ما ملودیهای مشهورِ سمفونیهای سوم، پنجم، ششم یا نهم یا کنسرتو پیانوها و سوناتها یا قطعات موسیقیِ مجلسی بتهوون را برای هزارمین بار در فیلمها، آگهیهای تجاری یا کنسرتها میشنویم. اما تیغ بُرندهی این موسیقی به علت مصرف بیش از حد کُند شده است. به عبارت دیگر، ماهیت به شدت سیاسی موسیقیِ بتهوون ــ ماهیت شورشی، انقلابی، عمیقاً دموکراتیک و آزادیخواهانهاش ــ را از یاد برده و از آن غافل شدهایم.
ما ملودیهای مشهورِ سمفونیهای سوم، پنجم، ششم یا نهم یا کنسرتو پیانوها و سوناتها یا قطعات موسیقیِ مجلسی بتهوون را برای هزارمین بار در فیلمها، آگهیهای تجاری یا کنسرتها میشنویم. اما تیغ بُرندهی این موسیقی به علت مصرف بیش از حد کُند شده است. به عبارت دیگر، ماهیت به شدت سیاسی موسیقیِ بتهوون ــ ماهیت شورشی، انقلابی، عمیقاً دموکراتیک و آزادیخواهانهاش ــ را از یاد برده و از آن غافل شدهایم.
رودربایستی را کنار بگذاریم و رک و صریح باشیم. نژادپرستی همچون یک ویروس زاده میشود، زندگی میکند و حتی ممکن است روزی بمیرد. واگیردار است و از فردی به فردی دیگر سرایت میکند. با وجود این، میتوان شرایط و اوضاع و احوالی را ایجاد کرد که در آن سرعتِ سرایت و قدرت تخریبیِ این ویروس افزایش یا کاهش یابد.
جان لیلبرن (57-1615)، کنشگر انگلیسی، اینک به عنوان یکی از رهبران مساواتطلبان – مبارزانی که دو سده پیش از ظهور دموکراسی نمایندگی در اروپا، به دنبال ایجاد حکومتی بر مبنای حاکمیت مردم بودند- در یادها مانده است. اما این تنها بخشی از فعالیتهای گستردهتر لیلبرن در عرصهی عمومی بود که در طی آن هر حکومتی را که تحت لوای آن میزیست به چالش طلبید، امری که شجاعت و بردباری فوقالعادهای میطلبید، و در این مسیر به دفاع از حقوق قانونیای برخاست که اهمیت آنها بر کسی پوشیده نیست.