همینکه اتاقکهای نگهبانی که مأموران رسمی وزارت حفاظت از شهروندان یونان در آن حضور دارند را رد کردم با ردیفی از چادرها، اتاقهای بزرگ و اقامتگاههای ساخته شده از پلاستیک روبهرو شدم، شبیه جاهایی به نظر میرسید که در آن ساختوساز جریان دارد. بعد از آن، متوجه بوی خاص آنجا شدم، نتیجهی حضور جمعیتی زیاد در فضاهای کوچک با دسترس محدود به سرویسهای بهداشتی.
آواره، پناهجو، مهاجر؛ هر سه از خانه و کاشانه و وطن خود با تمام وابستگیها و دلبستگیهایاش دست شستهاند و ادامهی زندگی، کار و آرزوهای خود را در جغرافیایی با زبان و فرهنگ بیگانه جستوجو میکنند. در این چارچوب ترکیه از دیرباز برای ایرانیان جایگاه ویژهای داشته و دارد. همسایهای که تنها دروازهی گشوده به روی تمدن غرب و یکی از اعضای مؤثر جامعهی جهانی به شمار میرود. از صد و اندی سال پیش که مشروطهخواهان ایرانی در استانبول روزنامه منتشر میکردند این کشور میزبان منتقدان و مخالفان ایرانی بوده است.
موج اخیر کتابها و مقالاتی که دربارهی بحران سرمایهداری نوشته شدهاند، مرگ سرمایهداری یا گذار از آن را پیشبینی میکنند. برای کسانی که دههی ۱۹۹۰ میلادی را به یاد میآورند، شباهت عجیبی میان این پیشبینی و نوشتههای آن دوره وجود دارد. نوشتههایی که ادعا میکردند «پایان تاریخ» هگلی فرا رسیده است. اکنون نادرستیِ این نظریه اثبات شده است. به باور من، نظریهی پیشگفته نیز نادرست است و مشکل را اشتباه تشخیص دادهاند.
در سال ۱۹۸۹ میخائیل گورباچف از جمهوری دموکراتیک آلمان دیدار کرد و به رهبران این کشور هشدار داد که اگر تغییر نکنند، زیر پای تاریخ له خواهند شد. در آن زمان، من در برلین شرقی دانشجو بودم. تماشاخانهها و کلیساها به تریبون اصلیِ دموکراسی واقعی تبدیل شدند. گروههای موسیقی راک سرود تغییر میسرودند و دیگر به سانسور حکومتی اهمیت نمیدادند.
در ماه اوت ۲۰۱۷ ملیگرایان سفیدپوست در خیابانهای شارلوتزویلِ ویرجینیا راهپیمایی کردند و شعار دادند که: «یهودیان جای ما را نخواهند گرفت!» آنها از نظریهای بیارزش حمایت میکردند که طبق آن یهودیانی که بانکها و رسانهها را کنترل میکنند حالا دارند اخلاقیاتشان را بر آمریکاییهای «واقعی» تحمیل میکنند.
بدن زنان یکی از بزرگترین میدانهای نبرد سیاسی در زمانهی ما است. بدن زنان مسئلهای است که در اصل باید شخصی باشد اما سیاسی است.