تاریخ انتشار: 
1399/04/01

زندگی همجنس‌گرایان و ترنس‌جندرها در ایران

شادی امین در گفتگو با آرمین امید

shahrgon

«جنسیت X، تجربه‌ی زیست همجنس‌گرایان و ترنس‌جندرها در ایران» نام کتابیست از شادی امین که چند سال پیش در اروپا منتشر شد. با شادی امین درباره‌ی این کتاب و تجربهی خود او گفتگو کرده‌ایم.


آرمین امید: یکی از نقاط قوت این کتاب، همان‌طور که در مقدمه اشاره‌ کرده‌اید، رابطه‌ی شخصی شما با موضوع تحقیق‌تان است. انگیزه‌ی شخصی‌ شما از پرداختن به این موضوع چه بود؟

شادی امین: برای من همواره اهمیت داشته‌ است که جامعه‌ای که درباره‌‌اش می‌نویسم، صرفاً سوژه و موضوع تحقیقم نباشد بلکه بتوانم مسائلش را عمیقاً حس کنم؛ از اعتماد اعضایش برخوردار شوم؛ و دردهایی را که با این اعتماد با من در میان می‌گذارند حقیقتاً درک کنم. به نظرم این وظیفه‌ی جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی است که تاریخ خود را بنویسد، چون بهتر از هر کس می‌تواند این کار را انجام دهد و آرزوها و رنج‌های خود را بیان کند. در نتیجه‌ی همین تجربه است که فکر می‌کنم انجام یک پژوهش، چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی، بدون داشتن ارتباط، پیوند و دغدغه‌ی شخصی نسبت به موضوع، به یک معنا ناقص خواهد بود؛ به‌ویژه در زمینه‌ی مسائل مربوط به گروه‌های مورد تبعیض گسترده.

مهم‌ترین چیزی که در روند تحقیقم به آن برخوردم، دقیقاً اعتمادی بود که بین محقق و کسانی که مورد پرسش قرار می‌گرفتند ایجاد می‌شد. این اعتماد نمی‌توانست ایجاد شود، مگر این که بچه‌ها می‌دانستند من از خودشان هستم. به همین دلیل بود که مصاحبه‌شوندگان من، مسائلی را طرح می‌کردند که یقین دارم به زبان آوردن آنها برای هر انسانی به‌شدت دشوار است. بنابراین، فکر می‌کنم که تجربه‌ی زیسته‌ی من به‌ عنوان یک عضو جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی از این جهت مهم بود و نقش بزرگی در امکان طرح و دریافت موضوعات بازی کرد؛ برای مثال، همین که بارها روایت کرده‌ام اگر زمانی که هجده ساله بودم، گفتمان تغییر جنسیت در ایران با شدت امروزی در جریان بود، احتمال اینکه من هم این تصمیم را بگیرم بسیار زیاد ‌بود. خواستِ قدرت و آزادی داشتن در جامعهای که تنها مردان را در مواضع قدرت می‌پذیرد؛ آرزوی اینکه به عشق همجنس خود برسی و بدانی نمی‌توانی، مگر این که خود را تغییر دهی تا با معیارهای مسلط مطابقت پیدا کنی؛ تجربه‌ی عشق مخفی؛ احساسات منفی همچون حس گناه یا ایراد داشتن و مریض بودن؛ اینها تجربیاتی بود که خودم از سر گذرانده بودم.

 

بر خلاف دیدگاهی که به گفته‌ی شما برخی رسانه‌های غربی نیز به آن دامن می‌زنند و بر اساس آن ایران به دلیل آمار بالای جراحی تغییر جنسیت بهشت ترنس‌سکچوال‌هاست، شما درتحقیق‌تان آزادانه و «اختیاری» بودن تصمیم به تغییر جنس‌خواهی در ایران را به پرسش کشیده‌اید. به لحاظ حقوقی چه شرایطی باید مهیا باشد تا بتوان چنین تصمیمی را «اختیاری» خواند؟ به علاوه چه عواملی افراد همجنسگرا و ترنس‌جندر را در ایران به سوی انتخاب جراحی تغییر یا تطبیق جنسیت سوق می‌دهد؟

باید روشن باشد که هرچند ما فقدان این آزادی انتخاب را در ایران مورد نقد قرار دادیم اما نقدمان به این معنا نیست که هر کس چنین تصمیمی دارد یا به این عمل تن می‌دهد، تحت فشار یا بدون حق انتخاب وارد این فرایند می‌شود. حتی این افراد هم روند بسیار مبهمی آغاز می‌کنند که نه می‌توانند همه‌ی جوانبش را کاملاً بشناسند، نه اطلاعات کافی درباره‌ی آن در اختیارشان قرار می‌گیرد و نه حقوقشان در این روند تضمین شده است. می‌خواهم با تأکید بر این نکته بگویم اگر فردی بخواهد درباره‌ی بدنش و تغییر آن، همانطور که احساس رضایت می‌کند، تصمیم بگیرد باید به انتخابش احترام گذاشت. با این حال، رضایت آزادانه و آگاهانه‌ی فرد در حین هر روند پزشکی، قاعده‌ای است که به‌ عنوان حقوق فرد مراجعه‌کننده به پزشک باید رعایت شود؛ یعنی شما باید بدانید چه معالجه‌ای و چگونه روی شما صورت می‌گیرد؛ عواقب آن چیست؛ و حق داشته باشید که این روند را انتخاب کنید یا نه، در هر مرحله‌ای روند را قطع کنید یا نه، بی‌آنکه این انتخاب تفاوتی در حقوق شما به عنوان شهروند در جامعه ایجاد کند.

اجازه دهید که در مورد موضوع ترنس‌سکچوالیتی در جامعه‌ی ایران مثالی ساده بزنم. فرض کنید که دختری نزد روانشناس یا روان‌پزشک می‌رود و می‌گوید هم‌کلاسی‌هایم برایم جذاب‌اند یا به همجنس خود علاقه دارم. روانشناس یا این گفته را به حساب جوانی فرد می‌گذارد و جدی نمی‌گیرد؛ یا آن را انحراف می‌شمارد و پیشنهاد روندهای درمانی مثل داروهای قوی یا شوک‌تراپی می‌دهد؛ یا اینکه بر اساس ظاهر مراجعه‌کننده ــ مثلاً داشتن تیپ پسرانه یا برای پسران، داشتن تیپ بهاصطلاح دخترانه ــ احتمال می‌دهد که او ترنس باشد. کافی است که مراجعه‌کننده بگوید بدنش را هم دوست ندارد تا این احتمال تقویت شود. اولین چیزی که شما در جامعه می‌شنوید این است که این فرد روحی پسرانه در جسمی دخترانه دارد یا برعکس و گفتمان رسمی و دولتی هم به چنین تعاریف گمراه‌کننده‌ای دامن می‌زند. برای نمونه یکی از بچه‌های ترنس روایت می‌کند که آیت‌الله رازینی در جلسه‌ی دادگاه به او گفته بود ما اصرار داریم شما این جراحی را انجام دهید زیرا در غیر این صورت چهره‌ی شهر به هم می‌ریزد. چهره‌ی شهر در گفتمان مسلط، تفکیک زن و مرد و روشن بودن مرز میان آنان در جامعه است زیرا قوانین جمهوری اسلامی، بر خلاف بسیاری از دیگر کشورها، بر اساس جنسیت شما تعیین می‌شود. دیه‌، طلاق، حکم سرپرستی فرزند، حکم ارث یا حتی حکم به قتل رسیدن و پوشش شما با جنسیت‌تان مرتبط است. به این معنی برای حکومت بسیار مهم است که بتواند افراد را در یکی از دو دسته‌ی مرد و زن، با تعاریف محدود خودش، که بر اساس آن جامعه را اداره می‌کند، قرار دهد. تعریف مرد و زن در دستگاه قانونی هم زن و مرد را کسی می‌داند که به جنس مخالف خود گرایش دارد. هر چیزی خارج از این در رابطه با گرایش جنسی، جنسیت شما را زیر سؤال می‌برد، زیرا قابل پذیرش نیست که کسی به هم‌جنس خود گرایش داشته باشد و چنانچه این اتفاق بیفتد، این شما هستید که باید بدن خود را تغییر دهید تا باز در چارچوب همان نظام جنسیتی بتوانند شما را در جایگاه از پیش تعیین شده قرار دهند. خب این همان چیزی است که باید تغییر کند. بدون چنین تغییری ما نمی‌توانیم از آزادی انتخاب صحبت کنیم. هر زمان گرایش جنسی افراد در این جامعه پذیرفته شود، ما می‌توانیم از امنیت آنها برای بیان خواسته‌های واقعی‌شان حرف بزنیم.

در حال حاضر میانگین سنی کسانی که به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند با گرایش جنسی خود مسئله دارند بین 14 تا 25 سال است، در حالی که این رقم پنج سال پیش بین 18 تا 30 سال بود. دلیل این تغییر، همین پژوهش‌هاست که طی این سال‌ها به یمن اینترنت در دسترس افراد قرار گرفته است.

پرسش دیگر این است که چه زمانی افراد می‌توانند هویت و گرایش جنسی خود را تشخیص دهند، درباره‌ی آن حرف بزنند و بر اساس آن در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان رفتار کنند؟ زمانی که ما با چنین سانسور گسترده‌ای درباره‌ی مباحث جنسی و جنسیتی روبه‌رو نباشیم؛ زمانی که در جامعه، طبق استانداردهای جهانی آگاهی‌رسانی شود که اساساً گرایش جنسی و هویت جنسیتی چیست؛ و زمانی که دولت به حفظ حقوق افراد و عدم نقض آن به‌دلیل گرایش جنسی تعهد نشان دهد. خب اینها تناقضاتی است که در جامعه‌ی ایران وجود دارد. مسئله‌ی تحمیل انجام عمل‌های تغییر یا تطبیق جنسیت به نظر ما نوعی پاکسازی جنسی در رابطه با همجنس‌گرایان است و این را با صدای بلند می‌گوییم. به این دلیل که تحقیقات ما نشان می‌دهد افراد بسیاری هستند که به اجبار وارد این روند شده‌اند و نیز شماری از آنها، پس از جراحی از زندگی‌شان ناراضی هستند، چون نه به حقوقی که تصور می‌کردند دست یافته‌اند و نه جامعه آنها را می‌پذیرد. پرسش این است که اگر همه می‌توانستند بدون عمل جراحی، آنگونه که می‌خواهند عشق بورزند، لباس بپوشند، رفتار کنند، آرایش کنند یا نکنند، آیا ما با همین میزان عمل‌های تغییر جنسیت روبه‌رو بودیم؟

البته بد نیست اشاره کنم که در حال حاضر میانگین سنی کسانی که به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند با گرایش جنسی خود مسئله دارند بین 14 تا 25 سال است، در حالی که این رقم پنج سال پیش بین 18 تا 30 سال بود. دلیل این تغییر، همین پژوهش‌هاست که طی این سال‌ها به یمن اینترنت در دسترس افراد قرار گرفته است. نوجوانان و جوانان ما در این مسیر به اولین تعاریف این حوزه همچون ترنس‌سکچوالیتی و همجنس‌گرایی بر می‌خورند و برخی بین عمل تغییر جنسیت از یک سو و ممنوعیت‌ها، منحرف شمرده شدن، احساس گناه، تهدید مرگ و ... از سویی دیگر، ترجیح می‌دهند روند قانونی‌ای را که دست‌کم در جامعه پذیرفته‌شده است، طی کنند. در مواردی هم افرادی که نمی‌خواهند این روند را طی کنند، به ما مراجعه می‌کنند و درباره‌ی گرایش جنسی‌شان و چگونگی برخورد با محدودیت‌ها حرف می‌زنند و سؤال می‌پرسند. خوشبختانه این امر به ما امید می‌دهد که نسل بعدی خواسته‌ها و آرزوهایش را بهتر بشناسد و جدی‌تر بگیرد.

 

یکی از نکات مهمی که شما روی آن دست گذاشته‌اید، تفاوت نسبت میان متقاضیان تغییر جنسیت مرد و زن در ایران و سایر کشورهای جهان است. بر اساس آمارها در حالی که در سطح جهانی مردان بین پنج تا هشت برابر زنان به تغییر جنسیت گرایش دارند، تمایل به انجام این کار در ایران تقریباً میان مردان و زنان یکسان است. به باور شما این تفاوت از کجا ناشی می‌شود؟

فکر می‌کنم شرایط عمومی زنان در جامعه‌ی ایران و فشارهایی که تحمل می‌کنند، از جمله حجاب اجباری، بیشتر دختران متعلق به جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی را به سمت جراحی تغییر جنسیت سوق می‌دهد تا بتوانند از آزادی‌ها و امکانات حداقلی موجود برخوردار شوند. به علاوه بسیاری از دخترها، به خصوص در ایران، با توجه به تحمیل‌های قانونی‌ای که در سن بلوغ به آنها وارد می‌شود از بدن خود رضایت ندارند. تحقیق دولتی‌ای هست که می‌گوید ۶۰ درصد دختران ایران از پستان‌های خود ناراضی‌اند؛ به این معنی که این افراد بدن زنانهی خود را یکی از دلایل محرومیت‌های اجتماعی خود می‌دانند. برای نمونه می‌بینند از وقتی که سینه‌هایشان بزرگ‌تر می‌شود باید حجاب کنند؛ دیگر نمی‌توانند با پسرها در خیابان بازی کنند؛ دیگر نمی‌توانند دوچرخهسواری کنند و از بسیاری امور که برای کودک به عنوان آزادی و بخشی از زندگی‌اش مطرح است، محروم می‌شوند. به این نکته هم باید اشاره کرد که خانواده‌ها در ایران بیشتر پذیرای این سویه‌ی ماجرا هستند؛ یعنی داشتن دختری که پسر شود، متأسفانه هنوز در جامعه‌ی ایران و در نتیجه‌ی نظام مردسالارانه، پذیرفتنی‌تر است.

 

جراحی‌های تغییر جنسیت و روش‌هایی که به منظور «ترمیم» یا «تبدیل» گرایش جنسی در ایران به کار گرفته می‌شود، تا چه اندازه با استانداردهای جهانی بهداشت و درمان و حقوق بشر هم‌خوانی دارد؟

مهم‌ترین نکته این است که بسیاری از پزشکانی که این عمل‌های جراحی را در ایران انجام می‌دهند، متأسفانه فاقد حداقل آموزش در این زمینه هستند و اغلب نهایتاً دوره‌ای سه ماهه یا یک ماهه را در خارج از ایران گذرانده‌اند. برای مثال، ما نمونه‌ای همچون دکتر شهریار کهن‌زاد داریم که در کتاب خود می‌نویسد زمانی که اولین فرد ترنس به مطبش آمد و گفت که می‌خواهد عمل کند، به او گفته این کار را خواهد کرد و در ادامه می‌نویسد: «در این لحظه احساس خدایی و شریک شدن در خلقت خداوند به من دست داد.» گفته‌ای که یادآور رویکرد رایج به همجنسگرایان در دوران نازیسم است. در ادامه هم می‌گوید همچون فردی کنجکاو و با اشتیاق در اینترنت این عمل‌ها را یاد گرفته است. ببینید آموزش آنلاین قطعاً وجود دارد اما این فاجعه است که کسی در یوتیوب به دنبال شیوه‌ی عمل جراحی بگردد و با آن اولین آدم را بدون نظارت و کنترل جراحی دیگرعمل کند. در مورد یکی دیگر از این پزشکان که فکر می‌کنم از صحنه خارج شده، چون به عنوان قصاب این حوزه مطرح شد، گفته می‌شود که این عمل را به دستیارش در اتاقی دیگر می‌سپرده و تعدادی از بچه‌ها بر اثر خونریزی‌ها یا عوارض بعد از عمل او فوت کردند بی‌آنکه کسی پاسخگو باشد.

بسیاری از پزشکانی که این عمل‌های جراحی را در ایران انجام می‌دهند، متأسفانه فاقد حداقل آموزش در این زمینه هستند و اغلب نهایتاً دوره‌ای سه ماهه یا یک ماهه را در خارج از ایران گذرانده‌اند

در روند تحقیق کتاب جنسیت ایکس از یکی از معدود پزشکانی که به ما پاسخ داد، پرسیدم در صورتی که شما به فرد آسیب برسانید و عوارض بعد از عمل ناشی از خطای پزشکی باشد، آیا حق شکایت برای فرد وجود دارد یا نه؟ او در پاسخ به برخورداری خود از بیمه‌های مختلف اشاره کرد و وقتی توضیح دادم که منظورم بیمه نیست و می‌خواهم بدانم سیستم قانونی چه برخوردی می‌کند، گفت: «راستش را بخواهید توی دادگاه که کسی اینها را آدم حساب نمی‌کند و جدی نمی‌گیرد زیرا اینها را به عنوان بیماران روانی می‌شناسند.» ببینید وقتی شما چنین اطمینانی از بی‌حقوقی فردی دارید که به شما رجوع می‌کند؛ وقتی می‌‌دانید که هیچکس حامی او نیست؛ نه خانواده‌ای او را همراهی می‌کند؛ نه نهادی هست که از حقوقش دفاع کند؛ و نه قانونی هست که اگر حقوق او را نقض کنید مجازات‌‌تان کند نتیجه همین می‌شود که می‌بینیم. بسیاری از بچه‌ها هستند که از عوارض بعد از عمل رنج می‌برند. دیروز، کسی که در ایران عمل شده و حالا در یکی از کشورهای اروپایی ساکن است، برایم نوشته که دو سال از عملش می‌گذرد و در تمام این مدت از عدم کنترل ادرار در رنج است و هیچکس پاسخگو نبوده. حتی پزشک نپذیرفته که او را برای معاینات بعد از عمل ویزیت کند. وقتی ما از یک سو این‌قدر عدم رعایت موازین انسانی در این حوزه را می‌بینیم، و از سوی دیگر اخباری همچون باز کردن بخیه‌ از چانه‌ی کودکی را می‌شنویم که خانواده‌اش از پرداخت هزینه‌ی بخیه ناتوان بودند، تصور کنید با وجود چنین روحیاتی وضعیت گروهی که تابوزده است و جامعه اصلاً به حرفشان گوش نمی‌دهد چطور می‌تواند باشد.

 

مصاحبه‌های شما نشان می‌دهد در حالی که بسیاری از ترنس‌ها پیش از جراحی تغییر جنسیت به آن همچون تولدی دوباره می‌نگرند، تجربه‌ی آنها پس از جراحی فاصله‌ی زیادی با رؤیاهایشان دارد. چه عواملی مانع از برآورده شدن انتظارات این افراد می‌شود؟

اولین نکته این است که به دلیل روند اجتماعی شدن افراد در جامعه‌ی ایران، زنان و مردان زندگی‌ متفاوتی دارند و اجتماعات‌شان از هم جداست. این نکته باعث می‌شود که هر گروه ویژگی‌ها و رفتارهای خاصی را به شکل تثبیت‌شده از خود بروز دهد. برای نمونه، اغلب افراد پس از عمل ترمیم یا تطبیق جنسیت با فضاهایی روبه‌رو می‌شوند که برایشان بسیار غریب و ناآشناست. به خاطر دارم که در روند همین تحقیق دوستی بود که عمل کرده بود (زن به مرد) و ظاهر او هم به شکلی بود که می‌توانست در جامعه‌ی مردان پذیرفته شود. با این حال، می‌گفت نمی‌توانم با سایر مردان ارتباط برقرار کنم زیرا اینها دائم درباره‌ی فوتبال و ماشین صحبت می‌کنند. می‌گفت دوست دارم دوباره در جمع زن‌ها باشم اما آنها هم نمی‌توانند من را با این ظاهر جدید همچون سابق بپذیرند. بنابراین، مسئله‌ی اول این است که در شرایط جدایی جنسیتی در ایران، آگاهی شما از آنچه می‌خواهید بشوید چیزی نزدیک به صفر است. در عین حال، شما در این روند از هیچ حمایت روحی و روانی برخوردار نیستید، چون سازمان بهزیستی از روزی که از روی تخت عمل بلند شدید مسئولیتی در قبال شما ندارد.

مسئله‌ی دیگر حدود انجام این عمل‌هاست. بحث مهمی که در سطح جهان در جنبش ترنس‌ها مطرح است این است که موضوع ترنس‌ها نباید پزشکینه شود. به این معنا که ممکن است من از سینه‌ام راضی نباشم و برای برداشتن آن اقدام به جراحی کنم. ممکن است بخواهم رحم خود را هم خارج کنم. در عین حال، ممکن است بگویم که اوراق شناسایی مردانه می‌خواهم اما نمی‌خواهم در اندام جنسی‌ام تغییری ایجاد کنم. چون این آزادی تغییر هویت در ایران وجود ندارد، افراد مجبورند کلیه‌ی عمل‌های تغییر جنسیت را انجام دهند. این اجبار افراد به انجام تمامی عمل‌ها برای رسیدن به حقوق خود، در واقع نوعی عقیم‌سازی اجباری است که پیشینه‌ی تاریخی خاص خود را، برای نمونه‌ در دوره‌ی نازیسم یا در سوئد، دارد. اما در سال‌های اخیر در کشورهایی که حقوق جنسی و جنسیتی افراد به رسمیت شناخته می‌شود، نه چنین اجباری برای تغییر هویت در کار است و نه افراد پس از عمل، این‌گونه به حال خود تنها رها می‌شوند.

نکته‌ی بعدی در مورد پذیرش خانواده‌هاست. به دلیل فقدان آزادی رابطه‌ی دو همجنس، برخی به پارتنر خود برای عمل فشار می‌آورند تا بتوانند در چارچوب‌‌های اجتماعی با هم رابطه داشته باشند.اغلب ممکن نیست که دختر بتواند فردی را که پیش از این به عنوان دوستِ دختر خود به خانواده معرفی می‌کرده، حالا به عنوان مردی که بناست همسر آینده‌‌ی او باشد به آنها بقبولاند، چون به نظر خانواده‌اش فرد پس از عمل یک مرد «واقعی» نیست؛ آنها نمی‌توانند صاحب فرزند شوند؛ یا فرد پس از عمل نمی‌تواند به عنوان یک «مرد» رابطه‌ی جنسی برقرار کند. این اتفاق در بسیاری از موارد افتاده و زخم‌های عمیقی در روان افراد ایجاد کرده است.

مشکل اینجاست که عمل‌های تغییر یا تطبیق جنسیت در ایران بسیار سانتی‌مانتالیزه شده، یا به بیان دیگر حالتی اگزوتیک به خود گرفته است. تصویری که شکل گرفته این است که افراد عمل می‌کنند و هورمون‌ها را می‌خورند و ناگهان تبدیل به جنس مخالف می‌شوند. متأسفانه در ایران حتی به اندازه‌ی یک ‌دهم تعداد عمل‌های تغییر جنسیت، پژوهش علمی در این‌باره وجود ندارد. این نشان می‌دهد که چنین تصمیماتی تا چه اندازه ناآگاهانه گرفته می‌شود و سپس مناسبات جنسیتی دوگانه‌انگار تا چه اندازه برای جذب شدن افراد در جامعه مانع ایجاد می‌کند.

 

یکی دیگر از آثار پژوهشی منتشر شده در این حوزه، «خودهای وانمود‌گر» از افسانه نجم‌آبادی است. به نظر می‌رسد در حالی که نجم‌آبادی تأکید خود را روی عاملیت سوژه‌ها و خلاقیت آنها در مواجهه با گفتمان مسلط بر حوزه‌ی جنسیت در ایران قرار داده، شما بیشتر بر نقش عوامل ساختاری در شکل‌دهی به تصورات و تصمیمات اقلیت‌های جنسی تأکید کرده‌اید. چه شواهدی سبب شده که شما نقش تعیین‌کننده‌تری برای ساختارها قائل باشید؟

بسیاری از پزشکانی که این عمل‌های جراحی را در ایران انجام می‌دهند، متأسفانه فاقد حداقل آموزش در این زمینه هستند و اغلب نهایتاً دوره‌ای سه ماهه یا یک ماهه را در خارج از ایران گذرانده‌اند.

پروفسور هایده مغیثی، استاد دانشگاه یورک در کانادا، در جلسه‌ی رونمایی کتاب «جنسیت X» در لندن در نقد این کتاب و مقایسه‌ی آن با کتاب خانم نجم‌آبادی جمله‌ای را بیان کرد که من به آن باور دارم. او گفت کتاب امین، کتابی است که برای تغییر آمده و کتاب نجم‌آبادی کتابی است برای تفسیر. من فکر می‌کنم کتاب خانم نجم‌آبادی ــ که از قدیم آشنایی نزدیکی با ایشان در کنفرانس‌های متعدد داشته‌ام ــ کتاب بسیار باارزشی است اما به نظرم بیشتر در محافل غیر فارسی‌زبان قابلیت استفاده دارد و خواننده‌ی خارجی بیشتر می‌تواند با آن احساس نزدیکی کند. نقد من به کسانی است که اصولاً عمل‌های تغییر جنسیت و برخورد جمهوری اسلامی با ترنس‌سکچوالیتی را به عنوان مثالی از یک کشور اسلامی ارائه می‌دهند که با این مسئله به شیوه‌ای کاملاً مدرن برخورد کرده است. خانم نجم‌آبادی نشان می‌دهند که از طریق قانونی بودن ترنس‌سکچوالیتی در ایران و گفتمانی که درباره‌ی آن شکل گرفته است، دریچه‌ای به روی پذیرش تفاوت‌ها باز می‌شود. اما باید در نظر داشت بدون نیروی فشار، گفتمان رسمی تا اینجا هم نمی‌رسید. رشد بحث‌ها و نوشته‌های مربوط به این حوزه از سوی جامعه‌ی ال‌جی‌بیتی در سال‌های اخیر به همجنس‌گرایی اختصاص یافته و گفتمان رسمی را به واکنش وا داشته است. نکته‌ی مهمی که باید به آن توجه کرد این است که دیدگاه گفتمان رسمی درباره‌ی ترنس‌سکچوآلیتی اتفاقاً به مطرح شدن بحث همجنس‌گرایی و گرایشات جنسی گوناگون آسیب زده و تعاریف بسیاری از بچه‌ها از این موضوع را وارونه کرده است. به علاوه، به نظرم گفتمان رسمی درباره‌ی ترنس‌سکچوآلیتی، رویکرد علمی و به‌روز به این مسئله را هم کنار گذاشته است؛ یعنی این دیدگاه که در ترنس‌سکچوآلیتی مسئله بر سر روحی است در بدن اشتباه، دیدگاهی غیرعلمی و غیر اصولی است که در جامعه مطرح است. تمام اینها به نظر من در کتاب خانم نجم‌آبادی آنطور که باید مورد نقد قرار نمی‌گیرد یا دستکم سویه‌ی اصلی نقد کتاب نیست.

البته ما آثار تحقیقی معدودی داریم که اینچنین به تمام منابع دسترسی داشته باشند و بتوانند آنها را جمع‌آوری کنند و این کار بسیار ارزشمندی است که خانم نجم‌آبادی با توجه به داشتن مجوز تحقیق در ایران از آن بهرهمند بوده است. حوزه‌ی کار من حوزه‌ی تغییر دادن است و کار ما یک تحقیق کتاب‌خانه‌ای یا دانشگاهی برای دامن زدن صرف به بحث‌های مرتبط نبود بلکه کتاب جنسیت X قرار است بر ذهنیت و زندگی تکتک بچه‌هایی که در آینده آن را می‌خوانند یا در گذشته آن را تجربه کرده‌اند تأثیر بگذارد و به آنها راهنمای عمل دهد. به همین دلیل، در پایان کتاب بخشی از مطالبات جامعه‌ی اقلیت‌های جنسی و جنسیتی را طرح کردم و فعالیت‌های ما در این سال‌ها بر اساس این مطالبات تنظیم شده است.

 

در نهایت، بازخورد مباحث مطرح‌‌شده در کتاب «جنسیت X» در فضای رسانه‌ای و روشنفکری ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متأسفانه در حالی که اخیراً پنجمین سالگرد انتشار این کتاب را پشت سر گذاشتیم، هنوز با هیچ تحقیق مشابهی با این حجم و کیفیت روبه‌رو نیستیم و این من را غمگین می‌کند. پنج سال پیش که این کتاب منتشر شد فکر می‌کردم حتماً کسانی درباره‌ی این موضوع خواهند نوشت؛ آن را مجدداً بهروز و تغییرات این حوزه را ثبت خواهند کرد. اما به نظر می‌رسد که این بخش کار هم به عهده‌ی ماست و قطعاً از زیر مسئولیت آن شانه خالی نخواهیم کرد.

در مورد رسانه‌ها، هنگام انتشار این تحقیق، استقبال خیلی خوبی شد. تقریباً با تمام رسانه‌های صوتی و تصویری خارج از ایران مصاحبه کردم. اما در مجموع اگر با رسانه‌ای صحبت کنیم که زمانی را در اختیارمان بگذارند قطعاً به ما می‌گویند آنقدر مسائل مهم وجود دارد که کسی علاقه‌ای به این موضوعات نشان نمی‌دهد. این رویکرد بسیار دردناک است و در واقع به رسمیت نشناختن رنج انسان‌هاست. این نوع حذف از نظر ما همدستی با سیستمی است که اساساً امکان آشکار شدن ما را ــ که قدم اول برای پذیرش اجتماعی ماست ــ از ما می‌گیرد. شما نمی‌توانید کسانی را که به دلیل اعتقادات‌، تعلق‌ به ملیتی خاص، رنگ پوست، زبان یا لهجه یا گرایش جنسی‌شان تحقیر و سرکوب می‌شوند، از موضع کسی که از امتیازاتی برخوردار است و هیچ‌وقت این درد را نکشیده، اینگونه ارزیابی و قضاوت کرده و کنار بگذارید و مدعی شوید آنقدر دردهای دیگر هست که نمی‌توان به این موضوعات پرداخت. چند بار در یک رسانه‌ی جریان اصلی، در یک بحث عمومی راجع به اقتصاد، روانشناسی، اعتراضات سراسری، روابط بین‌الملل، محیط زیست، ریاست جمهوری یا موضوعات دیگر یک فرد همجنس‌گرای متخصص را نشان داده‌اند؟ همان‌گونه که در مورد زنان این مشکل را داشتیم که از آنها تنها در مورد موضوعات زنان دعوت میشد و تا حدودی با آن مقابله شده، به نظرم ما نیز با این چالش روبروییم و باید بر آن پیروز شویم. به نظرم همجنس‌گراهراسی به قدری نهادینه شده که به محض اینکه ما به این موارد حذف معترض می‌شویم، به ما انگ عصبی و خشمگین بودن می‌زنند و متوجه نیستند که این خشم حاصل سال‌ها سرکوب زندگی‌ تکتک ماست. این همان فشار نهانی‌ای است که سبب می‌شود احساس کنیم جامعه مسئولیت خود را در قبال ما جدی نمی‌گیرد. این برای یک جامعه شرم‌آور است که فعال و اکتیویست ما با پارتنر همجنس خود ازدواج می‌کند و وقتی عکس‌هایشان را منتشر می‌کنند، چهره‌شان در عکس پیدا نیست. این مایه‌ی شرمساری یک جامعه است که افراد نتوانند عشق‌شان را بیان کنند. واقعیت این است که آنقدر فشارهای چندگانه روی افراد مختلف زیاد است که ممکن است برخی طرح این مطالبات را زیاده‌خواهی بدانند. اما این درخواست زیاده نیست؛ این ابتدایی‌ترین حق ما در زندگی است. درک این مسائل و به رسمیت شناختن درد و رنجی که گروه‌های به حاشیه‌رانده‌شده می‌کشند، می‌تواند ما را به هم نزدیک کند. شما باید به آنها فکر کنید و خود را جای آنها بگذارید تا بتوانید با آنها احساس همبستگی کنید. به جای اینکه فقط بگویید من حامی این گروه‌ها هستم، واقعاً امتیازهای خود به عنوان یک سیس‌جندر (همان‌جنسیتی) دگرجنس‌گرا را در این جامعه بیان کنید و آن‌ را زیر سؤال ببرید. شما نمی‌توانید دموکراسی‌ای حاصل کنید که به زندگی‌ و دردهای این جامعه فکر نکرده باشد، و برای آنها راه حل نداده باشد.

با وجود این، فکر می‌کنم که جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی ایرانی در سال‌های اخیر خیلی خوب خود را تثبیت کرده، پیش رفته و توانسته است در عرصه‌های مختلف دخالت‌گری کند. در حال حاضر ما چند تشکل فعال در این حوزه داریم و فعالان بسیاری جرئت کرده‌اند که هویت و گرایش جنسی خود را علنی کنند. اینها نکات مثبت مسیری است که به سختی طی کردیم و واقعیت این است که اگر حمایت بخشی از جامعه‌ی خارج از خودمان را نمی‌داشتیم، نمی‌توانستیم اینگونه پیش رویم. من این همدلی‌ها را می‌بینم و قدردان آن هستم.