اورول بقیهی عمرِ خود را صرف تلاش برای روشن کردن این موضوع کرد که چپ هم معادل آرمانخواهانِ متعهد به حقوق بشر، برابری، و عدالت است و هم مترادف با طرفداران استالینیسم که نقطهى مقابل همهی آن چیزها بودند.
بر پایهی خصائص مشترک و کلّی میان تجربههای مختلف توتالیتاریسم، تاریخنگاران و اندیشمندان سیاسی بسیاری ایدهی «حکومت/امارت اسلامی» را از زاد و رود معنوی توتالیتاریسم میشمارند. بر این پایه، هم حکومت طالبانی در افغانستان، هم جمهوری اسلامی در ایران از خون و خانوادهی توتالیتاریسم قلمداد میشوند که در کنار ویژگیهایی خاص و تاریخیاش، صورتی نورسیده و روزآمد از نمونههای پیشین آن است.
بریتانیاییها در قرن هفدهم دوباره با ایران ــ پرشیا به قول اروپاییها ــ آشنا شدند. در زمان الیزابت اول گامهایی آزمایشی در جهت ایجاد روابط تجاری برداشته شده بود اما در دوران پادشاهیِ جانشینان او یعنی جیمز ششم و اول بود که ارتباط رسمی دو کشور توسط فرستادگان سلطنتی، برادران شرلی به نامهای رابرت و آنتونی، ایجاد شد.
کتاب «امپراتوریهای ذهن»، به نحوی استادانه تأثیرات منفی استعمار را، نه بر گذشته بلکه بر «سیاستهای امروزی» نشان میدهد. قضیهی سوریه، مثال بارزی است از تداوم «واکنشهای استعماری» در این دو بزرگترین قدرت استعماری پیشین در اروپا.
در اوایل سدهی بیستم که دامنهی مستعمرات اروپاییها هنوز در سراسر جهان گسترده بود، روانکاوی به عنوان رشتهای پیشرو در حیطهی علوم انسانی ظهور کرد. مقامات امپراتوری بریتانیا برای درک بهتر اتباع تحت استعمارشان به پژوهشی غیرعادی دست زدند: گردآوری، ثبت، و تحلیل خوابهای اهالی مستعمرات خود در جنوب آسیا، آفریقا، و جزایر اقیانوس آرام. اما نتایج این تحقیقات آن چیزی نبود که استعمارگران انتظار داشتند.