پرندهی صحرای بیدرخت؛ نگاهی به مجموعهی شعر «درخت نام اوست»، سرودهی سپیده رشنو
منصوره شجاعی
پای چشمانش هنوز کبود بود وقتی جلوی دوربین صداوسیمای جمهوری اسلامی از حالِ خوبِ خودش و رفتار خوبِ بازجویانش در زندان میگفت.
پای چشمانش هنوز کبود بود وقتی جلوی دوربین صداوسیمای جمهوری اسلامی از حالِ خوبِ خودش و رفتار خوبِ بازجویانش در زندان میگفت.
با آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» شعر و ترانهی اعتراضی در ادبیات و موسیقی ایرانیانِ داخلِ کشور و خارج از ایران بیش از پیش حضوری انکارناپذیر پیدا کرده است. سید مهدی موسوی، شاعر، ترانهسرا، و معلم که نامش با «غزل پستمدرن» گره خورده، بی شک از شاعرانیست که آثارش در این سالها صدای اعتراض نسل جدید و هنرمندان بسیاری بوده. به همین دلیل شبنم طلوعی در این پادکست دربارهی زندگی، نگاه و مسیر پرفراز و نشیبش تا تبعید، با او به گفتگو نشسته است.
پوشکین در صف مقدم تابوها مینشست: شاعری نمایندهی روح روسی و شعری شالودهی هویت ملی. او چشم روسها بود. چه وقتی از پهنای سرزمین اسلاوها میگفت و مناظر و مردمِ آن را وصف میکرد و چه آنگاه که از بیگانگان و فراسوی سرحدات میسرود، شنونده چشم پوشکین را چشم خود میپنداشت.
لازم نیست آلبرت اینشتین باشیم تا بدانیم که بدون بازتعریف خلاقانهی طبیعت و بدون فرضیههایی در خصوص آنچه که ممکن است در پس ظاهر پدیدهها باشد، وجود علم اصلاً ممکن نخواهد بود.
«بهشت دسته جمعی» محصول چهار سال کار آتفه چهارمحالیان با کودکان محرومِ دروازه غار است که به داستاننویسی مشغول شدهاند. در این گفت و گو، چهارمحالیان از این کتاب، تجربهی کارش با کودکان و جایگاه کنونی شعر در جامعهی ما میگوید.
گلها و عطرها نقش برجستهای در فرهنگ، ادبیات، و موسیقی در خاورمیانه دارند. این نشانههای بویایی، هم ویژگیهای کشورهای مختلف منطقه را نشان میدهند و هم به یک زبان مشترک برای بیان احساسات خاورمیانهایها مبدل شدهاند. شاعران و ترانهسرایان در خاورمیانه آثار جذابی در این باره خلق کردهاند.
جنگهای خاورمیانه و کشتارها در سوریه و ترکیه زخمهای عمیقی در جسم و جان اهالی این منطقه ایجاد کرده است. دو شاعر برجستهی زن، یکی از کردهای ترکیه و دیگری از عربهای سوریه، بیزاری خود از این ستمها و خونریزیها را در اشعار درخشان خود بازتاب میدهند.
«در من شعر میجوشید و من باز هم دیوانگی کردم. یعنی همهی آدمهای احمق را که دوستم داشتند، گذاشتم کنار. همهی نقشهها و برنامههای عمرانی! به هم ریخت. به قول بچهها، برنامهی تشکیل خانواده! آنچنان کُنفیَکون شد که دیگر محال است تا آخر عمر کسی حاضر شود مرا بگیرد.»