تاریخ انتشار: 
1397/09/26

از جنبش‌های مردمی در اروپای شرقی چه می‌توان آموخت؟

ناتالی نوگِرِد

Emerging Europe

این روزها شاید چشم‌انداز اروپا تیره و تار به نظر برسد: بریتانیا به علت برگزیت در حال سقوط دائمی است، موقعیت امانوئل مکرون و آنگلا مرکل تضعیف شده است، و بدیهه‌پردازیِ نه چندان خنده‌دارِ راست افراطی در ایتالیا روز به روز بدتر می‌شود. اما اگر کمی آن سوتر به شرق بنگریم با اخبار خوبی روبه‌رو می‌شویم. در اروپای مرکزی، به نظر می‌رسد که جنبش‌های دموکراتیک مردمی در حال پیشروی هستند. از بعضی جهات، این جنبش‌ها از همتایان خود در کشورهای اروپای غربی بسیار دلیرتر و سمج‌ترند. این جنبش‌ها می‌توانند شکل اتحادیه‌ی اروپا را به گونه‌ای تغییر دهند که کمتر کسی به فکرش می‌رسد.

من تازه از اسلواکی برگشته‌ام، جایی که هزاران نفر در میدان مرکزی براتیسلاوا در اعتراض به فساد، تجمع کرده‌ و خواهان ایجاد کشوری «آبرومند» و پایبند به ضوابط اخلاقی شده‌ بودند. مردم در سرما می‌ایستادند و به سخنان شمار زیادی از فعالان، عمدتاً دانشجویان و هنرمندانی، گوش می‌دادند که آنها را به مبارزه با رشوه‌خواری و بدبینی حاکمان فرامی‌خواندند. این تظاهرات هر هفته جمعه‌شب‌ها در فاصله‌ای نه چندان دور از محلی برگزار می‌شود که مردم با تصویر و گل و شمع یادواره‌ای برای گرامی‌داشتِ یان کوچیاک (Ján Kuciak) بر پا کرده‌اند، خبرنگار جستجوگر 27 ساله‌ای که در فوریه همراه با نامزدش به طرز فجیعی به قتل رسید. از زمان قتل این دو نفر اوضاع عوض شده است و شاهد فوران خشم مردم و برپایی تظاهرات خیابانی‌ای بوده‌ایم که حتی از تظاهرات انقلاب سال 1989 در چکسلواکیِ آن وقت هم بزرگ‌تر است.

بی‌تردید حکایت هر کشوری متفاوت است اما رویدادهای اسلواکی بخشی از جریان گسترده‌تری در همان منطقه است: نسل جدید کشورهای اروپای مرکزی بسیج شده‌اند تا ارزش‌های دموکراتیکی را که در معرض خطر قرار دارد نجات دهند. این جوانان به شدت حواس‌شان جمع است و باانگیزه‌اند –زیرا خانواده‌های‌شان خاطرات روشنی از زندگی در یک نظام اقتدارگرا دارند. آخر هفته‌ی قبل، فعالان و روشنفکرانی از اسلواکی، جمهوری چک، مجارستان، رومانی و لهستان در براتیسلاوا گرد هم ‌آمدند تا در کنفرانسی درباره‌ی مبارزات و آرمان‌های خود بحث کنند. عنوان این کنفرانس، «بیایید امر ناممکن را بطلبیم»، اشاره‌ای بود به شعارهای خیزش دانشجویی سال 1968 در پاریس.

در همین حال در پراگ اعتراض به آندرِی بابیش، نخست وزیرِ اُلیگارشِ متهم به تقلب، ادامه داشت. شمار فزاینده‌ای از مردم خواهان کناره‌گیری او از قدرت هستند، و احتمال دارد که چند روز دیگر پارلمان به او رأی اعتماد ندهد.[1] بابیش اتهامات را رد کرده و می‌گوید «هرگز استعفا» نخواهد داد اما به هر حال جالب است که مردم در 17 نوامبر، سالگرد انقلاب مخملی سال 1989، به خیابان‌ها سرازیر شدند و علیه او تظاهرات کردند.[2]

theguardian


تحولات اخیر در لهستان هم جالب است؛ چند هفته‌ی قبل، مخالفان حکومت ملی‌گرای کاژینسکی در انتخابات محلی موفقیت‌های مهمی کسب کردند و تقریباً در همه‌ی شهرهای بزرگ‌تر به پیروزی دست یافتند-نتیجه‌ای که بار دیگر نشان داد که این کشور چقدر دچار اختلاف است. حزبِ حاکمِ «قانون و عدالت» ممکن است برای پیروزی در انتخابات سال آینده‌ی پارلمان اروپا و انتخابات سراسریِ بعدی به زحمت بیفتد. چنین اتفاقی تغییری مهم خواهد بود، مخصوصاً چون لهستان یکی از کشورهای بزرگ اتحادیه‌ی اروپا است. یکی از نویسندگان و روشنفکران چپ‌گرای لهستانی در گفت‌وگویی خصوصی در براتیسلاوا به من گفت، «لهستان باز خواهد گشت.» منظورش لهستانی دموکراتیک و حامی اتحادیه‌ی اروپا بود.

در رومانی هم جامعه‌ی مدنی سرشار از انرژی و پرجنب‌وجوش است. در ماه اوت شاهد تظاهرات خیابانی گسترده‌ای در اعتراض به تصمیم دولت مبنی بر توقف مبارزه با فساد اداری بودیم. در براتیسلاوا، یک فعال رومانیایی ساکن شهر سیبیو، واقع در ترانسیلوانیا، توضیح داد که چطور مردم به تظاهرات «خاموشِ» روزانه در برابر دفاتر محلی حزب حاکم ادامه می‌دهند. او با لبخند گفت، «در میدان شهر می‌ایستیم، شعر و نوشته‌های هنری دیوید ثورو درباره‌ی نافرمانی مدنی را می‌خوانیم.»

حتی شاید دیکتاتور مجارستان، ویکتور اوربان، هم آن قدر که فکر می‌کند در امان نباشد-حداقل تا جایی که به جاه‌طلبی‌هایش در اتحادیه‌ی اروپا مربوط می‌شود. درست است که او امسال بار دیگر به راحتی در انتخابات پیروز شد اما کسی که خود را نظریه‌پرداز «دموکراسی غیرلیبرال» و پیشتاز گرایش‌های مهاجرستیزانه‌ی «مسیحی» می‌داند، با انتقاد شدید جناح سیاسی خودش در اتحادیه‌ی اروپا، حزب «مردم اروپا»، روبرو است. منابعی از اروپای مرکزی به من گفته‌اند که اوربان پس از انتخابات مه 2019 پارلمان اروپا از این گروه اخراج خواهد شد. هر چند هنوز نمی‌توان مطمئن بود که این اتفاق رخ دهد اما چند روز قبل در کنگره‌ی حزب مردم اروپا در هلسینکی از او علناً به خاطر ضدیت با لیبرالیسم انتقاد کردند. «رسوایی گروئِفسکی» هم وجهه‌ی او را بیش از پیش مخدوش کرده است-زیرا مجارستان به نیکولا گروئِفسکی، نخست وزیر پیشین مقدونیه که به زندان محکوم شده، پناهندگی سیاسی اعطا کرده است. یک فعال دموکراسی‌خواه مجارستانی به من گفت که اکنون در بوداپست این لطیفه نُقل محافل است که «دیگر به نظر نمی‌رسد که اوربان با مهاجران تبهکار مخالفتی داشته باشد.»

بارها شنیده‌ایم که اروپای مرکزی در سال‌های اخیر به دام پوپولیسمی افتاده که عقل را زائل می‌کند. اما نباید از بعضی تفاوت‌های ظریف و نشانه‌های تغییر غافل بود. در سراسر این منطقه، فعالان جامعه‌ی مدنی به شدت سرگرم مبارزه با دولت‌مردان بدبین هستند. نباید روایت‌های ساده‌اندیشانه درباره‌ی شرق اروپا را بپذیریم، روایت‌هایی که می‌گویند این ناحیه کانون یک‌دست اقتدارگرایی است و چندان تلاشی برای مهار اقتدارگرایی در آن دیده نمی‌شود. در اروپای شرقی مقاومت وجود دارد.

euronews


در واقع، از بعضی جهات، اوضاع اروپای غربی نگران‌کننده‌تر از اروپای شرقی است. به نظر می‌رسد که مخالفان ماتئو سالوینی در ایتالیا با شکست مواجه شده‌اند. در فرانسه، حزب مارین لو پن در نظرسنجی‌ها از حزب «جمهوری به پیشِ» مکرون جلوتر است. هفته‌ی قبل وقتی معترضان فرانسوی خیابان‌ها را مسدود کردند، به نظر می‌رسید که این جنبش عمومی گرایش‌های پوپولیستی را تقویت خواهد کرد و نه تضعیف. بریتانیا هم در عوالم دیگری به سر می‌برد و درگیر برگزیت است. آلمان هم فقط به مشکلات خود فکر می‌کند چون رقابت بر سر جانشینی مرکل تشدید شده است.

اگر سال آینده ورق برگردد و اوضاع سیاسی در اروپای مرکزی تغییر کند، تصویر اروپا کاملاً عوض خواهد شد. در این صورت، فرزندان همان‌هایی که در سال 1989 در مبارزه بر سرِ دموکراسی پیروز شدند، ثابت خواهند کرد که «حقیقت» و «نزاکت» (شعارهای اصلی‌شان) می‌تواند دوباره پیروز شود. در این صورت، باید درباره‌ی «شکاف شرق و غرب» کاملاً تجدیدنظر کرد.

شاید آدم‌های آزاداندیش و ترقی‌خواه اروپای غربی بتوانند از بسیج مردم در شرق چیزهایی بیاموزند. اروپای مرکزی‌ها می‌دانند که دارند بر سرِ ارزش‌ها می‌جنگند و شکست‌شان به بهایی گزاف تمام خواهد شد. در نتیجه، روش‌های خود را اصلاح می‌کنند. برای مثال، به جای این که بخش‌های محافظه‌کار جمعیت را از خود برانند به آنها نزدیک می‌شوند و با آنان ارتباط برقرار می‌کنند. معترضان اسلواک از یاد نبرده‌اند که حمایت شبکه‌های سنت‌گرای کاتولیک را جلب کنند-زیرا مبارزه برای دموکراسی و حکومت قانون به معنای پذیرفتن کسانی است که شاید با آنها موافق نباشید. علاوه بر این، حساب بانکی این جنبش از شفافیت کامل بهره می‌برد و همه می‌توانند ببینند که چه کسی به این جنبش کمک مالی کرده است. به این ترتیب، ادعاهای توطئه‌باورانی که می‌گویند «سوروس هزینه‌ی آنها را تأمین می‌کند» باطل می‌شود.

نمی‌گویم پوپولیسم در اروپای مرکزی از بین رفته بلکه می‌گویم روحیه‌ی دگراندیشی زنده و بانشاط است، و «غربی‌ها» باید بیشتر به شرق توجه کنند. ممکن است راه رهایی اروپا در شرق این قاره پیدا شود.

 

برگردان: عرفان ثابتی


ناتالی نوگرد سردبیر پیشین روزنامه‌ی لوموند و از دبیران روزنامه‌ی گاردین است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلی زیر است:

Natalie Nougayrede, ‘A new wave of dissidents in the east can turn back Europe’s populist tide’, The Guardian, 22 November 2018.


[1]  در 23 نوامبر 2018 بابیش به سختی توانست از پارلمان رأی اعتماد بگیرد. از مجموع 200 نماینده‌ی حاضر در مجلس، 92 نفر موافق و 90 نفر مخالف برکناری او بودند و 18 نماینده رأی ممتنع دادند. اگر شمار نمایندگان موافق با رأی عدم اعتماد به 101 نفر می‌رسید بابیش از نخست وزیری عزل می‌شد. [مترجم]

[2]  در 25 نوامبر 2018، رادیو پراگ گزارش داد که تنها 37 درصد از شرکت‌کنندگان در نظرسنجی اخیرِ «تلویزیون چک» گفته‌اند که به بابیش اعتماد دارند. [مترجم]