21 ژوئیه 2025

پرنده‌ی سپید آسمانِ سرزمینم را دوست ندارد: غیاب صلح در موسیقی معاصر ایران

امیر بهاری

اگر دوران مشروطه را اولین نقطهی عطف تلاقی موسیقی ایران و جنبش‌های اجتماعی بدانیم و با این پیشفرض آثار موسیقاییِ ساخته و اجراشده در فراز و فرودهای اجتماعی و سیاسی ایرانِ یک قرنِ گذشته را مرور کنیم، با چهار مفهوم مهم مواجه می‌شویم: ستایش ملیگرایی، توصیف اندوهِ ملی، تهییج آزادیخواهی و تشویق دفاع. بنابراین، می‌توان دید که خلقِ نغمههای صلحآمیز، جزئی از اولویت‌های فرهنگی و هنری در موسیقی ایران نبوده است. 

شاید این واقعیت که ایران، دستکم در سه سدهی گذشته، به هیچ سرزمینی تعرض نکرده و در عمل آغازگر جنگ با هیچ کشوری نبوده، چنین رویکردی را رقم زده اما به هر روی در بزنگاه‌های اجتماعیِ ایران، صلح یکی از مضامین اصلیِ ترانههای اعتراضی نبوده است. اما آنچه در دنیای معاصر به‌عنوان موسیقی اعتراضی شناخته میشود و چهرههای برجستهای همچون باب دیلن، جون بائز و جان لنون از جمله نمادهای آن بوده‌اند، بر تشویق به صلح متمرکز است. مثلاً ترانهی «تق تق میزنم به در بهشت»  (Knockin on Heaven's Door)از آثار باب دیلن که یکی از مشهورترین ترانههای ضدجنگ دههی هفتاد است ــ دورانی که جنگ ویتنام تمام نشده و جنگ سرد ادامه دارد ــ مشخصاً در نکوهش جنگ است. سربازی در میانه‌ی جنگ در حال مرگ است و در این حال از مادرش می‌خواهد که درجهی نظامی را از سینهاش بردارد چون دیگر احتیاجی به آن ندارد. جان لنون هم در ترانه‌ی مشهور تصور کن (Imagine) حتی مفهوم مرز را ــ که تعرض به آن یا صیانت از آن، رایجترین علت جنگ است ــ زیر سؤال میبرد و دنیایی عاری از مفاهیم کشور و مرز را توصیف میکند که همه‌ی ساکنانش در آرامش به سر می‌برند. اقتباسی از این ترانه که توسط سیاوش قمیشی خوانده شد یکی از معدود ترانههای مشهور فارسی با محوریت صلح است. مروری بر رویدادهای اجتماعی و آثار موسیقاییِ خلقشدهی همپای آنها میتواند به فهم بهتر این مسئله کمک کند.

 

دوران مشروطه 

عارف قزوینی، چهره‌ی شاخص موسیقی اجتماعی ایران، در دوران مشروطه نقطه‌ی عزیمت مهمی را در حوزه‌ی تصنیفهای اجتماعی رقم زد. جامعهی ایران میخواست از ساختار سلطنتیِ سنتی عبور کند و عارف در این بزنگاه تصانیفی همچون «از خون جوانان وطن لاله دمیده» سرود که روایتگر وضعیت اجتماعی ایران بود. این تصنیف از «بیدین و بیآیین» بودنِ روزگاری گله میکند که جوانان آزادیخواه در آن کشته میشوند. چند سال بعد، مرتضی نیداوود تصنیف «مرغ سحر» را بر اساس شعری از محمدتقی بهار ساخت و در آن از «ظلمِ ظالم» شکایت کرد. هیچ یک از این دو اثر در پی ارائه‌ی راهحل نیستند و صرفاً به لطف تشریح وضعیت اسفبار اجتماعی، جنبه‌ی اعتراضی پیدا کردند.

بعضی عقیده دارند که اگر «مرغ سحر» بدون هیچ مشکل خاصی در دوران پهلوی اول اجرا و حتی ضبط شد صرفاً به این علت بود که این تصنیف در اواخر دوران قاجار سروده شده بود. یعنی ظاهراً تصورِ متولیان امور در زمان رضاشاه این بود که «ظالمِ» توصیف‌شده در این تصنیف صرفاً به پادشاهان قاجار ربط دارد. هر دو تصنیف غم‌انگیز امروز در میان ایرانیان شهرت و محبوبیت خاصی دارند. نباید از یاد برد که استاد شجریان، دستکم در دو دهه‌ی آخر فعالیتهایش، موظف بود که در تمام کنسرتهایش تصنیف «مرغ سحر» را اجرا کند زیر مخاطب چنین طلب می‌کرد. هرچند این تصنیف برای استاد شجریان ساخته نشده بود اما او از بازخوانان موفق این اثر بود. 

 

ماجراهای شهریور ۱۳۲۰ و کودتای ۱۳۳۲

تصنیف یا سرود «ای ایران» در عمل به سرود ملی ایران تبدیل شده است. هرگاه خوانندهای این سرود را می‌خواند مخاطبان میایستند و گروه موسیقی را همراهی میکنند. این سرود در واکنش به اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ ساخته شد و در گذر زمان منزلتی انکارناپذیر یافت؛ تصنیفی در ستایش وطن که شعرش را حسین گلگلاب سرود و موسیقی‌اش ساختهی روحالله خالقی است. متن سرود نوعی رجزخوانی علیه هرگونه اشغال و تعرض به سرزمین ایران است. این سرود در تاریخ معاصر به اثری در ستایش ملیگرایی تبدیل شده است. حتی کسانی که در دهه‌ی ۱۳۶۰ موسیقی را تحریم کردند و سازها را شکستند و موسیقی‌دانان را خانه‌نشین کردند، امسال پس از جنگ دوازده‌روزه‌ی ایران و اسرائیل، «ای ایران»، «ایران ایران» (ای ایران دور از دامان پاکت دستِ دگران...) و «سپیده» (ایران! ای سرای امید) را در ایام عزاداری امام سوم شیعیان در حسینیه‌ها میخوانند. 

سرخوردگی جامعه‌ی روشنفکری ایران از ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بسیار شدید بود. دستگیریها و فضای امنیتی چنان فراگیر بود که لالهزار، مرکز تئاتر ایران که روشنفکران زیادی در آن مشغول به کار بودند، تعطیل شد و دیگر طلایه‌دار فرهنگ نبود. در آن دوره آتش ملیگرایی بیشازپیش گرم شد. تصنیف «ای ایران» هم در آن دوره و پس از اجرای استاد غلامحسین بنان بیشتر شنیده شد.

جریان (کانون) چاووش که اکثر اعضایش را کسانی تشکیل می‌دادند که در ۱۷ شهریور ۵۷ از رادیو استعفا داده بودند (هوشنگ ابتهاج، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان) نه تنها در دوران انقلاب به‌شدت فعال بودند بلکه در دوره‌ی جنگ هم علیه تعرض به خاک وطن موضع گرفتند.

انقلاب ۵۷ و سالهای منتهی به آن

در دوره‌ی طلاییِ موسیقی پاپ ایران، یعنی اواخر دهه‌ی چهل خورشیدی و اوایل دهه‌ی پنجاه، بسیاری از آهنگ‌سازان و ترانهسرایان نامدار (بابک بیات، اسفندیار منفردزاده، شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی) دغدغههای اجتماعی داشتند و حتی (بهطور مشخص منفردزاده و جنتی عطایی) به جریانهای چپ متمایل بودند. و بخش عمده‌ی آثار آنها انتقاد از وضعیت نابهنجار اجتماعی، فقدان آزادی و مضامین مشابه بود. همکاری مثلثِ فرهاد-منفردزاده-قنبری و مثلثِ داریوش-بابک بیات-جنتی عطایی عمدتاً معطوف به این موضوعات بود. فریدون فروغی هم گرایش خاصی به این مفاهیم داشت. زویا زاکاریان، ترانهسرا، هم در بخش قابل‌توجهی از آثارش نگاهی انتقادی به اوضاع اجتماعی آن دوره داشت. در حوالی انقلاب (یعنی پیش و پس از آن) ترانه‌های انقلابیِ زیادی ساخته و منتشر شد. اکثر این ترانه‌ها انقلابیون را تهییج می‌کرد و از آزادی و آزادیخواهی و فرا رسیدن بهار ایران سخن میگفت ــ یا حداقل ترانههایی که در حافظه‌ی تاریخی مانده بیشتر به این مفاهیم می‌پرداخت. نباید از یاد برد که در «سپیده»، شجریان میخواند: «اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است». در این تصنیف، که در محرم امسال هم دست‌مایه‌ی مداحان حکومتی شده بود، از «بهار»ی سخن گفته می‌شود که «یادگار خون عاشقان است». 

 

جنگ هشت ساله با عراق

جریان (کانون) چاووش که اکثر اعضایش را کسانی تشکیل می‌دادند که در ۱۷ شهریور ۵۷ از رادیو استعفا داده بودند (هوشنگ ابتهاج، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان) نه تنها در دوران انقلاب به‌شدت فعال بودند بلکه در دوره‌ی جنگ هم علیه تعرض به خاک وطن موضع گرفتند. در دوران جنگْ مداحان هم تأثیرگذار بودند زیرا صدای آنها جریان غالب موسیقی در رادیو و تلویزیون را تشکیل می‌داد. موسیقی‌دانان هم سرودهایی مناسب دفاع و مبارزه ساختند. پیش از این به یکی از آثار کانون چاووش (سپیده) اشاره کردم. 

جریان چاووش بسیار مهم است زیرا نوعی زیباییشناسی مطلوب (دستکم از نظرِ هنرمندانِ پیشروی آن دوران) با رویدادی اجتماعی تلاقی میکند. به عبارت دیگر، همسو شدن قشرِ نخبه‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی با تغییر بزرگ اجتماعی چاووش را به یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ موسیقی ایران تبدیل کرد. البته نباید نادیده گرفت که جریان چاووش در نخستین سالهای پس از انقلاب در غیاب دیگر گونههای موسیقی و در غیبت چهرههای برجستهای مثل دلکش، ناصر مسعودی، کسایی، شهناز و خوانساری قلندری می‌کرد. در جریان چاووش حتی یک اثر هم در مذمت جنگ و در ستایش صلح ساخته نشد. نه تنها در چاووشها بلکه در آثار بعدی هنرمندانی که به لطف این جریان مطرح شدند به چنین موضوعاتی پرداخته نشد.

 

سال ۱۳۸۸ 

اتفاقات سال ۱۳۸۸ متفاوت بود. جامعه‌ی ایران درگیر جنبش اعتراضیِ بزرگی بود. در آن زمان، صداهای مستقل چندان به گوش نمیرسید اما شجریان به‌عنوان شمایلِ هنرمند مردمی، دو تصنیف بسیار مهم را در فاصله‌ی کوتاهی از هم در شهریور آن سال منتشر کرد: «ای شادی آزادی» و «زبان آتش» (تفنگت را زمین بگذار). شاعر تصنیف اول هوشنگ ابتهاج بود. در این شعر «غمها سنگین»، «دلها خونین» و آدمها «سر تا پا خونین» در انتظار پایکوبی به مناسبت فرا رسیدن آزادی هستند. این مضامین را پیش از آن هم در موسیقی ایرانی شنیده بودیم اما «زبان آتش» روایت دیگری داشت و یکی از معدود تصنیف‌های معروفی بود که در مذمت زبانِ اسلحه سخن میگفت. یعنی با ذات خشونت مقابله میکرد. دشمن را برادر میخواند و از او میخواست که «تفنگ» را بر زمین بگذارد چون زبان این وسیله «آتش و آهن» است. این شعر سروده‌ی فریدون مشیری بود که در میان شاعران سیاسی و انقلابی پیش از انقلاب جایی نداشت و او را با شعر لطیف و ساده‌ی «کوچه» یا همان بیتو مهتاب شبی... میشناختند. فارغ از وزین بودن اشعار مشیری، او هرگز شاعری با حواریون خاص در ادبیات ایران نبود. او شاعری لطیفگو بود که بخش اصلی مخاطبانش مردمان عادی بودند که اشعار عاشقانه‌ی او را برای معشوقههای خود مینویسند و همین امر یکی از علل انتقاد از اشعارِ او بود. 

کاری که شجریان و مجید درخشانی با شعرِ مشیری کردند، اتفاق ویژهای بود. یعنی در بزنگاه ۸۸ که هنوز بسیاری از مردم به اصلاح ساختار سیاسی امیدوار بودند و نامزد معترض انتخابات ریاست‌جمهوری هم طرفدارانش را به راهپیمایی «سکوت» ــ اعتراض به شیوه‌ای صلح‌آمیز ــ دعوت کرده بود، این هنرمندان با چنین تصنیفی در پی ترویج رواداری و دعوت به گفت‌وگوهای صلحآمیز بودند اما این بارقه خاموش شد.

در سال ۸۸ به‌رغم آن‌همه خشونتورزی علیه معترضان، اکثر آنها صرفاً به نتیجه‌ی انتخابات معترض بودند و نه به ساختار سیاسی کشور. در آن زمان صلحطلبی، وفاق ملی و مخالفت با خشونت و جنگ میتوانست به موضوعی جدی تبدیل شود اما آن فرصت از دست رفت و بعد از اتفاقات سال ۹۶، فاجعهی آبان ۹۸، شلیک به هواپیمای اوکراینی و سرانجام اتفاقات سال ۱۴۰۱ موسیقی اعتراضی به تبعیت از خواست عمومی تغییر کرد.

«زبان آتش» روایت دیگری داشت و یکی از معدود تصنیف‌های معروفی بود که در مذمت زبانِ اسلحه سخن میگفت. یعنی با ذات خشونت مقابله میکرد. دشمن را برادر میخواند و از او میخواست که «تفنگ» را بر زمین بگذارد چون زبان این وسیله «آتش و آهن» است.

مورد استثنایی برنامه‌ی «گلها»

برنامه‌ی «گلها»، که مروج زیباییشناسیِ خاصی در موسیقی دستگاهی ایران بود و به لطف تلاش داوود پیرنیا و در اختیار داشتن رادیوی ملی موفقیت چشمگیری کسب کرد، آماج انتقاد بود. مهم‌ترین انتقادها محتوایی بود. در مقاله‌ی دیگری به این نکته اشاره کرده‌ام که بزرگترین مشکل برنامه‌ی «گلها» بی‌بهره بودن از ایدهی اجتماعی معاصر خود بود، چیزی که انتقاد روشنفکران عمدتاً چپ‌گرا را برمی‌انگیخت. مضامین عرفانی و اخلاقی تقریباً تمام تولیدات «گلها» را در بر میگرفت. قاعدتاً در رادیوی دهه‌های سی و چهل هم نمیشد چندان از این پیشتر رفت. اما آیا واقعاً این نقصِ «گلها» بود که از التهابات سیاسی ایران دوری می‌جست و با تکیه بر ادبیات عرفانی و اخلاقی موسیقی باکلام خلق میکرد؟ پاسخ دادن به این پرسش سخت است اما هرچه بود، طیف گسترده‌ای از مخاطبان ــ از درباریان تا مردم کوچه و خیابان ــ از بسیاری از تولیدات این برنامه لذت می‌بردند. حتی امروز هم آثار مهدی خالدی، علی تجویدی، پرویز یاحقی و همتایانشان که حدود شصت، هفتاد سال پیش تولید شد، هوادارانی دارد. درست است که محتوای این تصنیف‌ها و آوازها مبتنی بر مفاهیم صلح‌آمیز یا ضدجنگ نبود اما در مجموع امروز هر کسی با هر گرایشی از آن لذت میبرد. امروز کسی را به خاطر گوش دادن به ترانههای دلکش و الهه و مرضیه مذمت نمی‌کنند اما از آثار پاپخوانهای معترض دهه‌ی پنجاه یا بخش قابل‌توجهی از آثار هنرمندان پرورش‌یافته در مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی در سالهای پیش از انقلاب ــ که بعدتر کانون چاووش را تشکیل دادند ــ انتقاد می‌شود.

 

۱۴۰۱ و خداحافظی کامل با صلح 

در جنبش «زن، زندگی، آزادی» آثار موسیقایی فراوانی تولید شد. دستکم در سه ماه اول این جنبش حدود چهارصد ترانه در ژانرهای مختلف منتشر شد. در این آثار سخنی از صلح نبود یا اگر بود، آن‌قدر مهجور ماند که شنیده نشد. یکی از نکات مهم حضور گسترده‌ی هنرمندان و خوانندگان زن در تولیدات اعتراضی این جریان بود که تصویر کلاسیک اغلب لطیف از موسیقی و آواز زنان را تا حد زیادی دگرگون کرد. بهطور کلی در سال‌های اخیر لحن و زبان بحثهای سیاسی، شعارها، ترانه‌‌ها و حتی بحثهای توئیتری و دیگر شبکههای اجتماعی به شدت تغییر کرده و خشونت کلامی به بخش انکارناپذیری از مباحث سیاسی تبدیل شده است. و این مسئله بازتابی جدی در تولیدات موسیقایی داشته است. از جامعهای درگیر بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی چه انتظاری می‌توان داشت؟ آیا تنگنای اقتصادی و فشارهای سنگین فرهنگی، بهویژه در مورد زنان، جایی برای سخن گفتن از صلح باقی میگذارد؟ در این دوران سخن از صلح گفتن عملاً معنای خود را از دست داده است. البته همان‌طور که قبلاً گفتیم، پیش از آن هم در موسیقی معاصر ایران چندان نشانی از صلح نبود.

میتوان دربارهی پیامدهای درحاشیهماندن مفاهیم صلحآمیز، و در اولویت قرار دادن دفاع ملی، مبارزه‌ی ملی و در مجموع ملیگرایی، گمانهزنی کرد. مفاهیم ملیگرایانه آن‌قدر شیرین است که میتواند از مشاهده‌ی چهره‌ی کریه جنگ جلوگیری کند.

در آغاز به ترانههای صلحآمیزِ جریان موسیقی اعتراضی در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ اشاره کردم. مثلاً باب دیلن به‌عنوان هنرمندی آمریکایی که ارتشِ کشورش به سرزمینی دیگر حمله کرده بود موضعی علیه جنگ داشت. نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که ایران به سرزمینی تعرض نظامی نکرده بود تا شاید صلح برای هنرمندان ما به موضوعی مهم تبدیل شود.

حالا به تجربه‌ی اجتماعیِ شهروند ایرانی در دوران معاصر نگاهی بیندازیم: دورانِ پهلوی و برگزاری جشنهایی برای گرامی‌داشت ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی (تأکید شدید بر ملیگرایی و تقویت این حس که ایران و ایرانی تافته‌ای جدابافته است)، قدرت گرفتن اندیشههای چپ (حق گرفتنی است و باید برای حقطلبی و دستیابی به آزادی مبارزه کرد)، و غالب بودن اسلام و تشیع در بیش از هزار سال گذشته. ایران معاصر از منظر تحرکات اجتماعی دو انقلاب (مشروطه و ۵۷) یک کودتا، اعتراضات سال‌های ۱۳۷۸، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶، سرکوب سال ۱۳۹۸ و جنبش فراگیر «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ را پشت سر گذاشته است. موسیقی و موسیقی‌دانانی که این تحولات را تجربه کرده‌اند، خاطره‌ی صدها سال ظلم و تحقیر و تحمیق را در ذهن داشته‌اند، و بنابراین شاید طبیعی‌ است که آرزوی صلح در موسیقی ما غایب است. شاید هنوز سرودن و سخن گفتن از صلح برای جامعه‌ی ایران بسیار زود است. 

***

پی‌نوشت اول: پیشفرض این مقاله شنیده شدن یا به اصطلاح فراگیر شدن یک ترانه، تصنیف یا سرود بوده است. بنابراین، اگر از سرودهای ملیمیهنی‌ای همچون «خاک ایران»، ساخته‌ی علینقی وزیری و بر اساس شعری از حسین گلگلاب، یاد نکردم علت را باید در فراگیر نشدن آن جست. این مقاله صرفاً بر این سرودها متمرکز نیست. البته در این میان آثار مشهور و زیبایی هم وجود دارد، از جمله «وطنم وطنم» بر اساس ملودی‌ای که موسیو مولر (آلفرد ژان باتیست لومر) در اواخر دوران قاجار ساخت. چنین آثاری چندان ارتباطی به موضوع این مقاله ندارد. افزون بر این، آثار بسیار دیگری در سالهای اخیر اجرا شده است که آن‌قدر سفارشی و غیرملی بوده‌اند که نمی‌شد آن‌ها را در این مقاله گنجاند.

پی‌نوشت دوم: در خرداد ۱۳۲۹ گروهی با عنوان «جمعیت هواداران صلح»، به ریاست ملکالشعرای بهار، تأسیس می‌شود که قرار بوده بر مسائل صلح‌آمیز، از جمله تولید محصولات موسیقایی با محوریت صلح، تمرکز کند. این گروه در همکاری با حزب توده شکل می‌‌گیرد. بهار یک سال بعد بدرود حیات میگوید و این گروه هم کمتر از دو سال پس از شکلگیری منحل میشود. 

پی‌نوشت سوم: در مورد برنامه‌ی «گل‌ها» مقالهی مفصلی با عنوان «خنیاگران دور از اجتماع خشمگین» در شماره‌ی ۱۴۲ فصلنامهی «نگاه نو» نوشتم که میتوانید به آن رجوع کنید. وب‌سایت «آسو» هم در پادکست پنج‌قسمتیِ «موسیقی ایران از گلها تا انقلاب ۵۷» روایتی از شکل‌گیری و شکوفایی برنامه‌ی «گلها» ارائه کرده است.