...دنیا کمی کند میشود. سعی کنید با آنکه اکثراً چشمانتان بسته است از طریق شنیدن، دنیای اطراف خود را تصور کنید. سعی کنید از صدای خیابان و شکل حرکت، مسیر خودرو را کشف کنید. این کار دو فایده دارد اول در مستندسازی بازداشت و حدس محل بازداشت در صورتی که بازداشتگاه شما رسمی نباشد به شما کمک خواهد کرد و دوم خاطرهی خیابان، در تنهایی سلول، شما را امیدوار نگاه خواهد داشت.
به زندانیان قرص میخورانند و آمپول میزنند. کارکنان زندان به آنها میگویند هدف از این کار پیشگیری از بیماری است اما در واقع موش آزمایشگاهی به شمار میروند و سرگرم انجام آزمایشهای پزشکی روی آنها هستند. قوای ادراکی بسیاری از زندانیان کاهش یافته است. برخی از مردان عقیم شدهاند. به زنان مرتباً تجاوز میشود.
آنچه از همهی اینها مهمتر است و در ذهن من و شاید هرکس که شکنجه را تجربه کرده از همه پررنگتر مینماید نگاه دیگران به مسئلهی شکنجه است. این اولین سؤال آزاردهندهی بعد از خلاصی: «کتکت هم زدند؟»
اگر بگویند یکی از بستگانتان مرتکب جنایت یا نقض حقوق بشر شده چه میکنید؟ با انکار شواهد در پی دفاع از او برمیآیید؟ بیاعتنا شانه بالا میاندازید و میگویید به شما ربطی ندارد و دنبال دردسر نمیگردید؟ ادعا میکنید که پیوندهای خانوادگی مهمتر از آن است که به خویشاوندتان خیانت کنید؟ کارگردان مستند عهد و پیمان آدریانا وقتی شنید که خالهی «عزیز»ش در آدمربایی، شکنجه و قتلِ تعدادی از مخالفان با پلیس مخفیِ مخوف حکومت پینوشه همکاری کرده است، راه دیگری در پیش گرفت.
«اسلحه را گذاشت روی شانهی من و رفیقم را تیر باران کرد.» این گفتهی مردی محکوم به اعدام است که پس از سه بار سکتهی مغزی، در حالی که فلج شده بود، آزاد شد و چندی بعد در نهایت فقر درگذشت. روایتهای ایرانیانی که شکنجههای در زندان و حتی خارج از آن را تحمل کردهاند بیشمار است. شکنجههایی که آثار روانی و جسمیاش، حتی بر خانوادهی آنها و نسلی که شاهد این شکنجهها بوده، آثاری بلند مدت دارد...
تخمین زده میشود که از سال 2001 بیش از 17000 نفر در زندانها و بازداشتگاههای سوریه جان خود را از دست دادهاند. کسانی که نجات یافتهاند، مجبور بودهاند برای زندهماندن به اقداماتی غیرقابلتصور دست بزنند. این روایت برگرفته از نقل قولهایی از بازداشتشدگان سابق در اوایل سال 2016 است.