«میتوان بهشت را جهنم جلوه داد و برعکس؛ و میتوان فلاکتبارترین شکل زندگی را بهشت جلوه داد.» این نقل قول از هیتلر در کتاب نبرد من ممکن است برای انسانِ امروز کلیشه به نظر برسد زیرا انتظار میرود که رشد فکری، گردش آزاد اطلاعات و در مجموع فرایند افزایش آگاهی، آسیبپذیریِ او را در برابر چنین تلاشهایی کاهش داده باشد. آیا بهراستی چنین شده است؟
روزنامهی «نیویورک تایمز» ابتدا با این قتل مثل هر قتل دیگری برخورد کرد: جنووزه یکی از دیگر قربانیان حملات وحشیانه در خیابانهای نیویورک بود. اما دو هفتهی بعد، گزارش این قتل در صفحهی اول این روزنامه منتشر شد. پای هیچ کشف خیرهکنندهی جدیدی در میان نبود اما این بار چارچوب خبر فرق داشت: همسایهها کجا بودند؟ چطور دلشان آمده بود بیرحمانه فریادهای قربانیای را که خواهان کمک بود نادیده بگیرند؟
روزنامهی «نیویورک تایمز» ابتدا با این قتل مثل هر قتل دیگری برخورد کرد: جنووزه یکی از دیگر قربانیان حملات وحشیانه در خیابانهای نیویورک بود. اما دو هفتهی بعد، گزارش این قتل در صفحهی اول این روزنامه منتشر شد. پای هیچ کشف خیرهکنندهی جدیدی در میان نبود اما این بار چارچوب خبر فرق داشت: همسایهها کجا بودند؟ چطور دلشان آمده بود بیرحمانه فریادهای قربانیای را که خواهان کمک بود نادیده بگیرند؟
در کتابِ تاریخ جذاب و جدیدِ ریچارد آوندن، کتابسوزان، سه مورد شرمآور بیش از بقیه توجه خواننده را به خود جلب میکند نخستینِ آنها سوزاندن کتابخانهی بزرگ اسکندریه است، که از نظر آوندن فقط یک بار به آتش کشیده نشد بلکه تدریجاً با آتش زدنهای مکرر و غارت و تاراج ویران شد، تا آنکه دیگر چیزی نماند مگر تصویر یا نمادی از آن.
آرون گرونبرگ، در سخنرانیای که در مراسم یادبود جنگ جهانی دوم به زبان آلمانی ایراد کرد، میگوید برای اینکه به هویت خود پیبریم باید گذشته را بپذیریم. او در این سخنرانی به نحو نیشداری از کسانی یاد میکند که با فریادِ «نه» و خودداری از اطاعت و پیروی، جان باختند.
در سال ۱۹۴۵، هانا آرنت، نظریهپرداز سیاسیِ آلمانی-یهودی در مقالهای درخشان با عنوان «گناه سازمانیافته و مسئولیت همگانی» هشدار داد که در آن زمان تشخیص آلمانیِ خوب از آلمانیِ بد کار آسانی نیست.