تب‌های اولیه

فوتبال و پروپاگاندا

رونی بلاشکه

به‌رغم ظاهر زیبای صنعت فوتبال چندفرهنگی، محبوب‌ترین ورزش دنیا آلت دست قدرتمندان است. فوتبال ویترینی استثنایی برای خودکامگان، ناسیونالیست‌ها و جدایی‌طلبان فراهم می‌کند.

فوتبال در اروپا: دیدار با تاریخ

دیوید گولدبلات

چکسلواکی رسماً کشوری کمونیست بود اما تیم فوتبال عمدتاً اسلوواکِ این کشور که به مقام قهرمانیِ رقابت‌های سال 1976 دست یافت، احساسات نهفته‌ی ناسیونالیستی را برانگیخت. دانمارکی‌ها نزدیک بود که تاریخ‌ساز شوند زیرا در سال 1992 هم قهرمان جام ملت‌های اروپا شدند و هم در همه‌پرسی به «پیمان ماستریخت» [پیمان اتحادیه‌ی اروپا] رأی منفی دادند.

سایه‌ی سنگین کرونا بر سر ورزش زنان

شیوا نظرآهاری

تعطیلی ورزش برای ورزش زنان که در حالت عادی نیز همواره سرگرم مبارزه برای جذب منابع مالی، پخش تلویزیونی و دستمزد برابر بوده است، به معنای فاجعه‌ی تمام‌عیار است.

استادیوم و حاکمان

هادی کی‌کاووسی

پس از حاکم، بازیگر و مردم، استادیوم به عنوان ضلع چهارم در گردهمایی این عناصر، جزء اصلی پیونددهنده‌ی مردم با سیاست و ایدئولوژیِ مسلط به شمار می‌رود. مکانی که در طول تاریخ دستاویزی برای وحدت ملی و برانگیختن احساسات مردمی و تحریک هیجانات ناسیونالیستی بوده و تبلیغات حکومتی از این راه به ساده‌ترین شکل ممکن به میان اجتماع راه یافته است.

چرا از فوتبال بیزارم؟

سایمون کریچلی

من عاشق فوتبالام، اما اغلب از خود می‌پرسم آیا فوتبال را بیش از حد دوست ندارم؟ و آیا این سبب نمی‌شود که از خود بی‌خود شوم و قوای انتقادی‌ام را به ‌آسانی از دست بدهم؟ شاید باید به شدت به فوتبال بدگمان بود، و از نقش آن در زندگی خود بیشتر انتقاد کرد تا تجلیل.

دو قلب دارم، یکی آلمانی و دیگری تُرکی

جان مک‌مانوس

معاون فرهنگی سپاه پاسداران در نامه‌ای به معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده‌ ضمن ارسال تصویری از تیم ملی فوتبال فرانسه چنین نوشته است: «آیا شما در این تصویر هویت آفریقایی را مشاهده می‌کنید یا هویت فرانسوی و نژاد اروپایی را می‌بینید؟...» او در ادامه هشدار داده که ترویج «سبک زندگی غربی... نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت که چند دهه‌ی دیگر ترکیب تیم ملی ایران هم غالباً از اهالی هند و پاکستان و افغانستان باشند.» هم‌زمان با این سخنان، کناره‌گیری مسعود اوزیل از تیم ...

فوتبال و حل منازعه در کرواسی

ایوان سِرشِن

تابستان 1990، برای اهالی یوگسلاوی سابق، شبیه به تابستان 1939 در اروپا بود: گرم و بی‌دردسر، اکثر اوقات با آبجویی سرد در دست در ساحل سپری می‌شد یا-در صورت دوری از دریا و دریاچه-در سایه‌ی درخت یا ساختمانی بلند، با پاهایی در تشتِ آب سرد. هیچ‌کس، یا حداقل من، که در آن زمان پسربچه‌ای یازده‌ساله بودم، انتظار نداشت که آن کشور واقع در شبه‌جزیره‌ی بالکان ناگهان فروبپاشد و تجزیه شود.