قتلهای ناموسی، اگرچه پرشمار است و هر سال صدها زن را به کام مرگ میفرستد، اما کمتر در رسانهها و افکار عمومی جامعه به آن پرداخته میشود. در ماههای اخیر، قتل رومینا، دخترک ۱۴ سالهای که به دست پدرش کشته شد، ناگهان توجه افکار عمومی، رسانهها و حتی مقامات مسئول را به قتلهای ناموسی جلب کرد و بهانهای شد برای شنیده شدن روایت زنهای دیگری که در نقاط مختلف ایران کشته شدهاند. هنوز اما هزاران قصه از زنانی که قربانی قتلهای ناموسی شدهاند یا خطر کشتهشدن به بهانهی ناموس و غیرت را بیخ گوششان حس کردهاند، ناشنیده مانده است. در این دفتر آسو از منظرهای مختلف به زنکشی به بهانهی ناموس و غیرت پرداختهایم، به این امید که نوشتن از خشونتها، راهی به سوی شکستن سکوت پیرامون آن باز کند.
آیا میدانستید که واژهی «سفیدپوست» را یک نمایشنامهنویس در سال ۱۶۱۳ ابداع کرد؟ آیا میدانستید که بردهداری در ایران سابقهای طولانی دارد و ایرانیان آفریقاییتبار ۱۰ تا ۱۵ درصد از جمعیت جنوب ایران را تشکیل میدهند؟ آیا میدانستید که تا حدود دو قرن قبل، هزاران بردهی سفیدپوست اروپایی در کشورهای اسلامی به بیگاری واداشته میشدند؟ آیا میدانستید که جمهوری ترکیه، به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، کارزار گستردهای را برای اثبات «سفیدپوست» بودن ترکها به راه انداخته بود؟ آیا میدانستید که در قرن نوزدهم انگلیسیها و آمریکاییها «ایرلندیها» را «سیاهپوست» میشمردند و ایتالیاییها نیز در آمریکا وضعیت مبهمی بین سیاهپوست و سفیدپوست داشتند؟ ...
نگارش خاطرات و تجربیات زندانیان سیاسی و عقیدتی از لحظهی دستگیری تا شکنجه، بازجویی و هموندی با همبندیانی از همه رنگ، نوعی تولید «دانش تجربی مبارزه» است که همچون نوری برآمده از دالانهای سیاه زندان مسیر دستیابی به آزادی، برابری و عدالت را روشن میسازد. خاطرات زندان به ویژه در کشورهایی با حکومت مطلقه و سرکوبگر هم درس تاریخ است و هم دانشی روزآمد برای روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی که بیتردید در هنگام گرفتاری به کار خواهد آمد. خاطرات زندانیان سیاسی، چه آنگاه که در فورانی از بغض و خشم و داوریهای نسنجیده بر کاغذ مینشیند و چه آنگاه که در فراغت فاصلهگیری از بحران و با رویکردی منصفانه و پژوهشی تهیه میشود، منبعی دست اول برای استناد به وقایع دوران است.
مجموعهی «روایتهایی از زندان» بر موضوع زندان تمرکز میکند. این مجموعه به بخشهایی از زندگی در زندان پرداخته که پیش از این عموماً نادیده مانده است.
اگر در همین تعطیلات اخیر کریسمس، کاساندرا به ما میگفت: «سه ماه دیگر با دو متر فاصله از هم صف خواهید بست، ماسک به صورت خواهید زد و اکثرتان در خانه حبس خواهید شد» هیچکس حرفش را باور نمیکرد...حتی به فکرمان هم خطور نمیکرد که این دنیای شلوغ جهانی نخواهد توانست که تا ابد بر اساس اصول قدیمی به کارش ادامه دهد...چیزی دارد ما را میآزماید. نمیدانم که دست تقدیر است یا شیطان یا طبیعت یا خدا...؟
همان طور که لپور به درستی میگوید، مضمون واقعیِ «طاعون» نه نوعی بیماری عالمگیر بلکه مصیبت بیپایان بشر است، مصیبتی ناشی از خودخواهی آدمی و بیاعتنایی او به درد و رنج «دیگری: «همشهریان ما از این جنبه مانند بقیهی ابنای بشر بودند و خودشان را در نظر میگرفتند و بس...خیلیها کماکان امید داشتند بیماری مسری متوقف شود و خود و خانوادهشان در امان بمانند. در نتیجه، هنوز خود را ناگزیر به ترک عادتها نمیدانستند...افراد زیادی هنوز دست روی دست گذاشتهاند و اقدامی نمیکنند، حال آنکه طاعون مصیبتی است که همه درگیرش هستند و هر کس باید به وظیفهاش عمل کند.»
آنچه هدف اصلی بوده فراهم آوردن مجموعهای در جهت روشنگری مفهوم «ایران فرهنگی» بوده است. بنابراین، از کسانی دعوت کردهایم که با مؤلفههای مختلف ایران و فرهنگ سر و کار داشتهاند و دارند، گرچه همهی کسانی که دعوت شدهاند نتوانستهاند به دعوت ما پاسخ گویند. همچنین با دعوت از خانم فرزانه خجندی، عزیز حکیمی، شهزاده سمرقندی، اسفندیار آدینه از تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان سعی کردهایم تنوعی در مشارکتکنندگان داشته باشیم که به نحوی تنوع حوزهی ایران فرهنگی را نشان دهد. اما این مجموعه را صرفاً گامی اولیه برای مباحث ایران فرهنگی میدانیم و ناچار از آنچه در نظر داشتهایم تنها بخشی منعکس شده است.