
همهی ایرانها
صفحهی ویژهی همهی ایرانها برای طرح پرسشهای بنیادی دربارهی ایران و چشماندازهای گوناگونی است که هر یک از ما برای آیندهی ایران داریم. هدف این است که ببینیم دیدگاهها و آرزوهای پراکندهی ما چه امکانی برای همزیستی دارند، و چه توان و تجربههایی از گذشتهی ایران به کار امروز ما خواهد آمد.
ایران برای من نه ایران باستان است، نه ایران آینده. ایرانی است که از روز ۱۸ مهرماه سال ۱۳۲۳ که دنیا آمدهام تا امروز با آن زیستهام. ۵۸ سال درون خاک و ۱۷ سال بیرون خاکش، با ایران خودم زندگی کردهام. مهمترین رابطهای که با ایران داشته و همچنان از بیرون کشور هم با آن دارم این است که هرچه درون ایران میگذرد و هر آن چه در جامعهی بینالمللی بر ایران میگذرد به من مربوط است و حق دارم نسبت به آن حساسیت نشان بدهم.
در نوشتن دربارهی ایران، حتی آنگاه که میکوشیم از جزئیات فراتر رویم، متأثر از نقطهی عزیمتی که انتخاب میکنیم بر وجهی از این مفهوم بیشتر تأکید میکنیم. تأکیدی که هم افشاگر است و هم رهزن. افشاگر علایقی که به هر دلیلی میکوشیم پنهان کنیم و رهزن است چون با ارائهی تصویری آرمانی، تضادها و شکافهای گاه خونین همزاد با این مفهوم را استتار میکند.
ایران برای من بعد از حدود ۱۶ سال مهاجرت و تبعید گذشتهای است که همواره در حال، جریان دارد. گذشتهای که دیگر دسترسی مستقیم به آن ندارم. ایران مطلوب من، ایرانی است که همهی ایرانیان و همهی کسانی که آینده و زندگی خود را در آن مییابند و جستجو میکنند، حتی اگر «ایرانی» نباشند، به آن دسترسی داشته باشند.
برای من، ایران آب و خاک نیست. مردمان ایران است و هنر و فرهنگ و ادب ایران. انسان منبع ارزش است، و ارزش خاک برخاسته از ارزش انسانهایی که در آن خاک به سر میبرند. ایران بدون ایرانیان تکه خاکی بیش نیست...
دوست دارم در ایرانِ آینده کسی گرسنه و فقیر نباشد. همگان فرصتها و بهرهمندیهای برابر داشته باشند. انسانها آزاد باشند که بیاندیشند و تصمیم بگیرند و در مدیریت زندگی و کشورشان مشارکت داشته باشند. کشوری مستقل داشته باشند. همگان هم به حق و هم به مسئولیتشان بیندیشند و عمل کنند.
« این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود، از مسلم بودن و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محل اتفاق نیست... از جملهی آن اصول، حب وطن و علاقهی ملیت است که منکر آن شده و درصدداند به احساسات بینالملل تبدیل نمایند.»