تاریخ انتشار: 
1397/09/21

روسیه در چنگ توطئه‌باوری

ایلیا یابلوکوف

friendlylocalguides

کودتای نافرجام اوت 1991، و سقوط اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر همان سال، همه‌ی روس‌ها، از سیاستمداران عالی‌رتبه گرفته تا آدم‌های معمولی، را مات و مبهوت کرد. یکی از توضیحاتی که هنوز هم به گوش می‌رسد این است که این فروپاشی نتیجه‌ی توطئه بوده است. توطئه‌باوری-رویدادهای حال و گذشته را معلول دسیسه‌ای موذیانه دانستن-به یکی از شیوه‌های رایج تفسیر واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی در روسیه‌ی پساکمونیستی تبدیل شده است. عنصر اصلی توطئه‌باوری عبارت است از عقیده به وجود گروه سرّیِ قدرتمندی که برای افزایش قدرت خود به زیان مردم عادی دسیسه‌چینی می‌کند؛ روس‌ها از هر قشر و طبقه‌ای به این امر باور دارند.

در دوران پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، غرب، که روس‌ها اغلب آن را موجودیت واحد و یکپارچه‌ای می‌شمارند، به بازیگر اصلی گفتمان توطئه‌باوری تبدیل شده است. با وجود این، غرب هم از سال 2016 به توطئه‌باوری روی آورد. حال‌ و هوای جنگ سرد دوباره زنده شد و تعقیب و آزار عوامل روسیه از سر گرفته شد. امروز کرملین را عروسک‌گردان اصلی جهان می‌دانند که موفق شده یکی از آدم‌های وفادار به خود را در کاخ سفید بگمارد. «راشاگِیت» و هیاهوی رسانه‌ای پیرامون آن-یعنی، اتهام دخالت کرملین در انتخابات آمریکا، و تلاش برای تأثیرگذاری بر انتخابات در بریتانیا و فرانسه-دوباره به هراس از جاسوسان روس دامن زده است. هیجان‌زدگی درباره‌ی روس‌ها به یکی از عناصر اصلی دستورکارِ سیاسی داخلی آمریکا تبدیل شده، و روسیه‌ای تقریباً افسانه‌ای به منشاء بسیاری از مشکلاتی بدل شده که مردم آمریکا با آن دست به گریبان‌اند (بوشان 2017). معلوم شده است که هکرهای روسی عامل بدترین حملات سایبری بوده‌اند (کالابرِسی 2017)؛ واقعاً چه کسی غیر از روس‌ها می‌تواند چنین هرج‌ومرجی بیافریند؟ عوامل اطلاعاتیِ بی‌نام‌ونشانِ خارجی در گفت‌وگو با روزنامه‌نگاران ادعا کردند که دستیاران ترامپ با فرستادگان کرملین تماس داشته‌اند (اشمیت و همکاران 2017)؛ افزون بر این، آنها ادعا کردند که ولادیمیر پوتین، تبهکار کارآزموده، سرگرم اعزام قاتلانی است تا همه‌ی شهودی را که می‌توانند درباره‌ی دسیسه‌های روسیه علیه غرب شهادت دهند، از بین ببرند (بیراک 2017؛ بلِیک و همکاران 2017). سیاستمداران و روزنامه‌نگاران روسیِ وفادار به حکومت کوشیده‌اند تا مردم را متقاعد کنند که حیات روسیه وابسته به پوتین است. از طرف دیگر، رواج توطئه‌باوری در غرب درباره‌ی نفوذ روسیه در سیاست آمریکا و اروپا سبب شده که سیاستمداران روسیه به «ضربه ‌زدن به دولت‌ها» افتخار کنند. بنابراین، هراس آمریکایی‌ها به احساس برتری روس‌ها نسبت به دشمنان ژئوپلیتیک خود دامن زد و آنها را متقاعد کرد که واقعاً برای ضربه زدن به آمریکا دسیسه‌چینی کرده‌اند.

توطئه‌باوری همواره یکی از عناصر اساسی فرهنگ عامه و تفکر سیاسی در آمریکا بوده، و این امر سبب شده تا برخی از پژوهشگران این کشور را «امپراتوری توطئه» بخوانند (مِلی 2000). از این نظر، به رغم تفاوت‌های سیاسی و اجتماعی-اقتصادی، آمریکا و روسیه شباهت‌های فراوانی با هم دارند. تاریخ روسیه در چند قرن اخیر آکنده از ترس از توطئه بوده است: یهودیان، فراماسون‌ها و کاتولیک‌ها را دشمنان اصلی شمرده‌اند (دیویس 1971؛ باغداساریان 1999). افزون بر این، مثل آمریکا، در روسیه هم این تصور موعودباورانه وجود دارد که این کشور الگو یا «نصب‌العین» جهانیان (گولدبِرگ 2001) و «رم سوم» (دانکن 2005) است، و این امر بستر مناسبی را برای سوءظن و ترس از دیگران فراهم کرده است، دیگرانی که می‌خواهند روسیه را از انجام رسالت جهانی خود بازدارند. با این همه، تفاوت مهمی بین این دو کشور وجود دارد. در آمریکا، نظریه‌های توطئه معمولاً در جنبش‌های توده‌ای شکل می‌گیرد و در حاشیه‌ی گفتمان سیاسیِ رسمی باقی می‌ماند. در روسیه‌ی پساکمونیستی، نخبگان سیاسی و فکری در تولید و انتشار نظریه‌های توطئه نقش اصلی را بازی می‌کنند. گسترش بالا به پایینِ این نظریه‌ها در روسیه یادآور کشورهای خاورمیانه است که در آنها حکومت «راوی توطئه» است (گرِی 2010). همان طور که گری نشان می‌دهد، وقتی نظام‌های سیاسیِ با مشکلات فزاینده‌ی سیاسی و اجتماعی و کاهش محبوبیت رهبران سیاسی مواجه می‌شوند، نظریه‌های توطئه به این نظام‌ها مشروعیت می‌بخشند و انسجام اجتماعی ایجاد می‌کنند. وجه تمایز روسیه این است که در ابتدا این نظریه‌ها را برای افزایش محبوبیت رهبران کشور در زمان رشد اقتصادی به کار بردند.

سال‌ها پیش از این که روسیه کریمه را به خاک خود ضمیمه کند و آمریکا را به تلاش برای نابودی اقتصاد روسیه از طریق تحریم‌های اقتصادی متهم سازد، میخائیل یورِف، تاجر و عضو پارلمان روسیه، مقاله‌ای با عنوان «دژ روسیه: طرحی برای رئیس جمهور» (یورف 2004) منتشر کرد. او انزوای شدید اقتصادی و فرهنگی روسیه از بقیه‌ی دنیا، به‌ویژه غرب، را ستود؛ در واقع، او خواهان قطع کامل همه‌ی پیوندها با غرب شد. او همچنین گفت که گشودگی به روی غرب به نابودی کشور خواهد انجامید. این مقاله به اثری نمادین تبدیل شد: از سال 2004، نظریه‌های توطئه‌ی ضدغربیِ مدافع دوری از غرب به قلمرو عمومی روسیه راه یافت و تا سال 2017 به جزء انفکاک‌ناپذیر مباحثات عمومی، برنامه‌های تلویزیونی و قانون‌گذاری دولتی تبدیل شده بود. تحلیل دقیق آرای یورف (لئونتِف و همکاران 2005) نشان می‌دهد که این ایدئولوژی انزواطلبانه عناصری از غرب‌ستیزی سنتی در روسیه‌ی تزاری و روایت‌های ضدآمریکایی رایج در دوران جنگ سرد در شوروی را در بر دارد. مهم‌ترین بخش این نظرات این است که مردم معمولی روسیه باید برای مقابله با توطئه‌های غرب با مسئولان کشور متحد شوند، و این اتحاد سرانجام روسیه را به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل خواهد کرد. فعلاً کرملین برای قطع همه‌ی پیوندها با غرب آمادگی ندارد. بر عکس، بسیاری از تاجران روسِ وفادار به کرملین، ترجیح می‌دهند که دارایی خود را به صورت نقدی و غیرنقدی در اروپا و آمریکا نگه دارند (مکسوِل 2015؛ کاوداک 2017). باوجوداین، وقتی ترس از دست دادن قدرت افزایش یابد، نخبگان سیاسی بی‌درنگ می‌کوشند تا روسیه را به دژ غرب‌ستیزی تبدیل کنند.

daily-lazy


در روسیه هم درست مثل آمریکا نظریه‌های توطئه مدت‌ها است که یکی از وجوه گفتمان سیاسی بوده‌‌اند. در این کتاب نشان خواهم داد که تا میانه‌های دهه‌ی 2010، مسئولان سیاسی روسیه، با کمک رسانه‌ها و روشنفکران قلمرو عمومی (نویسندگان، روزنامه‌نگاران، فعالان رسانه‌ای، متخصصان علوم سیاسی، تعبیرپردازان و شبه‌دانشگاهیانِ تولیدکننده و اشاعه‌دهنده‌ی نظریه‌های توطئه)، توانسته بودند این نظریه‌ها را به یکی از عناصر اصلی گفتمان سیاسی رسمی‌ای تبدیل کنند که به افزایش مشروعیت و حفظ سلطه‌ی آنها بر جامعه می‌انجامید. در سال‌های اخیر، از ولادیمیر پوتین شنیده‌ایم که اینترنت را سیا اختراع کرده و بنابراین جزئی از توطئه‌ی ضد روسیه است (مک‌اسکیل 2014)؛ مشاور اقتصادی پوتین، سرگئی گلازِف، گفته است که عوامل خارجی به دولت روسیه نفوذ کرده‌اند تا ثبات اقتصادی این کشور را در مواجهه با تحریم‌ها از بین ببرند (آدریانووا 2016)؛ معاون اول نخست وزیر، آرکادی دِورکوویچ، ادعا کرده که علت سیر نزولی قیمت نفت این است که دسیسه‌چینان خارجی سرگرم تلاش برای نابودی روسیه‌ی سرشار از نفت هستند (کوواکین 2015).

به طور ساده می‌توان گفت که در این کتاب به بررسی دلایل علاقه‌ی شدید سیاستمداران روسی به نظریه‌های توطئه می‌پردازم، و می‌کوشم تا نشان دهم که این نظرات چطور به رهبران روسیه کمک می‌کند تا با اظهارنظرهای توطئه‌باورانه‌ی ضد غربی اِعمال قدرت کنند. چون مخاطب اصلی این حرف‌ها شهروندان روسیه‌اند، سعی می‌کنم تا نشان ‌دهم که نظریه‌های توطئه چطور به ابزار بسیج توده‌ای، ملت‌سازی و انسجام اجتماعی تبدیل می‌شوند.[1] روشنفکران قلمرو عمومی چه نقشی در تولید و انتشار نظریه‌های توطئه‌ی ضد غربی دارند؟ کدام رویدادهای مهم در تاریخ شوروی و پس از آن به ایجاد نظریه‌های توطئه‌ی ضد غربی انجامیده‌اند؟ نخبگان سیاسی و فکری روسیه‌ی پساکمونیستی چطور از مفاهیم پدید آمده در روسیه‌ی تزاری و شوروی برای تولید و اشاعه‌ی نظریه‌های توطئه استفاده می‌کنند؟ نظریه‌های توطئه چطور به نخبگان سیاسی برای تحکیم قدرت خود کمک می‌کنند؟ نظریه‌های توطئه چه تأثیری بر کارزارهای انتخاباتی دارند؟ نظریه‌های توطئه‌ی ضد غربی چه نقشی در ایجاد و ادامه‌ی بحران سال‌های 2016-2014 اوکراین داشتند؟ این‌ها بعضی از پرسش‌هایی هستند که در این کتاب می‌کوشم تا به آنها پاسخ دهم.

به علت تأثیر فزاینده‌ی نظریه‌های توطئه بر جامعه‌ی امروز روسیه، بر دوران پس از شوروی تمرکز خواهم کرد. پیدایش نهادهای بازاری و دموکراتیک پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جامعه را دیگرگون ساخت و راه را برای دموکراتیزاسیون باز کرد. باوجوداین، ظهور گرایش‌های اقتدارگرایانه به تدریج نهادهای دموکراتیک موجود در کشور را تضعیف کرده، و این امر به شک و تردید درباره‌ی موفقیت گذار روسیه از سوسیالیسم دولتی به دموکراسی انجامیده است. هنوز در روسیه می‌توان بسیاری از عناصر یک حکومت دموکراتیک را دید اما این عناصر شکل خاصی پیدا کرده‌ و نوعی «حکومت مختلط» را به وجود آورده‌اند. توطئه‌باوری نقش بسیار مهمی در چرخش روسیه به طرف اقتدارگرایی دارد و به ایجاد کارزارهای عمومیِ بی‌شماری برای توجیه وضع قوانین سرکوب‌گرانه کمک کرده است. با این همه، اغلب نظریه‌های توطئه را عجیب و غریب و پارانوئید می‌شمارند و نادیده می‌انگارند، و در نتیجه تا کنون تحقیق دانشگاهی عمیق و دقیقی درباره‌ی آنها انجام نداده‌اند. هدف من از نگارش این کتاب آن است که نظریه‌های توطئه را جدی بگیرم و جزئی انفکاک‌ناپذیر از روند سیاسی بشمارم. بنابراین، می‌خواهم ببینم که تا چه حد می‌توان الگوهای مطالعه‌ی نظریه‌های توطئه در دموکراسی‌های غربی را برای یک حکومت غیر غربیِ در حالِ گذار به کار برد.

 

برگردان: عرفان ثابتی


ایلیا یابلوکوف مدرس تاریخ و سیاست روسیه در دانشگاه لیدز در بریتانیا است. آن‌چه خواندید برگردان مقدمه‌ی کتاب زیر است:

Ilya Yablokov, Fortress Russia: Conspiracy Theories in the Post-Soviet World, Polity Press, 2018.


[1]  البته در دهه‌ی 2010، استفاده از نظریه‌های توطئه‌ی ضد آمریکایی و ضد اروپایی جزئی از راهبرد سیاست خارجی روسیه بوده است (یابلوکوف 2015)، امری که بررسی آن مستلزم نگارش کتاب دیگری است.