِ ساکنان را به‌شدت متأثر می‌سازد (آژانس هبیتات سازمان ملل،۱: ۲۰۰۳). بر اساس آمارهای این سازمان حدود ۹۲۴ میلیون زاغه‌نشین در سراسر دنیا وجود دارد (آژانس هبیتات سازمان ملل،۲:۲۰۰۳).

رشد انبوه زاغه‌ها محصولِ زمانی است که شهرها شتابان و بی‌رویه رشد می‌کنند، آن‌هم در بستری که دولت‌ها کوچک شده‌اند و سیاست‌های حمایت اجتماعی‌ از اقشار کم‌درآمد را حذف کرده یا به حداقل رسانده‌اند. بسیاری از کشورهای «در‌حال‌توسعه» به علت مکانیزه‌شدنِ کشاورزی یا خشکسالی، شاهد تسریع روند مهاجرت از روستا به شهر و در نتیجه رشد شتابان شهرنشینی بوده‌اند (دیویس ۲۰۰۸: صص۱۶-۱۸). در کشورهای آمریکای لاتین در دهه‌ی ۱۹۶۰، رشد سریع شهرنشینی برای فقرای شهری چاره‌ی دیگری جز زندگی در زاغه‌ها و سکونتگاه‌های «غیررسمی» باقی نگذاشت (رولنیک، ۲۰۱۹). در ایران نیز بنا به داده‌های سایت Our World in Data، حدود یک‌چهارم از جمعیت شهرنشین در زاغه‌ها زندگی می‌کنند،[2]، که با توجه به تشدید بحران مسکن در سال‌های اخیر، می‌توان انتظار داشت که در آینده‌ی نزدیک سهم زاغه‌نشینان از مجموع جمعیت شهری بیش از پیش افزایش یابد.

تاریخچه‌ی بحران مسکن در ایران با رشد شتابان شهرنشینی گره خورده است. در حوالی سال ۱۹۲۰ تنها حدود ۱۱ درصد از جمعیت ایران شهرنشین بودند (خاتم، ۱۳۸۰). اما به تدریج در دو دهه‌ی بعد رشد جمعیت شهری شتاب چشمگیری گرفت [3]. این شهری‌شدن مدرن ــ که برآمده از نیروهای متعددی چون سرمایه‌داری و ظهور دولت‌ملت‌ها بوده است ــ شیوه‌های سابق تأمین مسکن را متحول کرد (پیران، ۱۳۶۶الف). در دوره‌ی پیشا-سرمایه‌داری اکثر ایرانی‌ها ساکن روستاها بودند و از امکان ساخت و تأمین نوعی مسکن و سرپناه برای خود برخوردار بودند. اما با شروع شهری‌شدن مدرن در ایران و غلبه‌ی زیستِ شهری، سبک زندگی ایلاتی-طوایفی تقریباً از بین رفت و شیوه‌ی زندگی روستایی نیز به حاشیه رانده شد. تجمع مهاجران روستایی در نواحی «حاشیه‌ای» شهرهای بزرگ و تمرکز آن‌ها در مشاغل کاذب از دیگر پیامدهای این امر بود (پیران ۱۳۶۶ب).

یکی از نیروهای اصلی پیش‌برنده‌ی مهاجرت از نواحی روستایی به شهرهای بزرگ اصلاحات ارضی (انقلاب سفید) در ایران بود که در دهه‌ی ۱۹۶۰ به تحول بزرگی در جوامع روستایی انجامید (هوگلاند، ۱۹۸۲)؛ سبک زندگی فئودالی را از بین برد و ضمن تشویق کشاورزیِ خُرد-مقیاس (به‌عنوان طبقه‌ی جدیدی از کشاورزان مستقل)، کشاورزی سرمایه‌دارانه‌ی بزرگ-مقیاس را نیز ترویج کرد. حدود ۶۰ درصد از زمین‌های کشاورزی در ایران بین ۵۸ درصد[4] از خانواده‌های روستایی بازتوزیع شد [5](احسانی، ۲۰۰۶). به هر خانواده‌ی روستایی حدود ۴ هکتار زمین رسید که این پایین‌تر از استاندارد حداقلیِ ۷ هکتاریِ لازم برای سوددهیِ فعالیت کشاورزی بود. در نتیجه برای بسیاری از روستاییان چاره‌ای جز مهاجرت به شهرها باقی نماند. به بیانی دیگر، اصلاحات ارضی فرایند درهم‌آمیختن شهر و روستا را تسریع کرد. روستاییان جوان‌تر بیش از دیگران راغب بودند که برای تحصیل و کاریابی به شهرها بیایند (احسانی، ۲۰۰۶) و چون اکثراً استطاعت تأمین مسکن در بازار رسمی را نداشتند در پیرامون شهر تهران و سایر کلان‌شهرها گردهم می‌آمدند (پیران، ۱۳۶۶ب).

در دهه‌ی اول انقلاب، تصرف زمین‌های عمومی و خصوصی که با نام «مسکن انقلابی» شناخته می‌شد به دو برابر شدن مرزهای تهران طی دو سال و شکل‌گیری انبوهی از مسکن‌های غیررسمی انجامید

در ایرانِ پس از انقلاب، مسکن‌ غیررسمی در دوره‌های مختلف به دلایل متفاوتی شکل‌ گرفت. دوره‌ی اول با پیروزی انقلاب و حاکم شدن شرایط جدید سیاسی‌-اقتصادی در ایران آغاز شد و به مهاجرت تعداد چشمگیری از روستاییان به شهرها انجامید.[6] سهم بزرگی از این جمعیت به علت وجود بازار کارِ بزرگ و هزینه‌ی پایین مسکن، نواحیِ جنوبیِ تهران را برای سکونت انتخاب کردند (ربیعی، ۲۰۱۹). در دهه‌ی اول انقلاب، تصرف زمین‌های عمومی و خصوصی که با نام «مسکن انقلابی» شناخته می‌شد به دو برابر شدن مرزهای تهران طی دو سال و شکل‌گیری انبوهی از مسکن‌های غیررسمی انجامید (احسانی، ۲۰۱۳). دوره‌ی دوم شکل‌گیری سکونت‌گاه‌های غیررسمی هم‌زمان با جنگ ایران و عراق رخ داد. خانواده‌های جنگ‌زده در شهرهای غربی و جنوب غربی به سمت پیرامون شهرهای مرکزیِ امن‌تر مهاجرت کردند. برای مثال، در خوزستان تنها به واسطه‌ی جنگ حدود یک میلیون پناهنده‌ درون استان آواره شدند. ۲/۵ میلیون پناهنده‌ی جنگی و ۲ میلیون پناهنده‌ی افغانستانی مجبور بودند که برای امرار معاش در بازارهای رسمی و غیررسمی کار و زندگی کنند. مهاجرت‌های درون‌استانی و برون‌استانی تعداد زاغه‌نشین‌ها را در پیرامون شهرهای بزرگی مانند مشهد، تهران، و زاهدان افزایش داد. سومین دوره مربوط به فقرای شهری‌ای می‌شود که در مواجهه‌ با بحران‌های اقتصادی و تغییر سیاست‌های مسکن اجتماعی در دهه‌های اخیر استطاعت زندگی در شهرهای بزرگ را از دست داده‌اند و مجبور به مهاجرت به حاشیه‌ی شهرها و سکونت در مناطق غیررسمی شده‌اند.

بحرانِ مسکن در این روزها، در فقدان سیاست‌های نظارتی-حمایتیِ دولت، تبدیل به نیرویی شده تا برای تعداد فزاینده‌ای از شهروندان چاره‌ای جز زیست در محله‌های «به‌حاشیه‌رانده‌شده» باقی نگذارد. در این بین، فقرای شهری راهکارهای متنوعی به منظور تأمین مسکنِ خود به کار می‌گیرند که ایده‌هایی همچون تصرف زمین، «اجاره‌نشینی مشارکتی»، گورخوابی، بی‌آرتی‌خوابی، اجاره‌ی پشت‌بام خانه‌ها، و زندگی موقت در چادر روی بام‌ها تنها نمونه‌های اندکی از آنها است. وقتی از «فقرای شهری» سخن می‌گوییم نباید آن‌ها را «توده‌»ای با مشخصات قومی، اقتصادی و اجتماعی یکسان و مشابه بپنداریم. فقرای شهری می‌توانند زن، مرد، دگرباش جنسی، مجرد یا متأهل، کودک بی‌سرپرست، کارگر جوان، سالمند مستمری‌‌بگیر، دست‌فروش یا پیمانکار ساختمانی باشند؛ بعضی از آنها کم‌سواد یا دارای تحصیلات دانشگاهی‌اند و قومیت و زبانِ مادری متفاوتی دارند؛ تعدادی از شهرستان‌های ایران مهاجرت کرده‌اند و تعدادی نیز مهاجر قانونی یا غیرقانونی از کشورهای همسایه‌‌اند؛ آن‌ها می‌توانند صاحبِ خانه‌ای قول‌نامه‌ای باشند یا مستأجر یک اتاق. تعلق به هر یک از این گروه‌ها، شرایط منحصر‌به‌فردی را جهت تأمین مسکن برای آنها ایجاد می‌کند.

این شرایط برای برخی از فقرای شهری بغرنج‌تر است زیرا آن‌ها با تبعیض‌های تقاطعی مواجه‌اند. برای نمونه، شرایط تأمین مسکن برای زنِ پناهنده‌ی افغانستانی در ایران با مرد مهاجر ایرانی متفاوت است. تبعیض‌های چند‌لایه‌ی ساختاریافته‌ای که پناهنده‌ی افغانستانی در ایران با آن مواجه است به واسطه‌ی سیاست‌های دولت و تعصبات نهادینه‌شده در جامعه‌ تشدید می‌شود و شرایط را برای این گروه بغرنج‌تر از سایرین می‌کند. تلاش برای شناخت گروه‌های مختلفی که معمولاً «فقرای شهری» خوانده می‌شوند، و مطالعه‌ی پیچیدگی‌ها و موانع‌ آن‌ها برای تأمین مسکن، می‌تواند تصویری واقع‌بینانه‌تر از مسائل شهری ارائه دهد و به افزایش همدلی و فهم مشترک بین شهروندان بینجامد.

در این مجموعه مقالات به معرفی سکونتگاه‌های گروه‌های کم‌درآمد و به‌حاشیه‌رانده‌شده در نقاط مختلف ایران خواهیم پرداخت، و علاوه بر ارائه‌ی تاریخ شفاهی و مکتوب هر محل، گروه‌های مختلف فقرای شهری را معرفی می‌کنیم و با راهکارهای گوناگون آن‌ها برای تأمین مسکن آشنا می‌شویم. همچنین تلاش خواهیم کرد تا روندهای جابه‌جایی جمعیت و تغییر بافت اجتماعی را در این محله‌ها دنبال کنیم و به بررسی رابطه‌ی این سکونتگاه‌ها با نواحی «مرکزی» و فهم دینامیک بین نیروی کارِ فقرای شهری با محله‌های «رسمی» بپردازیم. امیدواریم این مقالات بتواند بستری برای شنیده‌شدن صدای بخشی از گروه‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده فراهم آورد و به شکل‌گیریِ دیدگاه منعطف‌تر و فراگیرتری در میان شهروندان و متخصصان نسبت به تنوع شیوه‌های زیست در شهرها بینجامد.


منابع:

خاتم، اعظم (۱۳۸۰). پیشرفت اجتماعی جامعه‌ی شهری در دهه‌ی چهل و پنجاه، گفتگو، شماره‌ی ۳۲، صص۷۳-۸۲.

پیران ، پرویز ( ۱۳۶۶الف). آلونک‌نشینی در تهران، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره‌ی ۱۷، صص ۴۶-۴۷

پیران ، پرویز (۱۳۶۶ب). شهرنشینی شتابان و ناهمگون ــ قسمت دوم، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره‌ی ۱۵، صص ۳۰-۳۳.

Blomley, N. (2004). Unsettling the City: Urban Land and the Politics of Property (First). Routledge.

Davis, M. (2008). Planet of Slums (First). Verso.

Ehsani, K. (2013). The Politics of Property in the Islamic Republic of Iran. In S. A. Arjomand & N. J. Brown (Eds.), The Rule of Law, Islam, and Constitutional Politics in Egypt and Iran (pp. 153–178). New York: State University of New York Press.

Ehsani, K. (2006). Rural Society and Agricultural Development in Post-Revolution Iran: The First Two Decades. Critique: Critical Middle Eastern Studies, 15(1), 79–96.

Hooglund, E. (1982). Land and Revolution in Iran. Austin, University of Texas Press.

Rabiei, K. (2019). Social Policy Under Socio Political Changes in Post-revolutionary Iran, 1979–2013. Contemporary Review of the Middle East, 6(1), 16–43.

Rolnik, R. (2019). Urban warfare: Housing under the empire of finance. Verso Books.

UN-Habitat. (2003a). The Challenge of Slums: Global Report on Human Settlements. United Nation For a Better Urban Future.

UN-Habitat. (2003b). Slums of the World: The Face of Urban Poverty in the New Millennium. United Nation For a Better Urban Future.


[1] یکی از ویژگی‌های بازار مسکن رسمی معاصر، مالی‌سازی است که به بحران مسکن دامن می‌زند. سرمایه‌ی مالی‌شده به شکل‌های مختلف بر بخش مسکن تأثیر می‌گذارد. برای مثال، خرید یک ملک و ثبت آن به‌عنوان ملکی خصوصی یکی از انواع تأثیر سرمایه‌ی مالی‌شده است. تفویض امتیازات بهره‌برداری‌های خاص از زمین به شرکت‌های خصوصی به منظور انجام فعالیت‌هایی مانند استخراج از معدن، و کاشت در مقیاس وسیع (شرکت‌های کشت و صنعت) همگی شیوه‌های دیگری از مالی‌سازیِ سرمایه‌ است که بر بخش مسکن تأثیر می‌گذارد. برای مثال، در جنگل‌های اندونزی، این رویکرد به جابه‌جایی جمعیت بومی از محل زیست خود و مهاجرت به کلان‌شهرهایی مانند جاکارتا انجامید (رولنیک ۲۰۱۹، ص. ۱۱۸).

[2] باید توجه کنیم که تعریف زاغه یا محله‌ی غیررسمی در هر بستر سیاسی-اقتصادی متفاوت است. به بیان دیگر، مسئله‌ی مسکن، و در این مورد، مسکن غیررسمی یا محلات حاشیه‌ای، مسئله‌ی اقتصاد-سیاسی است و بررسیِ دقیق‌تر این پدیده‌ مستلزم آن است که در حد امکان به ویژگی‌های منحصربه‌فرد این پدیده در هر شهر یا کشور به طور مجزا پرداخته شود.

[3] بین دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ هرچند رشد جمعیت در کشور حدود ۳/۱درصد بود اما رشد سالانه‌ی جمعیت شهری ۵/۴ درصد بود که این خود حاکی از آغاز شهری‌شدن مدرنِ ایران است.

[4] ۷/۱میلیون کشاورز روستایی.

[5] در آن زمان ۶۷ درصد از جمعیت ایران روستایی بودند که همگی از این تغییرات متأثر شدند.

[6] در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۷۶ و ۱۹۸۶ تعداد شهرنشینان از ۱۵۷۱۵۰۰۰ نفر به ۲۶۹۹۱۰۰۰ نفر افزایش یافت.