تاریخ انتشار: 
1398/03/09

دزدسالاری‌ صلح جهانی را تهدید می‌کند

مایکل مندلبام

The National Interest

فساد همیشه وجود داشته است. در آیه‌ی 19 از باب 16 سِفر تثنیه چنین نوشته شده است: «رشوه مگیر زیرا رشوه چشمان خردمندان را کور می‌کند و درستکاران را از راه راست منحرف می‌سازد.» اما در قرن بیست‌ویکم آثار زیانبارِ فساد ابعاد نگران‌کننده‌ای یافته است. فساد کلان-استفاده‌ی قدرتمندان از قدرت حکومتی برای چنگ انداختن خود و دوستانشان بر منابع گسترده-استبداد را تقویت می‌کند: قدرتمندان به‌شدت میل دارند که تا ابد در قدرت بمانند و به دزدی ادامه دهند؛ آنها بخشی از ثروت مسروقه را صرف رشوه و سرکوب مردم می‌کنند تا قدرت را در دست خود نگه دارند. فساد کلان به اقتصاد کشورهای مبتلا به فساد به‌شدت آسیب می‌رساند زیرا سرمایه‌ای را که باید صرف کارهای سازنده شود به حساب‌های بانکیِ نخبگان فاسد واریز می‌کند و به نابرابریِ توزیع ثروت دامن می‌زند.

در واقع، فساد گسترده از نظر پیامدهای اقتصادی و سیاسی‌اش به کمونیسمِ قرن بیستمی شباهت دارد که دولت‌های سرکوبگر را تقویت می‌کرد و به عملکرد اقتصادیِ آنها صدمه می‌زد. افزون بر این، وجه تشابه مهم دیگری هم میان فساد قرن بیست‌ویکمی و کمونیسم قرن بیستمی وجود دارد: هر دو عامل منازعه‌ی بین‌المللی هستند. درست همان طور که جنبش کمونیستیِ ستیزه‌جوی جهانی، به رهبریِ اتحاد جماهیر شوروی، مهم‌ترین خطری بود که از پایان جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد صلح جهانی را تهدید می‌کرد، فساد کلان هم امروز در کانون مهم‌ترین چالشی قرار دارد که صلح و ثبات جهانی با آن مواجه است. بنابراین، مبارزه با چنین فسادی به صلح‌آمیزتر شدن دنیا کمک می‌کند.

مشکل کنونی ناشی از جاه‌طلبیِ سه کشور مهمی است که می‌خواهند با استفاده از زور بر کشورهای منطقه‌ی خود سلطه یابند. در اروپا، روسیه کریمه را تصرف کرده و به شرق اوکراین حمله و آن را اشغال کرده است. در شرق آسیا، چین مدعیِ مالکیت بخش عمده‌ای از غرب اقیانوس آرام است و با ایجاد جزایر مصنوعی‌، تأسیسات نظامی در آنها برپا کرده است. در خاورمیانه، ایران گروه‌های مسلحی را به وجود آورده که به نیابت از طرف این کشور در لبنان، عراق، سوریه و یمن فعالیت می‌کنند. سیاست‌های خارجیِ تهاجمیِ هر سه کشور همسایگانشان، و در نتیجه منافع بین‌المللی آمریکا، را تهدید می‌کند.

سیاست‌های تهاجمیِ این کشورها علل گوناگونی دارد اما نباید یک علت مشترک را نادیده گرفت: حفظ حکومت. دولت ولادیمیر پوتین در روسیه، حزب کمونیست حاکم بر چین به رهبریِ شی جین پینگ، و روحانیون اقتدارگرای حاکم بر جمهوری اسلامی ایران همگی نظام‌های استبدادی‌ای هستند که، به‌رغم مشکلات فعلیِ دموکراسی، در دنیایی عمدتاً دموکراتیک فعالیت می‌کنند. دموکراتیک بودن همسایگان آنها به احساس ناامنی این سه حکومت دامن می‌زند. هر چند هر سه حکومت در نهایت با اتکا به زور قدرت را حفظ کرده‌اند اما احساس می‌کنند که به حمایت مردم و مشروعیت سیاسی هم احتیاج دارند؛ همین نیاز است که حلقه‌ی پیوند میان فساد و خطر جنگ به شمار می‌رود.

newyorktimes


هیچ‌یک از این سه کشور قادر به کسب مشروعیت از طریق حکم‌رانی به شیوه‌ای دموکراتیک نیست زیرا دموکراسی آنها را از اریکه‌ی قدرت کنار می‌زند. در قرن بیستم، دولت‌های روسیه و چین بر اساس ایدئولوژی مدعیِ حق حاکمیت بودند: آنها مجریِ اصول مارکسیسم-لنینیسم (و در مورد چین، مائوئیسم) بودند. اما در قرن بیست‌ویکم، روسیه به طور رسمی و چین به طور عملی از ایدئولوژیِ کمونیستی دست برداشته‌اند. ایدئولوژیِ رسمیِ حکومت ایران مبتنی بر نسخه‌ی ایرانی و شیعیِ بنیادگراییِ اسلامی است اما غیر از نخبگان حاکم بر این کشور، تنها معدودی از ایرانیان به این ایدئولوژی عقیده دارند.

نظام‌های دیکتاتوریِ روسیه‌ی پساکمونیستی و چین پسامائوئیستی برای کسب محبوبیت به رشد اقتصادی تکیه کرده‌اند. اما فرمول موفقیت اقتصادی-قیمت فزاینده‌ی نفت در مورد روسیه، و آمیزه‌ای از مهاجرت گسترده‌ی مردم از نواحی روستایی به شهرها، سرمایه‌گذاری شدید دولتی، به‌ویژه در زیرساخت‌ها، و صادرات روزافزون در مورد چین-دیگر به نتایج دلخواه نمی‌انجامد. اقتصاد ایران از آغاز جمهوری اسلامی ضعیف بوده و این امر به نارضایتیِ مردم از روحانیون دامن زده است.

ناتوانیِ دولت‌های روسیه، چین و ایران در استفاده از دموکراسی، ایدئولوژی یا رشد اقتصادی سبب شده تا برای تحکیم موقعیت داخلیِ خود به ناسیونالیسم ستیزه‌جو روی بیاورند. نیاز به جلب حمایت مردم تنها عامل مؤثر در تعیین سیاست‌های خارجیِ این سه کشور نیست اما عامل مهمی به شمار می‌رود. آنها فعالیت‌های نظامیِ فرامرزیِ خود را اقدامی در جهت تحکیم برتریِ به‌حقِ خود در منطقه جلوه می‌دهند. حاکمان این کشورها این سیاست‌ها را پاسخی ضروری به تلاش‌های اهریمنیِ رقبای حسود-از همه مهم‌تر، آمریکا-برای تضعیف و بر هم زدن اوضاع کشورهای خود جلوه می‌دهند. به نظر می‌رسد که ترفند آنها تا حدی موفقیت‌آمیز بوده است؛ همین امر به آنها انگیزه داده تا به اقدامات پرمخاطره‌ی دیگری دست بزنند. در نتیجه، این انگیزه مهم‌ترین خطری است که نظم جهانی را تهدید می‌کند، انگیزه‌ای که به فساد گره خورده است.

یکی از اهداف ولادیمیر پوتین، شی جین پینگ و روحانیون ایران از تعقیب این سیاست‌های خارجیِ تهاجمی، دفاع از حکومت‌های خود است، حکومت‌هایی که فاسد هستند. در واقع، هر سه حکومت فسادِ شدید پیشه کرده‌اند.

چین و روسیه را می‌توان دزدسالاری خواند. یعنی ماهیت هر دو حکومت و مهم‌ترین کارِ آنها عبارت است از دزدیِ گسترده‌ی منابع توسط دولت‌مردان و دوستانشان. دزدی، کسب‌وکارِ اصلی قدرتمندان است. هدف از تصدیِ مقام‌های دولتی، انباشت ثروت فردی است. افراد به این امید به حکومت پوتین و حزب کمونیست چین می‌پیوندند که ثروتمند شوند؛ و در اکثر موارد همین اتفاق رخ می‌دهد. در ایران، که هنوز به طور رسمی (و بی‌تردید برای برخی از مسئولان به طور عملی) به ترویج قرائت خاصی از اسلام متعهد است، فساد عنان‌گسیخته است. حاکمان ایران، از جمله رهبران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از قدرت خویش برای ثروت‌اندوزی خود و دوستانشان بهره می‌برند.

به علت همین فساد کلان است که هر سه حکومت تا این اندازه به انحراف افکار عمومی توسط ناسیونالیسم تهاجمی اهمیت می‌دهند زیرا فساد عمیقاً و تقریباً عموماً منفور است. هیچ‌کس غیر از افراد ذی‌نفع در فساد با آن موافق نیست، و افراد ذی‌نفع هم جرئت ندارند که به طور علنی آن را تأیید کنند: بر عکس، این حکومت‌های دزدسالار (kleptocratic regimes) به طور رسمی با فساد مخالفت می‌کنند.

اتحاد جماهیر شوروی و چین مائوئیستی می‌توانستند با توسل به رسالت ایدئولوژیک خود حاکمیتشان را توجیه کنند. حال که دزدیِ فراگیر جایگزین ایدئولوژی شده، حکومت‌های این دو کشور از توجیه حاکمیت خود بازمانده‌اند. در دوران کمونیسمِ متعارف می‌شد از مردم روسیه و چین خواست که در برابر حکومت ازخودگذشتگی یا صبر و تحمل پیشه کنند تا حکومت بتواند آینده‌ی درخشان موعود را بنا نهد. (این امر هنوز تا حدی در مورد ایرانیان صادق است). اما حاکمان فعلی نمی‌توانند از مردم بخواهند ازخودگذشتگی نشان دهند یا صبر و تحمل پیشه کنند تا اقتدارگرایان ثروتمند شوند، هرچند هدف واقعیِ آنها همین است.

newyorktimes


زوال کمونیسم سبب شد تا کشورهای پیشتر کمونیست، آزادتر، ثروتمندتر و صلح‌آمیزتر شوند. زوال دزدسالاری‌های حاکم بر روسیه، چین و ایران هم می‌تواند پیامدهای مفید مشابهی داشته باشد. سقوط این حکومت‌ها انگیزه‌ی شدید سرکوب سیاسی را از بین خواهد برد و منابع را صرف کارهای سازنده‌ی اقتصادی خواهد کرد. اما مهم‌ترین پیامد برای بقیه‌ی دنیا این است که یکی از علل مهم ستیزه‌جوییِ بین‌المللی از بین خواهد رفت. با وجود این، باید از سقوط کمونیسم درس عبرت گرفت. درست همان طور که دیگر کشورها اتحاد جماهیر شوروی را از قدرت ساقط نکردند-این کار را خودِ مردم روسیه و دیگر اهالی این امپراتوریِ کمونیستی انجام دادند-غیرروس‌ها و غیرچینی‌ها هم نمی‌توانند رژیم‌های حاکم بر این کشورهای پهناورِ مسلح به تسلیحات هسته‌ای را سرنگون کنند. هرچند سرنگونیِ قهرآمیز روحانیون در ایرانِ فعلاً غیرهسته‌ای ممکن است اما دنیا به هیچ وجه مایل به انجام چنین کاری نیست. افزون بر این، برچیده شدن بساط دزدسالاری‌های روسی، چینی و ایرانی ضامن تأسیس دموکراسی‌های باثبات نیست. کمونیسم در روسیه از بین رفت اما جایش را پوتین گرفت نه دموکراسی.

با این همه، دنیا می‌تواند برای تضعیف دزدسالاری‌های حاکم بر این سه کشور اقداماتی انجام دهد و احتمال تقویت صلح در جهان را افزایش دهد. از جنگ سرد علیه کمونیسم می‌توان دو نکته‌ی مفید آموخت.

پیمان سال 1975 هلسینکی، که اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش و همچنین کشورهای دموکراتیک اروپای غربی و آمریکای شمالی آن را امضاء کردند، امضاءکنندگان را به رعایت حقوق بشر و آزادی‌های اساسی متعهد کرد. رهبران کمونیست هرگز قصد نداشتند که به این قول پایبند بمانند و در عمل هم چنین نکردند. اما این معاهده بر اهمیت مسئله‌ی حقوق و آزادی‌ها افزود-و توجه جهانیان را بیش از پیش به نقض این حقوق و آزادی‌ها توسط کمونیست‌ها جلب کرد-و به جنبش‌های مسالمت‌آمیزی انجامید که در سال 1989 کمونیسم را در اروپای مرکزی و شرقی سرنگون کرد.

به همین ترتیب، افزایش توجه جهانیان به مشکل فساد کلان به مردم روسیه، چین و ایران، قربانیان اصلیِ این فساد، یادآوری خواهد کرد که در مبارزه با این فساد تنها نیستند و آنها هم دزدسالاری را نقض یکی از هنجارهای مهم جهانی می‌شمارند. تأسیس «دیوان بین‌المللی مبارزه با فساد»، که از سوی مارک ال. وولف، یکی از قضات فدرال آمریکا، مطرح شده، می‌تواند به این امر کمک کند و توجه مردم دنیا را بیش از پیش به حکومت‌های دزدسالار جلب کند.

در دوران جنگ سرد، کشورهای دموکراتیک غربی سعی نکردند تا اتحاد جماهیر شوروی را از نظر نظامی شکست دهند اما برای جلوگیری از تقویت کمونیست‌ها اقداماتی انجام دادند. برای مثال، انتقال فناوری‌های نظامی و حساس را محدود یا ممنوع کردند. به همین ترتیب، امروز غرب می‌تواند و باید برای کاستن از کمک دموکراسی‌ها به دزدسالاری‌ها اقداماتی انجام دهد. دزدسالاران روسی و چینی و دوستانشان تا جایی که می‌توانند ثروت نامشروع خود را از روسیه و چین خارج می‌کنند و اغلب در املاک گران‌قیمت در آمریکای شمالی و بریتانیا سرمایه‌گذاری می‌کنند. همان طور که مطالعات مرکز نظارت بر دزدسالاری در «مؤسسه‌ی هادسن» در واشنگتن دی.سی نشان داده، وضع قوانین سخت‌گیرانه‌تر به منظور افشای منبع مبادلات مالی، و، در صورت امکان، جلوگیری از پس‌انداز پول‌های کثیف در غرب، اشخاص ذی‌نفع در فساد کلان را تنبیه خواهد کرد.

تأسیس «دیوان بین‌المللی مبارزه با فساد» و وضع قوانین سخت‌گیرانه‌تر در مورد انتقال پول‌های کثیف به غرب به خودیِ خود حکومت‌های دزدسالار روسیه، چین و ایران را سرنگون نخواهد کرد. هرگز نمی‌توان فساد کلان و به‌ویژه خُرد را در همه‌جا-از جمله در غربِ نسبتاً عاری از فساد-کاملاً از بین برد: میل به سودجویی از راه‌های نادرست، از جمله سوءاستفاده از قدرت سیاسی، همه‌جا وجود دارد و از بین نخواهد رفت. اما می‌توان حکومت‌هایی را که فسادِ فراگیرشان نه امری اتفاقی بلکه علت وجودشان است، تضعیف کرد؛ تضعیف چنین حکومت‌هایی دنیا را به جای بسیار کمتر خطرناکی تبدیل خواهد کرد.

 

برگردان: عرفان ثابتی


مایکل مندلبام استاد بازنشسته‌ی سیاست خارجیِ آمریکا در دانشگاه جانز هاپکینز و نویسنده‌ی کتاب ظهور و افول صلح در کره‌ی زمین است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلی زیر است:

Michael Mandelbaum, ‘Corruption Is the New Communism’, The American Interest, 25 March 2019