تاریخ انتشار: 
1398/10/19

چگونه‌ اقتدارگرایی رؤیاها را دگرگون می‌کند

میری جوشو

مدتی کوتاه بعد از آن که هیتلر در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید، یک زن سی‌ساله‌ در برلین خواب‌های عجیبی دید. در یکی از آنها تصاویر معمول در محله‌شان غایب بودند و به جای آنها پوسترهایی گذاشته شده بود که بیست کلمه‌ی ممنوع را فهرست می‌کردند. اولین کلمه «خداوند» بود و آخرین کلمه «من». در رؤیایی دیگر دید که کارگران از جمله یک شیرفروش، یک مأمور گاز، یک روزنامه‌فروش و یک لوله‌کش او را احاطه کرده‌اند. او احساس آرامش داشت تا این که در میان آنها کسی را دید که شغلش تمیز کردن دودکش‌ها بود (در خانواده‌ی او، کلمه‌ی «دودکش‌پاک‌کن» رمز اِس‌اِس بود، و اشاره‌ای بود به لباس‌های سیاه دود‌کش‌پاک‌کن‌ها). این مردان در حالی که صورت‌حساب‌هایشان را با دست تکان می‌دادند، سلام نظامیِ نازی کردند. سپس با هم خواندند: «در گناه تو نمی‌توان تردید کرد». 

این‌ها دو رؤیا از ۷۵ رؤیایی است که در رایش سومِ رؤیاها گرد‌آوری شده است، کتابی عجیب و جذاب که شارلوت برادْت نویسنده‌ی آن است. رایش سومِ رؤیاهانه یک مطالعه‌ی علمی است و نه کتابی روان‌کاوانه. این یک دفتر خاطرات برای جمع‌آوری چیزهاست و شاهدی است که از میان اشباح یک ملت بیرون کشیده شده و زیر ذره‌بین تجسس قرار گرفته است. این کتاب در سال ۱۹۶۶ در آلمان منتشر شد؛ آدریان گوتوالد ترجمه‌ی انگلیسی آن را دو سال بعد منتشر کرد ولی از آن زمان به انتشار مجدد نرسیده است (هر چند ناشران هنوز به انتشار آن علاقمند هستند اما هیچ‌کس نتوانسته‌ است وارث برادت را که حقوق اثر را در اختیار دارد بیابد). اما این کتاب شایان توجهِ دوباره است. نه تنها به این دلیل که پوپولیسم، نژاد‌پرستی، و میل به نظارت که بخشی از فرهنگ زمانه‌ی برادت بودند در دوران ما دوباره رواج یافته‌اند بلکه به این دلیل که این اثری بی‌نظیر در ادبیات مربوط به هولوکاست است. برادت می‌نویسد: «این رؤیاها (این دفتر خاطرات شب‌ها) خارج از اراده‌ی آگاه نویسنده‌شان شکل گرفته است. شاید بتوان گفت که دیکتاتوری آن‌ها را دیکته کرده است.» 

برادت (که نام اصلی‌اش شارلوت آرون بود و در فراست، شهری در نزدیکی مرز آلمان و لهستان، به دنیا آمد) روزنامه‌نگاری یهودی بود. وقتی هیتلر در سال ۱۹۳۳ صدراعظم شد، او در برلین ساکن بود. در آن سال انتشار کتابش ممنوع شد و طی دستگیری‌های وسیع کمونیست‌ها بعد از صدور فرمانی در واکنش به آتش‌ گرفتن پارلمان، او به همراه همسرش هاینتز پُل دستگیر شدند. بعد از آزادی، او پنهانی شروع به ثبت رؤیاهای هم‌وطنان آلمانی خود کرد. به مدت شش سال در همان زمانی که یهودیان آلمانی خانه‌ها، شغل‌ها، و حقوق خود را از دست می‌دادند، برادت به تهیه‌ی یادداشت‌هایش ادامه داد. تا سال ۱۹۳۹ او ۳۰۰ خواب را ثبت کرده بود. این برنامه‌ای پرخطر بود، به‌ویژه که او برای رژیم شخصی شناخته‌شده بود. پُل که زمانی برای فوزیشه زایتونگ، روزنامه‌ی پیشرو لیبرال آلمان کار می‌کرد، به زودی به پراگ گریخت و برادت در نهایت به خانه‌ای مشترک با همسر آینده‌ی خود، مارتین برادت، نویسنده و وکیل، نقل مکان کرد. 

خانواده‌ی برادت در شارلوتِن‌بورگ، یکی از نواحی حومه‌ی برلین که عمدتاً یهودی‌نشین بود، زندگی می‌کردند. این حومه محل زندگی کسانی مانند والتر بنجامین و شارلوت سولومون نیز بود، و رؤیاهایی که برادت گرد آورد بازتاب محیط اجتماعی سکولار و طبقه‌ی متوسط این منطقه بود. برادت می‌نویسد: «"بله‌قربان‌گوها"ی پر شور یا کسانی که منافعی از رژیم دریافت می‌کردند برای من به آسانی قابل دسترسی نبودند. من از کسانی مثل یک خیاط، یک همسایه، یک عمه، یک شیرفروش، یک دوست سؤال می‌کردم و عموماً هدف خودم را برای آن‌ها آشکار نمی‌کردم زیرا می‌خواستم صادقانه‌ترین و دست‌کاری‌نشده‌ترین پاسخ‌های ممکن را دریافت کنم.» دوستان او شامل یک دکتر بودند که «بدون سر و صدا» در مطب بزرگ خود از بیماران نظرخواهی می‌کرد. 

برادت برای حفظ امنیت خود و کسانی که مصاحبه می‌کرد، نوشته‌هایش را جلد می‌کرد و سپس در کتاب‌خانه‌ی خصوصی خود قرار می‌داد. او شخصیت‌های سیاسی را مخفی می‌کرد و رؤیاهایی را که درباره‌ی هیتلر، گورینگ یا گوبلز بودند به «داستان‌های خانوادگی» درباره‌ی عمو هانس، گوستاو و گرهارد تبدیل می‌کرد. وقتی کتاب‌سوزی‌ و تفتیش خانه‌ها به شیوه‌ی عادی کنترل دولتی تبدیل شد، برادت یادداشت‌های خود را به دوستانش در خارج از کشور پست کرد. در سال ۱۹۳۹، او و مارتین آلمان را ترک کردند و سرانجام به عنوان پناهنده به نیویورک رسیدند. آن‌ها در خیابان وست‌اِند ساکن شدند و خانه‌شان محل ملاقات پناهندگان شد، کسانی چون هانا آرنت (که برادت برای او پنج مقاله‌ی سیاسی ترجمه کرد)، هاینریش بلوخر، و کارل هایدن‌رایش نقاش. در سال ۱۹۶۶ برادت بعد از بازیافت یادداشت‌هایش، عاقبت رؤیاها را در آلمان با عنوان رؤیاهای رایش سوم منتشر کرد. 

رؤیاهای رایش سوم در ۱۱ فصل و بر مبنای تکرار نماد‌ها و دغدغه‌ها تنظیم شده است. پیش‌درآمد‌هایی از آرنت، هیملر، برشت و کافکا به بخش‌های این نوشته‌ی سوررئال، وزن می‌بخشد. فصل‌ها عناوینی نمادین («ضد قهرمان» «کسانی که دست به کار می‌شوند») دارند یا نقل‌قول‌هایی تمثیل‌وار هستند («هیچ چیزی برایم لذت‌بخش‌تر از این نیست»)‌. این عناوین فرضیه‌ی کتاب را تقویت می‌کنند: این که پیوند میان جهان بیداری و رؤیاها انکارنشدنی و حتی بدیهی است. در پایان، روان‌شناسِ زاده‌ی استرالیا، برونو بِتِلهایم، به ماهیت پیش‌گویانه‌ی بسیاری از رؤیاهای این مجموعه اشاره می‌کند که در آن‌ها، حتی از سال ۱۹۳۳، «شخص خواب‌دیده در اعماق درون خود تشخیص می‌دهد که نظام واقعاً چگونه نظامی است». 

مانند تاریخ‌های شفاهی شهروندان شوروی بعد از جنگ که سوتلانا الکسوویچ به ثبت رسانده، اثر برادت تأثیر رژیم‌های اقتدارگرا را بر ناخودآگاه جمعی آشکار می‌کند.

مانند تاریخ‌های شفاهی شهروندان شوروی بعد از جنگ که سوتلانا الکسوویچ به ثبت رسانده، اثر برادت تأثیر رژیم‌های اقتدارگرا را بر ناخودآگاه جمعی آشکار می‌کند. در سال ۱۹۳۳، زنی در رؤیا یک ماشین فکر‌خوان می‌بیند، «کلافی از سیم‌ها» که تشخیص می‌دهد او هیتلر را با کلمه‌ی «دیو» مرتبط می‌داند. برادت با چند رؤیا مواجه شد که با موضوع کنترل فکر ارتباط داشتند، و بعضی از آن‌ها دردسرهای بوروکراتیک بی‌معنی را که نازی‌ها برای ایجاد هراس در شهروندان به کار می‌بردند، پیش‌بینی می‌کنند. در یک رؤیا زنی ۲۲ ساله که باور داشت بینی خمیده‌اش باعث خواهد شد که او را یهودی بدانند، به «اداره‌ی ارزیابی تبار آریایی» رفته بود. چنین اداره‌ای وجود واقعی نیافت ولی به اداره‌هایی که در آن زمان به وجود آمد شباهت کافی دارد. یک مرد در رشته‌ای از «داستان‌های خیالی بوروکراتیک» که یادآور پروپاگاندای رژیم در دنیای واقعی بود، رؤیای پرچم‌ها، پوسترها و صداهایی شعارگونه را دید که «قانون ممنوعیت گرایش‌های مزمن بورژوایی» را اعلام می‌کردند. در سال ۱۹۳۶، زنی در رؤیا راهی برفی را دید که در آن ساعت‌ها و جواهرات ریخته شده بود. او دچار وسوسه شد که چیزی از آن‌ها بردارد اما احساس می‌کرد که این دامی از سوی «دفتر امتحان صداقت بیگانگان» است. 

این رؤیاها نشان می‌دهند که چگونه یهودیان و غیریهودیان آلمانی با همکاری خود با دولت، تسلیم، اضطراب و تنفر از خویشتن دست و پنجه نرم می‌کردند، با این که آن‌ها در دنیای بیداری این چالش‌ها را از دیگران و از خویشتن پنهان می‌کردند. این داستان‌ها با ابراز نظرهای تند و بی‌ملاحظه‌ی برادت همراه است و تجربه‌ی شخصی او از نازیسم و مهاجرت، این ویژگی گفته‌های او را پررنگ‌تر می‌کند. برادت با قرار دادن رؤیاها در کانون توجه، به جای این که مانند تواریخ سنتی‌تر با آن‌ها به عنوان منابع ثانویه‌ی تزیینی رفتار کند، اجازه می‌دهد که جزئیات این تخیلات خود بهتر از هر تفسیری گویای واقعیت باشند. کتاب او یاد‌آور مونتاژهای عکس‌ هانا هوخ است که در آن‌ها اشیاء، متون و تصاویر از رسانه‌های آلمان بریده و کنار هم چیده شده‌اند و سناریوهایی خارج از انتظار خلق کرده‌اند که به دلیل عجیب‌بودن‌شان بسیار صادقانه‌تر به نظر می‌آیند. 

گاهی نیز رایش سوم رؤیاها بازتاب گفتار هانا آرنت است، کسی که معتقد بود حاکمیت اقتدارگرا «در لحظه‌ای واقعاً به اقتدار دست می‌یابد که شرارت آهنین وحشت را بر بخش‌های خصوصیِ زندگی اجتماعی شهروندان حاکم می‌سازد». به نظر می‌رسد که برادت با این فرضیه موافق است (او رؤیاها را به فرهنگی که در آن واقع می‌شوند متصل می‌دانست) ولی از نظر او وقتی زندگی خصوصی تحت کنترل حکومت در می‌آید، رؤیاها عرصه‌ای پایدار برای آزادی بیان باقی می‌مانند. در چنین شرایطی، شخص خوا‌ب‌دیده می‌تواند بر حقیقتی پرتو افکند که بیان آن در جهانِ بیداری بیش از حد خطرناک است. برادت رؤیای کارخانه‌داری به نام آقای اِس را نقل می‌کند که در ملاقاتی با گوبلز نمی‌تواند سلام نظامی نازی را به درستی انجام دهد. بعد از نیم ساعت تلاش برای آن که دست خود را بلند کند، ستون فقراتش می‌شکند. برادت می‌نویسد که این رؤیا از توضیح بیشتر بی‌نیاز است: «رؤیا به شکلی ویران‌گر روشن و تا حدی خالی از ظرافت است». در دورانی که فرد به انگل یا عضوی از گروهی خشن و بی‌چهره تقلیل یافت («خواب دیدم که دیگر جز در هم‌خوانی با گروهم نمی‌توانم صحبت کنم») رؤیاها فرصتی کم‌یاب برای بازیافت حس عاملیت فردی را فراهم می‌کردند. 

کتاب برادت شامل هیچ رؤیایی با محتوای دینی نیست و هیچ رؤیایی نیز از یهودیان شرق اروپایی که در قسمت دیگر شهر زندگی می‌کردند (در خیابان گرنادیر یا خیابان ویسن)، یعنی یهودیانی که از کشتارها نجات یافته بودند، در آن وجود ندارد. اما جای خالی این‌ها چیزی از جزئیات روشن و محوناشدنی برادت کم نمی‌کند، جزئیاتی که فهم ما را از زندگی در سال‌های نخست نازیسم عمیق می‌کند. این دورانی است که هنوز در متون مرتبط، در سایه‌ی داستان‌های قتل‌عام و جنگ پنهان مانده است. به‌ویژه مطالعه‌ی برادت درباره‌ی بسیاری از زنان شهری (یهودی یا غیریهودی) که درباره‌ی (رؤیاهای) زندگی‌های خود سخن گفته‌اند، بسیار تازگی دارد. در اینجا تصویری از گورینگ را می‌بینیم که سعی دارد دختر فروشنده‌ای را در سینما دست‌مالی کند؛ هیتلر را می‌بینیم که در خیابان کورفوراشتندام لباس خانه به تن دارد و با یک دست زنی را نوازش می‌کند و با دست دیگر برگه‌های تبلیغاتی را پخش می‌کند. برادت می‌نویسد که «هیچ تصویر شسته‌‌رفته‌تری از تأثیر هیتلر بر بخش بزرگی از جمعیت زنان آلمان نمی‌تواند وجود داشته باشد». و به تعداد زنانی اشاره می‌کند که به هیتلر و دروغ‌های حساب‌شده‌ی حزب او درباره‌ی قدرت «شهوانی» مفروض او رأی دادند. اما این رؤیاها زنانی را نیز ترسیم می‌کنند (همسران فرمان‌بردار و فرزند‌آور در تبلیغات حزب نازی) که در جستجوی اقتدار اجتماعی بیشتر هستند. در یک مورد، زنی بر مبنای قوانین نژادی یک چهارم یهودی تشخیص داده شده است. با این حال، در رؤیای خود، هیتلر را می‌بیند که او را از پلکانی پایین می‌برد. او به برادت می‌گوید: «آن پایین توده‌ای از مردم بودند و یک گروه موسیقی در حال اجراء بود و من احساس افتخار و خوشحالی داشتم. پیشوای ما از دیده شدن در کنار من در ملأ عام اصلاً ناراحت نبود». 

آخرین فصل رایش سوم رؤیاها به کسانی اختصاص یافته است که (دستکم در رؤیاهایشان) در مقابل رژیم مقاومت می‌کردند («خواب دیدم که خواب دیدن ممنوع شده بود، اما با این حال من داشتم خواب می‌دیدم») و نیز کسانی که یهودی بودند. برادت می‌نویسد که چنین رؤیاهایی «طبقه‌ی متمایزی از رؤیاها را شکل می‌دهند، همان‌طور که یهودیان در رژیم نازی طبقه‌ی جداگانه‌ای محسوب می‌شدند». یک دکتر یهودی خواب دیده بود که تنها پزشک رایش است که می‌تواند هیتلر را درمان کند. وقتی گفته بود که می‌خواهد به او کمک کند، یک جوان زردمو از همراهان هیتلر فریاد زده بود: «چی! تو یهودی منحرف -پول نمی‌گیری؟» مدتی بعد، یک وکیل یهودی در رؤیا دید که در زمینی پوشیده از برف در سرزمین‌های شمالی اروپا سفر می‌کند تا به «آخرین کشوری روی زمین برسد که هنوز با یهودیان مدارا می‌شود» اما یک مأمور گمرک «که مثل یک خوک مصنوعی مارزی‌پانی نازک و نارنجی بود» گذرنامه‌اش را می‌گیرد و روی برف می‌اندازد. در افق، سرزمین موعود که دست‌نیافتنی بود در نور خورشید سو سو می‌زد. این مربوط به سال ۱۹۳۵ است. شش سال بعد، اخراج‌های دسته‌جمعی از کشور آغاز شد.

در نقدهای رایش سوم رؤیاها در آلمان، این کتاب «شواهد حیرت‌آور و گیرا» و «یک سند مهم تاریخی» خوانده شد. بنابراین همان طور که فرانسیس لَنگ، روان‌شناس، اشاره کرده، عجیب است که کتاب برادت «عملاً به کلی مورد بی‌توجهی» قرار گرفته است. شاید برای چنین تاریخ منحصر‌به‌فردی مشکل بوده که با روایت‌های سرراست‌تر و ضروری‌تر که در دهه‌ی ۱۹۶۰ منتشر شد، رقابت کند. (این کتاب هم با آیشمن در اورشلیمِ هانا آرنت و هم با نابودی یهودیان اروپای رائول هیلبرگ هم‌دوره است)‌. و با این حال، این مجموعه هنوز از این فرصت برخوردار است که به متون اصلی مرتبط با رایش سوم افزوده شود و احتمالاً در سطح وسیع‌تری انتشار یابد. لَنگ که در بوستون به کار مشغول است، از طریق یک پانویس در کتاب فروید با عنوان تفسیر رؤیاها با کار برادت آشنا شد و درباره‌ی آن در مجله‌ی انجمن روان‌کاوان آمریکایی نوشت. او ضمن اشتغال به حرفه‌ی خود، بعد از انتخاب ترامپ متوجه آشفته‌حالیِ گسترده‌ای شده است. او از دوستان و هم‌کاران خود خواسته که شروع به گرد‌آوری رؤیاهای خود کنند.

 

برگردان: پویا موحد


میری جوشو، رمان‌نویس، مقاله‌نویس، و منتقد است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Mireille Juchau, ‘How Dreams Change Under Authoritarianism’, The New Yorker, 7 November 2019.