پس از کشتهشدن ژینا امینی و اعتراضاتی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» در ایران شعلهور شد، صدای زنان بلوچ، بلندتر از همیشه شنیده میشود، صدایی رسا و قاطع از سوی خودِ این زنان.
بهرغم ظاهر زیبای صنعت فوتبال چندفرهنگی، محبوبترین ورزش دنیا آلت دست قدرتمندان است. فوتبال ویترینی استثنایی برای خودکامگان، ناسیونالیستها و جداییطلبان فراهم میکند.
چکسلواکی رسماً کشوری کمونیست بود اما تیم فوتبال عمدتاً اسلوواکِ این کشور که به مقام قهرمانیِ رقابتهای سال 1976 دست یافت، احساسات نهفتهی ناسیونالیستی را برانگیخت. دانمارکیها نزدیک بود که تاریخساز شوند زیرا در سال 1992 هم قهرمان جام ملتهای اروپا شدند و هم در همهپرسی به «پیمان ماستریخت» [پیمان اتحادیهی اروپا] رأی منفی دادند.
تعطیلی ورزش برای ورزش زنان که در حالت عادی نیز همواره سرگرم مبارزه برای جذب منابع مالی، پخش تلویزیونی و دستمزد برابر بوده است، به معنای فاجعهی تمامعیار است.
پس از حاکم، بازیگر و مردم، استادیوم به عنوان ضلع چهارم در گردهمایی این عناصر، جزء اصلی پیونددهندهی مردم با سیاست و ایدئولوژیِ مسلط به شمار میرود. مکانی که در طول تاریخ دستاویزی برای وحدت ملی و برانگیختن احساسات مردمی و تحریک هیجانات ناسیونالیستی بوده و تبلیغات حکومتی از این راه به سادهترین شکل ممکن به میان اجتماع راه یافته است.
من عاشق فوتبالام، اما اغلب از خود میپرسم آیا فوتبال را بیش از حد دوست ندارم؟ و آیا این سبب نمیشود که از خود بیخود شوم و قوای انتقادیام را به آسانی از دست بدهم؟ شاید باید به شدت به فوتبال بدگمان بود، و از نقش آن در زندگی خود بیشتر انتقاد کرد تا تجلیل.