14 نوامبر 2025

پرورش «سوژه‌ی مؤمن»؛ بحران مدرسه و نظام آموزشی در ایران

پرویز نیکنام

در سال ۱۳۹۷ کتابی با عنوان مرگ مدرسه؟ منتشر شد. این کتاب مجموعه مقالاتی بود که پژوهشگران حوزهی آموزش و پرورش با نگاهی انتقادی به مدرسه و نظام آموزشی نوشته بودند. این کتاب با واکنش تندی از سوی وزارت آموزش و پرورش و معلمان روبه‌رو شد؛ آن‌ها معتقد بودند که مدرسه مساوی با نظام آموزشی نیست و مدرسه به‌رغم بدرفتاری نظام آموزشی با آن، همچنان «مهم‌ترین فرصت یادگیری برای عموم کودکان و نوجوانان کشوراست.» انتقادها حتی از این هم فراتر رفت و گفتند که آماج انتقاد کتاب، معلمان و مدیران مدارس بوده‌اند و جایگاه آنها را نزد دانش‌آموزان و خانواده‌های آنها تضعیف کرده است.

نعمت الله فاضلی، پژوهشگر مسائل آموزشی و نویسنده‌ی کتاب‌هایی درباره‌ی مدرسه و نظام آموزشی، می‌گوید: «با انتشار این کتاب، طرفداران مدرسه، به‌خصوص معلمان، خیلی ناراحت شدند و گفتند مدرسه نمرده، ساختمان‌هایش هست و ما در مدرسه درس می‌دهیم و مدرسه هنوز کارهای خوبی برای جامعه انجام می‌دهد.»

فاضلی می‌گوید این انتقادها سبب شد تا کتاب مسئلهی مدرسه را بنویسد و نشان دهد که چرا مدرسه وظیفه‌اش را در قبال جامعه انجام نمی‌دهد. او می‌گوید: «در این کتاب این پرسش را مطرح کردم که کار مدرسه این است که سوژه تربیت کند، یعنی آدمی برای زندگی در جامعه‌ی امروز و به‌خصوص برای جامعه‌ی فردا. چون بچه‌ها بعد از مدرسه به بزرگسالی می‌رسند و بنابراین مدرسه تربیت انسان برای فرداست. در کتاب توضیح دادم که مدرسه این کار را نمی‌تواند بکند.»

امروز یکی از مهم‌ترین مشکلات مدرسه بحران سواد است که فاضلی در کتاب الفبای زندگی به تفصیل به آن می‌پردازد و می‌گوید همه‌ی ما بچه‌ها را به مدرسه می‌فرستیم اما این بچه‌ها «خوانا و نویسا» نمی‌شوند و این مشکل در دانشگاه هم ادامه دارد. 

به عقیدهی فاضلی، اکنون وضعیت مدرسه به علت ناتوانی در خوانا و نویسا کردن دانشآموزان شبیه به دریاچهی ارومیه است که به بیابان ارومیه تبدیل شده؛ مدرسه هم که اقلیم فرهنگ است حالا دیگر وجود ندارد. وقتی از خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه حرف می‌زنیم این وضعیت مشهود و ملموس است؛ وقتی از فرونشست زمین صحبت می‌کنیم همه می‌توانند آن را ببینند و حس کنند. اما بحران مدرسه را نمی‌توان به سادگی دید.

این نگاه در حالی مطرح می‌شود که بعضی عقیده دارند که مشکلات مدرسه به کمبود کلاس درس و معلم، ساختمان‌های فرسوده یا حقوق پایین معلمان خلاصه می‌شود. فاضلی می‌گوید که این مشکلات وجود دارد اما اصل مسئله نیست.

 

دعوای مدارس جدید و قدیم از مشروطه تا امروز

از دوره‌ی مشروطه، زمانی که میرزا حسن رشدیه شروع به مدرسه‌سازی کرد، جناح‌های مذهبی و سنت‌گرا مدرسه را در برابر دین قرار دادند و علیه آن صف‌آرایی کردند. ابتدا روحانیون واپس‌گرا مدرسه‌ی رشدیه در تبریز را خراب کردند و حتی قصد جان رشدیه را داشتند اما او کوتاه نیامد و مدرسه‌سازی به‌تدریج گسترش یافت. در آن زمان شیخ فضل‌الله نوری، از روحانیون بانفوذ مخالف مشروطه، در صف اول مخالفان مدرسه قرار داشت و تحصیل زنان در مدرسه را خلاف شرع می‌دانست. 

ناظم‌الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایران می‌نویسد که برای کاری پیش شیخ فضل‌الله نوری رفته بود و او خطاب به وی گفت: «ناظم‌الاسلام تو را به حقیقت اسلام قسم می‌دهم، آیا این مدارس جدید، خلاف شرع نیست و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟ مدارس را افتتاح کردید، آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید. نمی‌دانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اطاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا.»

ناظم‌الاسلام کرمانی در این کتاب درباره‌ی حسن رشدیه می‌نویسد: «در اوایل ورودش مقدسین و بعضی از مردم او را مثل یک نفر کافر نجس‌العین می‌دانستند چه که الف و باء را تغییر داده بود، فتحه را که تا آن وقت "زَبّر" می‌گفتند "صدای بالا" نام نهاد، ضمه را که تا آن وقت "پیش" می‌نامیدند "صدای وسط" می‌گفت و کسره را که تا آن وقت "زِیر" می‌خواندند "صدای پائین" می‌خواند و همچنین خط عمودی و خط افقی یاد اطفال می‌داد ... دیگر آنکه ]می‌گفتند[ اطفال را زبان خارجه تعلیم داده است، که به آنها گفته است شمار لفظی و شمار خطی، و این صورت را یاد اطفال داده است:

 ۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹ مجملاً رساله‌ای هم از بعضی علما تألیف شد در رد مدارس و تکفیر اولیاء مدارس.»

دیوید مناشری، پژوهشگر اسرائیلی، در کتاب نظام آموزشی و ساختنِ ایران مدرن درباره‌ی دلایل مخالفت روحانیون با مدارس جدید می‌نویسد: «آنها مدعی بودند که دروس این مدارس منجر به تضعیف ایمان دانش‌آموزان می‌شود، ضمن اینکه از حذف منبع درآمد آخوندها و قرار نداشتن مدارس جدید در حوزه‌ی تحت نظرشان ناراحت بودند.»

هرچند پیش از آن دارالفنون تأسیس شده بود و دانشجویانی برای تحصیل به خارج فرستاده شده بودند اما مخالفت با مدارس ابتدایی شدیدتر بود، چون به گفته‌ی مناشری «برخلاف سایر اقدامات که تنها محدود به اندکی از دانش‌آموزان بود، مدارس ابتدایی اولین گام از تغییرات بهمن‌آسایی به نظر می‌رسید که می‌رفت به‌تدریج کل جمعیت را در بر بگیرد؛ دیگر اینکه گشایش مدارس ابتدایی (برخلاف مثلاً دارالفنون) به تعطیلی بسیاری از مکتب‌خانه‌ها انجامید. بنابراین مخالفت روحانیون صرفاً به منظور دفاع از عقایدشان نبود، بلکه نقش و موقعیت ممتاز سنتی آنها در معرض خطر قرار گرفته بود. همان‌طور که گسترش حوزه‌ی عرف، قلمرو تحت سلطه‌ی آنها را محدود کرده بود، مدارس جدید نیز تعرضی جدید به حریم سنتی علما به شمار می‌رفت زیرا آموزش به هر حال قلمرو انحصاری روحانیت محسوب می‌شد.»

گسترش مدارس بعد از مشروطه ادامه یافت و رضاشاه نیز از این روند حمایت می‌کرد. به گفته‌ی مناشری، «رضاخان آموزش را قوی‌ترین نیرو برای انسجام ملت ایران می‌دانست. نیرویی که هم‌زمان می‌توانست تعهدات فراملیتی به اسلام را تضعیف کند و وفاداری محلی و قومیتی را محو سازد. پس مدارس باید میهن‌پرستی، وظیفه‌شناسی نسبت به ملت، وحدت ملی و استقلال ملی را تقویت می‌کردند. او احساس می‌کرد که قدرت‌نمایی یا استفاده از زور، تنها در کوتاه‌مدت می‌تواند عامل اقتدار باشد، اما در بلندمدت آموزش به تنهایی می‌تواند عناصر سازنده‌ی جامعه‌ی ایرانی را گرد هم آورد و محوری برای حیات جمعی آنها باشد.»

 

 

اما مسئله‌ی ایران و اسلام موضوعی مناقشه‌انگیز بود و عیسی خان صدیق، وزیر آموزش و پرورش و از سیاست‌گذاران دوره‌ی پهلوی، در کتاب ایران مدرن و نظام آموزشی آن می‌نویسد: «دو ایده‌ی ایران و اسلام به‌مثابه‌ی دو ایدئولوژیِ اصلیِ متخاصم، سیاست‌گذاریِ نظام دانش و آموزش آن را در دو نظام سیاسی معاصر ایران تعیین کرده‌اند.»

صدیق با اشاره به اینکه ایران در «غایت‌شناسی آموزش» مشکل اساسی داشته است، می‌نویسد: «دانش‌آموز و دانشجو به طور واقعی و عملی درگیر تجربه‌ی زیسته‌ی امور نمی‌شود تا مهیای زندگی عملی شود. آنها در واقع با زیست‌جهان رابطه‌ای ندارند و بعد از تحصیل با مشقت وارد دنیای واقعی زندگی و کشاکش‌های آن می‌شوند.»

به‌رغم این مخالفت‌ها و تضاد منافع گسترده، مدارس جدید در زمانی شروع به کار کرد که بخش عمده‌ای از مردم بی‌سواد بودند و مخالفان، مدارس جدید را در مقابل مدارس قدیم، یعنی مکتب‌خانه و مدارس علمیه، قرار می‌دادند.

به گفته‌ی فاضلی، «مدرسه‌ی جدید ایده‌اش ساخت جامعه بود و رشدیه به‌عنوان بنیان‌گذار مدارس جدید فقط نمی‌خواست مدرسه بسازد بلکه ایده‌ی ساخت مدرسه یعنی ساخت ایران مدرن را داشت.» 

عیسی خان صدیق تصویری از آغاز به کار مدارس جدید و دلایل مخالفت روحانیون ارائه می‌کند و می‌نویسد: «علما یا روحانیون مسلمان بسیار قدرتمند بودند. آنها تأثیر و اعتبارشان را در روزگاری که آموزش و پرورش مدرن در ایران آغاز شد از دست دادند.»

مکتب‌خانه یا مدرسه‌ی علمیه که پیش از مدرسه‌ی جدید وجود داشت بیشتر وظیفه‌ی «انتقال اطلاعات دینی و تکالیف مذهبی» را بر عهده داشت و مواظب بود تا بچه‌مکتبی‌ها و طلبه‌ها تغییر نکنند و شبیه گذشتگان و به اجداد خود وفادار باشند. فاضلی می‌گوید: «فرض دنیای سنتی این بود که کمتر تغییر کنیم و بیشتر شبیه گذشتگان باشیم...اما رسالت مدرسه با وظیفه‌ی مکتب‌خانه و حوزه‌ی علمیه تفاوت دارد. وظیفه‌ی مدرسه هم "بازتولید فرهنگ" است، هم "تولید فرهنگ". مدرسه‌ی مدرن، میراث فرهنگیِ گذشته را در بستر دنیای جدید بازتولید می‌کند و آن را به نسل‌های بعد انتقال می‌دهد اما این انتقال با دستکاری، دخل و تصرف، گزینشی و نقادانه است... وظیفه‌ی اصلی مکتب‌خانه و مدرسه‌ی علمیه یا مدرسه‌ی قدیم، "تثبیت" است اما مدرسه‌ی جدید وظیفه‌اش "تغییر" است.» 

شاید به همین دلیل بود که از زمان تأسیس دارالفنون در هفتم دی‌ماه ۱۲۳۰ خورشیدی، ناصرالدین شاه و جانشینانش نسبت به معلم حساسیت ویژه‌ای داشتند و در مورد طرز فکر و باورها و رفتارشان سخت‌گیر بودند و این نگرانی وجود داشت که مبادا معلمان غربی، ایده‌های غربیِ دموکراسی و آزادی بیان را در مراکز آموزشی ترویج کنند. امروز نیز همان نگرانی در حکومت ایران وجود دارد و در استخدام معلمان سخت‌گیری می‌کند و می‌خواهد معلم محتوای آموزشی، یعنی کتابی را که تهیه کرده، بی کم و کاست به دانش‌آموز ارائه کند و صرفاً سربازی باشد در خدمت اهداف ایدئولوژیک.

بعضی عقیده دارند که فرایند توسعه در ایران از مشروطه آغاز شده و دولت مدرن در ایران پس از انقلاب مشروطه شکل گرفته است. محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان، در کتاب مرگ مدرسه می‌نویسد: «توسعه در ایران به‌مثابه‌ی کودکی بوده که در دوره‌هایی از عمر او علائمی از توانمندی‌های گویشی و رفتاری در او شکل گرفته اما بعد متوقف شده است. کودکی که جسمش بزرگ شده است، اما هنوز نمی‌تواند خوب حرف بزند، منطقی فکر کند و رفتارهای عاطفی و احساسی خود را کنترل کند.»

در صدر علل توسعه‌نیافتگی ایران به آموزش اشاره می‌کنند. به گفته‌ی محسن رنانی، علت توسعه‌نیافتگی ایران را باید در این عبارت جست‌وجو کرد که: «ما جامعه‌ی بی‌کودکی هستیم. در واقع جامعه‌ی ایرانی، جامعه‌ی فاقد کودکی بوده است و به همین علت فرایند توسعه در جامعه‌ی ما شکل نگرفته است. چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده‌ایم.»

شواهد نشان می‌دهد که هیچ چیزی در ایران به اندازه‌ی مدرسه توسعه نیافته است. بعد از مقاومت‌های اولیه، مدرسه رشد سریعی پیدا کرد. در فاصله‌ی کوتاهی بعد از آغاز فعالیت مدارس جدید، از آنجا که رؤیای توسعه و مدرن‌شدن با فرهنگ گره خورده بود، مدارس به «اداره‌ی فرهنگ» و معلمان به «فرهنگیان» تبدیل شدند.

 

مدرسه، مانع بروز خلاقیت

به عقیده‌ی فاضلی، مدرسه قرار بود که انسان خردمند تربیت کند اما این انسان چنان نابخرد است که خودش و طبیعت‌ را از بین می‌برد، آب‌های زیرزمینی را آن‌قدر مصرف می‌کند که زمین زیرپایش دچار فرونشست می‌شود، تالاب‌هایش خشک و هوایش آلوده می‌شود. دلیلش روشن است: مدرسه می‌خواهد موجودی مطیع تربیت کند، در حالی که انسان مطیع خلاق نیست.

مدرسه چطور توانست جلوی خلاقیت دانش‌آموز را بگیرد؟ خلاقیت زمانی از بین رفت که حکومت شروع کرد به دخالت و کنترل مدرسه. یعنی دست حکومت در مدارس باز گذاشته شد و حکومت نظام آموزشی را محصور کرد. مهم‌ترین عاملی که به مدرسه خسارت جبران‌ناپذیری وارد کرد، تزریق نگاه ایدئولوژیک به مدرسه بود. در دوران پهلوی، معلمان قهرمانان دنیای مدرن بودند و پدربزرگ‌ها چنان از معلمان حرف می‌زنند که انگار از پیامبران سخن می‌گویند. اما کم‌کم بوروکراسی دولت گسترش یافت و قدرت دولت در دستکاری جامعه و مداخله در مدرسه بیشتر شد و نظام برنامه‌ریزی به سمتی حرکت کرد که کتاب را همه‌چیز پنداشت و تمرکزگرایی از طریق کتاب‌های درسی توسعه پیدا کرد. هدف حکومت این بود که ذهن جامعه را در اختیار بگیرد و از طریق مدرسه هر کاری دلش خواست انجام دهد. 

 

 

وقتی مدرسه به دست جمهوری اسلامی افتاد وضع بدتر شد. حکومت خیال می‌کرد که از طریق گزینش معلم، مدیریت پرورشی، کتاب‌های درسی و مراکز تربیت معلم می‌تواند همه‌ی خواسته‌هایش را به مدرسه تزریق کند و به تعبیر دکتر فاضلی «سوژه‌ی مؤمن» پرورش دهد. اما مدرسه به‌تدریج شروع به مقاومت کرد و در جنبش «زن، زندگی، آزادی» دانش‌آموزان در صف اول مبارزه قرار گرفتند. قرار بود که این مدرسه‌ها «سوژه‌ی مؤمن» تربیت کنند اما «سوژه‌ی مقاوم» خلق کرده بودند. 

حکومت می‌خواهد همه چیز را کنترل ‌کند و به همین دلیل برای تولید سوژه‌ی مؤمن، معلمان را گزینش می‌کند و لباس و مانتو و مقنعه‌ی یک دست بر تن دختران می‌پوشاند. علاوه بر این، تاریخ گذشته را از کتاب‌های درسی حذف می‌کند و طوری رفتار می‌کند که گویی تاریخ پنجاه سال قبل شروع شده است و همه‌ی پیشینیان خائن و وابسته بوده‌اند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که غیر از تاریخ، دیگر کتاب‌های درسی هم طوری طراحی شده‌اند که با ارزش‌های واقعی جامعه و حرکت تاریخی آن همسو نیستند. معلمان استقلال نسبیِ خود را از دست داده‌اند و دیگر قادر به استفاده از تجربه‌های بومی و محلی و ادبیات فارسی نیستند تا دانش‌آموز را قدری درگیر کنند. در گذشته مکتب‌خانه‌ها در شش یا دوازده ماه به طلبه‌ها و مکتبی‌ها خواندن و نوشتن یاد می‌دادند و به گفته‌ی دکتر فاضلی «در واقع آدمی تربیت می‌کردند که در روستا می‌توانست دام‌پرور خوب، کشاورز یا دلال و بازرگان خوبی شود. در حالی که دانش‌آموز امروزی بعد از فراغت از تحصیل اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد این است که مهاجرت کند.»

 

لشکر ۱۶ میلیونی مدافعان ایدئولوژیک

مدارس ایران امسال بیش از ۱۶ میلیون دانش‌آموز دارد که بیشتر از ۹ میلیون نفر از آن‌ها در مدارس ابتدایی و بقیه در دوره‌ی متوسط درس می‌خوانند. برآوردهای رسمی نشان می‌دهد که به علت کاهش نرخ باروری تعداد دانش‌آموزان تا چهار سال دیگر ثابت خواهد بود اما از سال ۱۴۰۸ روند نزولی تعداد دانش‌آموزان شروع خواهد شد و در سال ۱۴۱۲ جمعیت دانش‌آموزان به حدود ۱۳ میلیون نفر خواهد ‌رسید.

این دانش‌آموزان در حدود ۱۲۰ هزار مدرسه درس می‌خوانند. بر اساس برآورد کارشناسان، تعداد این مدارس، حداقل، باید دو برابر شود تا دانش‌آموزان در محیطی استاندارد درس بخوانند.

وزارت آموزش و پرورش بیش از یک میلیون معلم و کارمند دارد و بزرگترین وزارتخانهی ایران با بودجه‌ای معادل ۴۷۵ هزار میلیارد تومان است. این وزارت‌خانه ۹۵۰ عنوان کتاب آموزشی در تیراژی ۱۶۰ میلیون جلدی منتشر می‌کند. مبنای اصلی آموزش همین کتاب‌های درسی است که آموزش و پرورش تهیه کرده است.

یکی از مشکلات مدارس و روش آموزش در ایران آمرانه‌بودن است، یعنی با شیوه‌های دستوری و پادگانی و از بالا اداره می‌شود و معلم و مدیر مدرسه نقشی در آموزش ندارند. همه چیز در قالب بخش‌نامه‌های همسان از دفاتر آموزش و پرورش به تمامی مدارس فرستاده می‌شود. کارشناسان آموزش و پرورش می‌گویند که یکی از علل اصلیِ بی‌علاقگیِ دانش‌آموزان به مدارس و پاره کردن کتاب‌ها در پایان سال، همین نظام آمرانه و پادگانی است.

 

 

نشانه‌های افت کیفیت آموزش و پرورش را می‌توان در امتحانات نهایی داخلی و آزمون‌های بین‌المللی دید. بنا بر آمارهای رسمی، میانگین نمرات نهایی دانشآموزان در خرداد امسال ۹/۹۴ بوده است. بهترین وضعیت را استان یزد با میانگین ۱۲/۰۴ دارد و پس از آن خراسان جنوبی، سمنان و اصفهان نمره‌ای بالاتر از ۱۱ دارند. استان سیستان و بلوچستان با ۷/۷۳ کمترین نمره را در سطح کشور دارد و پس از آن کهکیلویه و بویراحمد و خوزستان با نمره‌ای بالای ۸ قرار دارند.

این روند را در آزمون‌های بین‌المللی تیمز (TIMSS) و پرلز (PIRLS) نیز می‌توان دید. در آزمون تیمز آموزش ریاضی و علوم، و در آزمون پرلز مهارت و سواد خواندن را می‌سنجند. میانگین نمره در این آزمون‌ها ۵۰۰ است و ایران هرگز نتوانسته نمره‌ی میانگین را کسب کند. در سال ۲۰۲۳ میانگین نمره‌ی دانش‌آموزان ایرانی در درس ریاضی ۴۲۰ بوده و در درس علوم هم وضعیت بهتر نبوده است.

در آخرین آزمون پرلز دانشآموزان ایرانی نمرهی ۴۱۳ گرفته‌اند که بر اساس موازین بین‌المللی در پایین‌ترین سطح قرار دارد. در این آزمون امتیاز بر اساس نمرات سنجیده می‌شود و امتیاز ۶۲۵ پیشرفته، ۵۵۰ بالا، ۴۷۵ متوسط و ۴۰۰ پایین ارزیابی می‌شود. ایران در فهرست ۵۷ کشور شرکت‌کننده در انتهای جدول قرار داشت، در حالی که در میان کشورهای همسایه‌ی ایران، ترکیه با امتیاز ۴۹۶، امارات با امتیاز ۴۸۳، عربستان با امتیاز ۴۴۹، آذربایجان با امتیاز ۴۴۰، و ازبکستان با امتیاز ۴۳۷ وضعیت بهتری دارند.

 

نظم پادگانی مدرسه

افت کیفیت مدارس به حدی است که تقریباً همه درباره‌اش توافق‌نظر دارند. کودکی که وارد مدرسه می‌شود بیش از همه به تفریح و بازی با همسالان نیاز دارد اما جعفر محمدی، نویسنده و منتقد آموزش و پرورش، در مقاله‌ای در کتاب مرگ مدرسه می‌نویسد که ما «به بچه‌ی ‌هفت ساله، دست‌کم پنج کتاب می‌دهیم که باید همه‌ی آن‌ها را بخواند و امتحان بدهد. کودک هفت ساله، باید نظم پادگانی مدرسه را رعایت کند، ساعت‌های متمادی در کلاس بنشیند و ساکت باشد، دقایق معدودی به هواخوری برود. مدام با استرس امتحان بدهد و با همکلاسی‌هایش رقابت کند، چرا که هر لحظه در معرض مقایسه قرار دارد و ممکن است تحقیر و حتی تنبیه شود. طبیعی است که در چنین فضای پادگانی و بسته‌ای، کودک لحظه‌شماری می‌کند که ساعات طولانی مدرسه پایان یابد و به خانه برود ... او در حالی مدرسه را ترک می‌کند که کلی "مشق" دارد که باید در خانه بنویسد ... همین است که وقتی آخرین امتحان خردادماه داده می‌شود دانش‌آموزان، از اول ابتدایی تا پایان دبیرستان، چنان خوشحال می‌شوند که گویا دوران محکومیتشان به سر آمده است.»

مرتضی نظری، از پژوهشگران آموزشی که کتاب مرگ مدرسه به کوشش او منتشر شده، از طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش انتقاد می‌کند و با اشاره به ویژگی‌های ذکرشده در آن برای «تربیت دانش‌آموز مطلوب» می‌نویسد: «گاهی انسان متحیر می‌ماند که هدف از تربیت دانش‌آموز، رسیدن به انسان‌های قدیس است که کاری جز نماز و روزه ندارند یا شهروندانی مفید و به‌دردبخور برای خود و جامعه‌شان؟»

 

 

مرتضی نظری، که مدتی مدیر یکی از بخش‌های وزارت آموزش و پرورش بوده، می‌نویسد: «در مدارس بیشتری روی دین‌داریِ احساسی و عاطفی کار می‌شود و به پرورش نیروی عقلی و فکری بچه‌ها کاری ندارند. هنوز رویکرد حاکم بر برنامه‌های پرورشی مدارس بر احکام و مناسک و نگاه گزینشی به آموزه‌های دینی است.»

 

پرورش «سوژه‌ی مؤمن» در مدارس

در نیمه‌ی اول قرن گذشته مدرسه در نگاه مردم، «چشم و چراغ فرهنگ، مدنیت و سعادت و خوشبختی» بود و به‌رغم مقاومت‌های اولیه، مدرسه‌سازی به سرعت گسترش یافت و در دوره‌ی پهلوی اول آموزش همگانی، جای پای خود را در ایران محکم کرد. در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی، به عقیده‌ی دکتر فاضلی، «ایدئولوژی رسمی حاکم، ملی‌گرایی بود و نظام مدرسه‌ای وظیفه داشت هویت ملی را در نسل جدید خلق و برساخت نماید. این کار تنش‌های اجتماعی و سیاسی میان اقوام، زبان‌ها و فرهنگ‌ها ایجاد کرد. در عین حال، سیاست سکولار و عرفی حاکم نیز تنش‌های مذهبی را دامن می‌زد. از درون همین تنش‌ها بود که اسلام‌گرایان سیاسی، مدارس مذهبی مستقل تاسیس کردند.»

قبل از انقلاب، چند مدرسه‌ی مذهبی و دینی وجود داشت که هدفشان، به گفته‌ی دکتر فاضلی، «پرورش سوژه‌ی مؤمن» بود. این مدارس تا زمان تأسیس جمهوری اسلامی به صورت محدود فعالیت می‌کردند و الگوی نظام آموزش رسمی نبودند اما پس از انقلاب به سرمشقی برای پرورش سوژه‌ی مؤمن تبدیل شدند. 

پس از انقلاب، حکومت دینی که با سیاست‌های آموزشی و فرهنگی دوران پهلوی مخالف بود، راه دیگری در پیش گرفت و «سیاست مدرن‌زدایی و گسترش ارزش‌های اسلام سیاسی» را به مدرسه واگذار کرد. به گفته‌ی فاضلی، در دوران پس از انقلاب «حکومت از طریق سازوکارهای اداری به طرد و انکار سوژه‌های متجدد، ملی و مدنی می‌پردازد اما مدرسه متأثر از فضای جامعه و حتی فضای جهانی است، فضاهایی که با ارزش‌های مدنی، متجدد و ملی سازگاری بیشتری دارند و در مقابل نسبت به ارزش‌های اسلام سیاسی حکومت ناهمسو و اغلب در ستیزند. شبکه‌های اجتماعی، ماهواره‌ها و شکل‌گیری و تشدید فرایندهای جهانی‌شدن، سیاست رسمی برای خلق سوژه‌ی مؤمن را دچار بحران و اغلب ناکامی کرده است.»

 

 

بعد از انقلاب، حکومت کوشید تا برای همه‌ی بخش‌های مدرسه قاعده و قانون وضع کند، از پوشش معلمان و دانش‌آموزان و گذراندن ساعات فراغت تا نادیده گرفتن تفاوت‌های فرهنگی و دینی و زبانی دانش‌آموزان در برنامه‌های درسی. فاضلی در کتاب مسئلهی مدرسه می‌نویسد که «اساساً مدرسه فاقد "سیاست تفاوت" است. فرض مدرسه بر هویت‌سازی مطابق الگوی سوژه‌ی مؤمن است، سوژه‌ای که هم به جهان‌بینی شیعی ایمان دارد و هم به ارزش‌های سیاسی حکومت وفادار است. این سوژه فاقد فردیت است و نمی‌تواند خود باشد و اندیشه‌ای مستقل را پرورش دهد. سوژه‌ی مؤمن، سرباز نظام سیاسی است.»

به‌رغم تلاش‌های حکومت برای پرورش سوژه‌ی مؤمن و مطیع، مدرسه در برابر گفتمان حاکم مقاومت می‌کند. دکتر فاضلی می‌گوید: «امروزه هم گفتمان دانش‌آموزی و هم گفتمان معلمی و حتی گفتمان اولیا در مقابل گفتمان مدرسه و دانش‌آموز رسمی قرار دارند و همه‌ی اینها بیش از آنکه سوژه‌ی مطلوب نظام سیاسی، یعنی سوژه‌ی مؤمن را پرورش دهند یا تقویت کنند به مقاومت منفعلانه و فعالانه علیه آن سوق یافته‌اند، به طوری که امروز شکل مسلط سوژه‌ی نظام آموزشی ما سوژه‌ی مقاوم است.»

به نظر پژوهشگران نظام آموزشی، حکومت با دستور از بالا و تزریق ایدئولوژی تمامیت‌خواه از طریق کتاب و مدرسه نقش معلم، خانواده و دانش‌آموز را نادیده گرفته است. در واقع، حکومت خود را عقل کل می‌پندارد و عقیده دارد که باید حقیقت مطلوبش را به هر شکل ممکن به ذهن دانش‌آموزان القاء کند. به عقیده‌ی فاضلی، «فرایند تمرکزگرایی همراه با ایدئولوژی تمامیت‌خواه و اقتدارگرا، فضای مدرسه را از انرژی‌های عاطفی و فرهنگی تهی، و با خفقان، رخوت و بی‌انگیزگی پر کرد. برآیند نهاییِ این وضعیت حذف انسان و انسان‌ها و سوژه از گفتمان مدرسه شد. حذف انسان به معنای مرگ یا پایان مدرسه است، حتی اگر تأسیسات و کالبد معمارانه‌ی مدارس بماند و گسترش یابد، مدرسه جسدی مرده است.»

مشکلات نظام آموزشی یکی دو تا نیست اما مهم‌ترین مسئله‌ی نظام آموزشی این است که، به گفته‌ی فاضلی، «نظام آموزشی امروز ما صرفاً در خدمت سیاست و ایدئولوژی است.»

وقتی نظام آموزشی همچنان مدرسه را دستگاهی ایدئولوژیک می‌بیند و می‌خواهد انسان مطیع بار بیاورد، طبیعی است که امکان گفت‌وگو و نقد و پرسش‌گری در مدرسه و دانشگاه را فراهم نمی‌آورد، برنامه‌ی درسی را به نحوی اقتدارگرایانه از بالا به پایین تدوین می‌کند، و به جای معلم، کتاب درسی نقش‌آفرینی می‌کند. در شرایط فعلی گفت‌وگو در مدارس بی‌معناست و به نظر نویسنده‌ی کتاب مسئلهی مدرسه، «روح حاکم بر نظام آموزشی ما به جای دیالوگ مبتنی بر مونولوگ است. تنها حکومت است که تک‌صدا فریاد می‌زند و دیالوگی با جامعه و افراد ندارد. در شیوه‌های تدریس نیز تک‌صدایی در مدرسه و کلاس درس حاکم است و دانش‌آموزان و حتی معلمان فاقد صدا و سهم در فرایند یادگیری‌اند.»

بحران مدرسه گسترده است و جامعه می‌کوشد به هر شکل ممکن در برابر این نظام آموزشی مقاومت کند. ایجاد مدارس متنوع غیر رسمی یکی از این راه‌ها است. اکنون نزدیک به بیست نوع مدرسه وجود دارد اما این مدارس عمدتاً در خدمت خانواده‌هایی است که قدرت مالی دارند. اکثر مردم توانایی مالی ندارند و ناچارند از نظام آموزشی ناکارآمد دولتی استفاده کنند.

بیش از ۱۱۰ سال از تصویب قانون اجباری‌شدن سواد در ایران (۱۲۹۰) می‌گذرد اما هنوز تعداد زیادی از ایرانیان بی‌سواد یا کم‌سوادند. بنا بر آخرین سرشماری رسمی، نزدیک به ده میلیون ایرانی بی‌سواد مطلق هستند و کمی بیش از ده میلیون نفر نیز کم‌سوادند یعنی چند کلاس دوره‌ی ابتدایی را گذرانده‌اند یا در دوره‌های نهضت سواد‌‌آموزی شرکت کرده‌اند اما مهارت‌ خواندن و نوشتن ندارند.

 

مسئله‌ی مدرسه در ایران

چرا و چطور مدرسه به اینجا رسید؟ علت اصلی این است که حکومت وظایفی را به مدرسه تحمیل کرد که مدرسه نمی‌توانست از عهده‌‌اش برآید. مدرسه باید انسان معاصر می‌ساخت، انسانی خلاق و کنشگر که مسجد و مکتب‌خانه قادر به آفرینش او نبود.

فاضلی می‌گوید: «مشکل بزرگ مدرسه این است که در دوازده سال نمی‌تواند آدم‌های سالم را خوانا و نویسا بکند و این از معجزه‌ی مدرسه‌ی امروز است. تردیدی وجود ندارد که ایران مدرن، محصول مدرسه است و ستون فرهنگی ایران مدرسه است. اما می‌بینیم که همه‌ی پدر و مادرها از مدرسه شاکی‌اند، دانش‌آموزان شاکی و فراری‌اند، کارفرما از مدرسه و از خروجیِ دانشگاه شکایت دارد. مدیر شاکی است، حکومت شاکی است و می‌گوید مگر در مدرسه معلم پرورشی نداشتیم، کتاب دینی نداشتیم؟ هدیه‌ی آسمانی نداشتیم، قرآن نداشتیم؟ این همه مراسم ایدئولوژیک نداشتیم؟ پس چرا خروجی این مدرسه شده اعتراضات جنبش مهسا و دانش‌آموزان از حجاب فرار می‌کنند؟»

دیوید مناشری در کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن این سؤال را مطرح می‌کند که آیا اسلامی‌سازی نظام آموزشی می‌تواند بقای جمهوری اسلامی را تضمین کند؟ پاسخ او چنین است: «بی‌تردید کنترل محتواهای آموزشی کمک شایانی به برنامه‌ی پرورشی سیاسی نظام اسلامی می‌کند. با این حال، مهم است که به یاد داشته باشیم که در دوره‌ی شاه، کنترل مشابه بر محتواهای آموزشی به جلب پشتیبانیِ توده‌ای فراگیری برای رژیم او منجر نشد. بر عکس، آنانی که علیه او به پا خاستند همگی بیش از هر چیز، محصول نظام آموزشی سلطنتی‌پرور او بودند.»

آنچه از مدرسه باقی مانده تصویری است که کتاب مسئلهی مدرسه ارائه می‌کند: «حکومت و سیاست دنبال سربازگیری از مدرسه‌اند نه تربیت سوژه. مدرسه پادگانی است که به بچه‌ها تلقین کنیم تبعیت کنند، با وظایفشان آشنا شوند، و با سازوکارهای انضباطی در کنترل ما باشند. ایدئولوژی از مدرسه انتظار تربیت اطاعت‌محور دارد.»

به عقیده‌ی دکتر فاضلی، «آموزش بحرانی است. بحران آموزش، از بحران محیط زیست، بحران فقر، بحران دموکراسی، بحران ناکارآمدی نظام حکمرانی و دیگر بحران‌ها جدی‌تر است، اما هنوز به اندازه‌ی بحران‌های دیگر، ریزگردها، آلودگی‌ها، قحطی‌ها و خشکسالی‌هایش گلوی تک تک مردم را تنگ نکرده و صدای گرانی و گرسنگی و فروپاشی‌اش هنوز به گوش نمی‌رسد. آموزش، بحران خاموش است.» 


منابع:

  • مرگِ مدرسه: گفتارهای انتقادی در آموزش و پرورش، به کوشش مرتضی نظری، انتشارات مشق شب، چاپ اول، ۱۳۹۷

  • مسئله‌ی مدرسه: بازاندیشی در آموزش و پرورش ایران، نعمت‌الله فاضلی، انتشارات هوش ناب، ۱۴۰۱

  • مدرسه، مادر جامعه: ظهور و افول مدرسه در ایران، گفت‌وگو با نعمت‌الله فاضلی، ایران تاک

  • تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، سال ۱۳۸۷

  • نظام آموزشی و ساختنِ ایران مدرن، دیوید مناشری، مترجمان: محمد حسین بادامچی، عرفان مصلح، نشر حکمت سینا، ۱۳۹۶

  • ایران مدرن و نظام آموزشی آن (تز ارائه‌شده در دانشکده‌ی فلسفه، دانشگاه کلمبیا)، عیسی خان صدیق، مترجم علی نجات غلامی، پژوهشکده‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۷