وضعیت خراسانِ کهن در شب یلدا یا شبِ چراغْ شباهت شگفتانگیزی به وضعیت امروز ما دارد؛ هزاران چراغِ ناشناخته چون اختران سوخته یک دم در این ظلام درخشیدهاند، شبِ بیستاره را روشن کردهاند و رفتهاند. یکی، یکی، یکی…چراغ، چراغ، چراغ… روشنایییافتگان شب را روشن کردهاند و پشت سرشان چنان ردی از نور بر جا گذاشتهاند که هر تاریکی را میشکافد و کنار میزند.
در بخشِ یکمِ این مقاله به این نتیجه رسیدم که خوانشِ رایج از یک ترکیبِ در شاهنامه به صورت «سَر-و-تاج» یک خطای دیرینه است ... و بر پایهی سندها و شاهدها گفتم که خوانشِ درستِ آن، از نظرِ من، «سُرو-تاج» است. حال، بر پایهیِ چنین خوانشی میخواهم پیجویی کنم که از نظر معنا در شاهنامه از بیتهایی که این ترکیب در آنها آمده چه برداشتهایِ تازهای میتوان کرد.
فهیمه خضر حیدری این هفته در غذایای ایرانی دربارهی غذا و آشپزی و فرهنگ خوراک و آداب سفره در شاهنامهی فردوسی حرف میزند. اگر بخواهیم نان و نمک را در خوانهای رنگین شاهنامه دنبال کنیم به کجا میرسیم؟ میان آن همه رزم و بزم آیا خبری از آداب سفرهی ایرانیان هم هست؟ خوالیگران شاهنامه چه کسانی هستند؟ و هنر و فن و کیمیای آشپزی از کجا در شاهنامه آغاز شده است؟
میخواهم به خوانشِ یک ترکیب در شاهنامه بپردازم که، به گمانِ من، قرنها نادرست خوانده شده است. زیرا از حدودِ دو قرن پس از روزگارِ فردوسی اشارتِ تاریخیِ آن تا این زمان از یادها رفته بوده است. و خواهم گفت که چهگونه. و آن خواندنِ سُرو-تاج (sorū-tāj) است به صورت سَر-و-تاج (sar-o-tāj).
شاهرخ مسکوب خود را جستارنویس میدانست. این عنوانی بود که برای معرفی خود به کار میبرد. جستارنویس و نه نویسنده به شکل عام. یعنی نام خود را به یک فرم ویژهی ادبی پیوند میداد و تنها آن را در کار خود برجسته میکرد. جستارهای درخشانی چون «مقدمهای بر رستم و اسفندیار»، «سوگ سیاوش»، «در کوی دوست» و «ارمغان مور» که این آخری پس از درگذشتش منتشر شد.
«کتابخانهی بریتانیا»، در نمایشگاهی با عنوان «تبلیغات سیاسی: قدرت و ترغیب»، آثاری را به معرض دید میگذارد که نوع متفاوتی از تبلیغات سیاسی را عرضه میکنند. از جملهی این آثار مجموعهای از کارت پستالهای متعلق به دوران جنگ جهانی دوم است که بر اساس یکی از داستانهای «شاهنامه» ترسیم شدهاند.