تاریخ انتشار: 
1400/07/17

در تبت چه می‌گذرد؟

مونیشا راجش

The New York Times

بودا را بخور: داستان تبت مدرن از زبان مردم یک شهر، نویسنده: باربارا دمیک، انتشارات: گرانتا، ۲۰۲۰.

 

در یک بعدازظهر سرد پاییزی سال ۱۹۵۸ در شهرستان ناگابا، دِلِک ۹ ساله دستش را از ترس در دهانش فرو برده و اشک از صورتش جاری شده بود. او از داخل سبد رختشویی به صدای پدربزرگ و مادربزرگش گوش می‌داد که مورد حمله‌ی گروهی از غارتگران تبتی و چینی قرار گرفته بودند، افراد بی‌رحمی که به دنبال طلا و نقره می‌گشتند. وقتی صدای اسب‌هایشان از پایین تپه محو شد، از مخفیگاه بیرون آمد و دید که جمجمه‌ی مادربزرگش دچار خونریزی شده و گیسوانش از جا درآمده است. همچنین پدربزرگش هم با طنابی از سقف آویزان شده بود. بیش از پنجاه سال بعد، باربارا دمیک برای دیدار با دِلِک به دارماسالا در هند رفت. دلک دفتر یادداشت کودکانه‌ای را به دمیک نشان داد که روی جلدش تصویر چند مرغ دریایی به چشم می‌خورد و در آن اسامی پنجاه‌ونه نفری نوشته شده بود که در همان سال و فقط طی یک روز، در دفاع از خانه‌هایشان در برابر هجوم کمونیست‌ها جان‌شان را از دست داده بودند.

کتاب بودا را بخورِ دمیک مبتنی بر تجربه‌های او به عنوان رئیس دفتر روزنامه‌ی «لس آنجلس تایمز» در پکن است. او در سال ۲۰۰۷، یک سال پیش از میزبانی پکن در بازی‌های المپیک وارد این شهر شد. چین تعهد داده بود که وضعیت حقوق بشر را ارتقاء دهد و دروازه‌های کشور را به روی خبرنگاران باز کند اما این امر به طور کامل عملی نشد ــ به‌ویژه در ناگابا در محدوده‌ی شرقی فلات تبت. در سال 2009، یک راهب جوان بودایی که خواهان بازگشت دالایی لاما بود، خود را با بنزین به آتش کشید. در پی آن موجی از خودسوزی به نشانه‌ی اعتراض به حکومت در ناگابا به راه افتاد. این رویدادها توجه دمیک را به خود جلب کرد. او در یادداشت‌های خود این پرسش را مطرح میکند: چرا بسیاری از ساکنان این شهر حاضر بودند که بدن‌شان را به شیوه‌ای بسیار هولناک نابود کنند؟

بودا را بخور از چهار بخش تشکیل شده، و بازه‌ی زمانی ۱۹۵۸ تا امروز را دربرمی‌گیرد، و چیره‌دستی دمیک را در ارائه‌ی روایتی غیرداستانی به خوبی نشان می‌دهد. او با دنبال‌ کردن صدها شاهد عینی، مصاحبه‌های جامعی برای بررسی و راستی‌آزمایی هر روایت انجام داد، و همه چیز را، از بوی سوختن دهکده‌ها گرفته تا سوسوی کَره‌ی گاومیشی که در چای حل می‌شود، بازآفرینی کرد. بی‌تردید او در انتخاب موضوعاتی که به سراغ‌شان می‌رود، ساده‌ترین‌ها را در نظر نمی‌گیرد. کتاب قبلی او، حسرت نمی‌خوریم (۲۰۰۹)، تصویری تکان‌دهنده از زندگی در کره‌ی شمالی ارائه می‌داد، آن هم نه بر اساس نظر خبرنگاران و آنهایی که اطلاعات موثقی ندارند بلکه از طریق روایت‌های اول شخص شش پناهنده، که جمع‌آوری‌شان بیش از هفت سال به طول انجامید. در سال ۲۰۱۵ من از کره‌ی شمالی و همچنین از تبت دیدار کردم و از نزدیک شاهد دشواری‌های یادداشت‌برداری، عکاسی و مصاحبه ــ بدون جلب توجه ــ بودم. در تبت، ارتش چین در هر پاسگاهی مستقر شده، تانک‌ها در خیابان‌ گشت می‌زنند و دوربین‌های مداربسته روی تقریباً تمام تیر چراغ‌برق‌ها تعبیه شده‌اند. باید به دمیک آفرین گفت که با زیر پا گذاشتن مرزها در هوای گرگ‌ومیش، با «فرورفتن در صندلی عقب» تاکسی‌ها و پنهان‌شدن پشت ماسک‌های صورت و کلاه‌های لبه‌دار، کتابی با این عمق و جزئیات خلق کرده است.

دمیک با لحنی طنزآمیز می‌نویسد: «دالایی لاما در زندگی بعدی به مصاحبه‌کنندگان، از جمله من، خواهد گفت که او خودش را قلباً سوسیالیست می‌داند...اصلی‌ترین اعتراض او به مائو این بوده که بیش از حد سیگار می‌کشد».

دمیک همچون کتاب قبلی‌اش، مبنای روایت را بر اساس چند شخصیت‌ استوار کرده است، از جمله شاهزاده گونپو، یکی از معدود بازماندگان خانواده‌ی سلطنتی ناگابا؛ نوربو، که خانواده‌اش به علت فروش گیاهان دارویی و پشم برای امرار معاش مورد حمله‌ی حزب کمونیست قرار گرفتند؛ و تسِپی، مرد جوانی که به خاطر توزیع سی‌دی آموزه‌های دالایی لاما به زندان افتاد. دمیک از طریق اظهارات و شهادت‌های این افراد، زندگی تبتی‌ها را از سال ۱۹۵۰ ــ که مائو آنها را «آزاد» ساخت ــ تا به امروز ترسیم می‌کند. پس از جنگ نخست تریاک در سال ۱۸۳۹، چین یک قرن است که مورد دست‌درازی قرار گرفته است، از جمله حمله‌ی بریتانیا به تبت در سال ۱۹۰۳. مائو هم که مشتاق احیای شکوه و عظمت سابق چین و محافظت از نواحی غربی کشور بود، نظارت سختگیرانه‌ای در تبت اعمال کرد. برخلاف باور رایج، چند سال اول حکومت کمونیستی نسبتاً آرام سپری شد، و سربازان چینی از قانونی تبعیت می‌کردند که بر اساس آن به باورها و آیین‌های بودایی احترام گذاشته می‌شد. علاوه بر مائو، دالایی لاما نیز به این نتیجه رسید که تبت به پیشرفت، اصلاحات و نوسازی نیاز دارد، و ثروت هنگفتی که در دست صومعه‌ها و خانواده‌های اشرافی قرار گرفته، باید در جامعه توزیع شود. با خواندن این کتاب درمی‌یابیم که هرچند بسیاری از تبتی‌ها خواستار فروپاشی نظام فئودالی به دست چینی‌ها بودند اماعده‌ای نیز به شدت مقاومت می‌کردند و اصرار داشتند که چینی‌های هان‌تبار فقط به فکر منافع خود هستند. دمیک با لحنی طنزآمیز مینویسد: «دالایی لاما در زندگی بعدی به مصاحبهکنندگان، از جمله من، خواهد گفت که او خودش را قلباً سوسیالیست میداند...اصلیترین اعتراض او به مائو این بوده که بیش از حد سیگار میکشد».

دمیک سرانجام دریافت که چرا بعضی از اعضای نسل جدید ناگابا مجبور می‌شوند که لحاف و سیم به دورشان بپیچند و خود را با بنزین به آتش بکشند: اینگونه مطمئن می‌شوند که خودسوزی‌شان موفقیت‌آمیز خواهد بود و واکنش موردنظرشان را برخواهد انگیخت. بسیاری از آنها نوادگان مبارزان جنبش مقاومت بودند. برخی از تبتی‌هایی که دمیک با آنها روبه‌رو شد بر این باور بودند که چنین اعتراضاتی حکومت چین را تحت فشار قرار داده و آنها را واداشته تا از برخی اقداماتی که خشم اهالی ناگابا را برانگیخته است دست بردارند ــ برای مثال، می‌توان به اسکان‌ دادن ۶۰ هزار کارگر چینی در کرانه‌ی جنوبی رودخانه و پروژه‌ی آب‌رسانی اشاره کرد که می‌توانست به خشک ‌شدن رودخانه‌ی اصلی بینجامد. یکی از زنان خانه‌دار ناگابا پس از دریافت کمک‌های مالی برای بهینه‌سازی خانه‌ها به دمیک می‌گوید: «من حرکت کسانی که خودشان را به آتش می‌کشند تأیید نمی‌کنم... اما باید پذیرفت که این‌گونه از حکومت امتیازهای بیشتری می‌گیریم. آنها جانشان را فدا کردند تا وضع زندگی ما بهبود یابد».

دمیک در اواخر کتاب می‌نویسد: «بدیهی است که تبتی‌ها قبیله‌ای منزوی و عجیب نیستند که بخواهند از تمدنی کهن در برابر پیشرفت‌های مدرنیته محافظت کنند». با وجود این، چنین عقیده‌ای در میان مردم رایج است. وقتی پنج سال قبل از لهاسا بازدید کردم و درباره‌ی دستگاه‌های فروش خودکار کوکاکولا، راهب‌هایی که زیر ردای خود کفش‌های ورزشیِ نایکی پوشیده بودند و راهبه‌هایی که از آیفون‌های طلایی استفاده می‌کردند گزارشی نوشتم، واکنش‌ها متفرعنانه و به نوعی نگاه از بالا به پایین بود، امری که مرا ناامید کرد. آخر چرا؟ جوانان تبتی هم مثل همه‌ی ما نگران امنیت شغلی هستند. آنها زیرساخت، فناوری و تحصیلات دانشگاهی می‌خواهند. به قول دمیک، «بسیاری از تبتی‌ها ... واقعاً قدردان دستاوردهای اقتصادیِ هفتاد سال حکومت کمونیستی هستند. همه‌اش هم پروپاگاندا نیست. تبتی‌ها نمی‌خواهند به عقب بازگردند». اما او بلافاصله اشاره می‌کند که این موارد جز در سایه‌ی آزادیِ زبان، فرهنگ و مذهب خودشان به دست نخواهد آمد.

 

برگردان: فرهاد نیک‌اندیش


مونیشا راجش نویسنده‌ی کتاب دورِ دنیا در هشتاد قطار (2019) است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Monisha Rajesh, ‘Quilts and wire’, Times Literary Supplement, 13 November 2020.